فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان دل دیوانه پسندم
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 90

      _ نمی دونم دقیقا باید از کجا شروع کنم.   ولی ماجرا بر می گرده به دوران دبیرستان.   وقتی که قرار بود رشته تحصیلیم رو انتخاب کنم برای دانشگاه   و برم و یه کاره ای بشم. فکر کنم اون دوران رو خوب یادته.   همه

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 134

        فکر می کرد قرار است مقابل دیدگان یزدان ، در حالی که او هم داخل اطاق پرو حضور دارد ، لباسش را عوض کند و لباس جدید را بپوشد .       سر سمت اویی که سرش را به آینه نزدیک کرده بود و با

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 230

        بعد از هر حرفم.. چند ثانیه طول می کشید تا بتونه یه جواب پیدا کنه و بهم بگه.. کاملاً گیج شده بود و ناباور و می دونستم به همین راحتی.. راضی به همچین کاری نمی شه و باید بیشتر از اینا تحریکش کنم. – من… من

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 71

    _تو خیلی پرویی مگه نگفتم نمی‌خوام‌ پیشت بخوابم؟ ولم کن له شدم   بدون این که ذره ای اهمیتی بده به حرفم بده چشماش و دوباره بست و لب زد _بخواب   یکم‌ نگاهش کردم و دیدم واقعا جدی جدی داره می‌خواب و حرفم و نادیده گرفته… اخمام‌

ادامه مطلب »
رمان گریز از تو
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 127

        یاسمین با دیدن قیافه ی متین وحشت کرد. دست روی دهانش گذاشت و نگاهش سمت پله ها برگشت تا از نبودن ارسلان مطمئن شود…   _وای خدا…   مقابلش ایستاد و چشم چرخاند توی صورت کبودش!   متین لبخند زد: آقا حالش چطوره؟   یاسمین با

ادامه مطلب »
رمان عشق با چاشنی خطر
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 79

    دوباره به آراد نگاه کردم که با ناراحتی گفت:اگه عجله نکنم مهشید ازدواج میکنه _چی داری میگی با خودت مهشید مگه عاشق تو نیست؟ اراد:چرا عاشقمه اما پسر عموش رفته خواستگاریش از اونجایی که پسر خوبیه و همه میشناسنش جواب خانوادش مثبته و تا الان مهشید مقاومت کرده

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 93

    مادرجون همچنان تو اشپزخونه بود و داشت غذا درست میکرد..   ما هم دوباره رفتیم همونجا و عسل با دیدن مادرجون گفت: -وای تورو خدا بسه..همش تو اشپزخونه هستین..بیایین چند دقیقه بیرون..هم استراحت کنین، هم کار داریم باهاتون….   مادرجون با کنجکاوی نگاهش رو بینمون چرخوند: -چیکار دارین؟..حرفاتون

ادامه مطلب »
رمان دل دیوانه پسندم
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 89

    خشکم زد. وسط اون وضعیت وقت گیر آورده بود.   سرمو انداختم پایین . چی می گفتم بهش.   _ حرفتو بزن. _ یه مازیار بگی چی ازت کم میشه؟   _ الان من بگم مازیار تو شروع می کنی؟   _ حالا تو بگو   شیطنتش مثل

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 133

        گندم تک ابرویی طلبکارانه برای او بالا انداخت :       ـ من که بهت گفتم یه خیاط برام پیدا کن ، خودت گوش ندادی .       یزدان هم دست درون جیب شلوار لی اش کرد و به او نگاهی انداخت :  

ادامه مطلب »
رمان بوسه بر گیسوی یار
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 148

        -بی لیاقتا بچه بیارید دیگه… چه زندگی بی روح و بی مزه ای دارید!   سوره اخمی میکند و میخندد:   -ببخشید دیگه مثل تو همش دنبال دردسر و هیجان نیستیم… فعلا آرامش زندگیمون رو دوست دارم و نمیخوام چیزی این آرامش‌و به هم بزنه…  

ادامه مطلب »
رمان صیغه استاد
رمان صیغه استاد

رمان صیغه استاد پارت 88

      لبخندي روي لبام نشست و درست همون لحظه، صداي گريه دوتا از فرشته هاي بهشت بلند شد.   رها كه مونده بود سمت كدومشون بره، نگاهي بهم انداخت و سريع گفتم: تو برو سراغ اون يكي.   سريع سمت كوچولويي حتي صداي گريه اش هم ظريف بود

ادامه مطلب »
رمان آوای نیاز تو
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 70

    جام بلند شدم و دنبالش رفتم و متوجه شدم داره سمت اتاق خوابی میره که خودش تنها توش می‌خوابید و تو اتاق خوابی که برامون مشترک شده بود پا نمیزاره با این حال منم پشت سرش خواستم تو اتاق برم که ایستاد و سمتم برگشت. بهم خیره و

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها