فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان رسپینا

رمان رسپینا پارت 62

  آوا بود ، اینکه اومده بود اینجا تعجب کردم اما سعی کردم فکر منفی نکنم پس در رو باز کردم و تا برسه نشستم رو مبل دوباره ، در ورودی رو نیمه باز گذاشته بودم _کی بود رسپینا ؟ _آوا بود الان میرسه بالا آرام که از اتاق اومده

ادامه مطلب »
رمان گریز از تو
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 16

  _وظیفه؟ اینکه همه ازت اطاعت کنن وظیفشونه؟ باشه… خب وظیفه ی من بدبخت چیه؟ لال موندن و حبس شدن تو این خونه؟ نگاه ارسلان در همان فاصله چسبید به لب های دخترک. فکش سفت شد و جنگل چشمهای یاسمین بارانی تر… تمام دنیا برایش شده بود یک نقطه ی

ادامه مطلب »
رمان ناسپاس

رمان ناسپاس پارت 49

  دوره ام کرده بودن و کنجکاوانه تماشام میکردن. با هردو دست غذا میخوردم و فکم ثانیه ای از جنبیدن متوقف نمیشد. حتی امیرسام هم رو لبه های تخت زیر درخت ها نشسته بود و هرازگاهی دل از تلفن همراهش میکند و نگاهی به من مینداخت. شیرین کم صبر از

ادامه مطلب »
رمان گلاویژ

رمان گلاویژ پارت آخر

  _ وقتی تورو با اون زنه دیدم ازت متنفرشدم.. آره ازته قلبم نبود و بعداز اون با اینکه ازت بدم میومد ولی بازم یواشکی دلتنگت میشدم وبرات گریه میکردم.. میون حرفم پرید وگفت: _اون خانوم همکارم بود.. اما دیدم شرایط حرص دادنت مهیا شده بهش دامن زدم و گذاشتم

ادامه مطلب »
رمان دلارای
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 157

  قبل از اینکه بحثشان ادامه پیدا کند صدای زنگ در ابرو هایش را در هم فرو برد …… کسی به در کوبید و بعد صدای مروارید آمد _آلپ ارسلان ؟ باز کن درو دلارای وا رفته چشمهایش را بست همین یک قلم را کم داشت که خدارو شکر از

ادامه مطلب »
رمان هم دانشگاهی جان

رمان هم دانشگاهی جان پارت ۷۰

.         صدای آهنگ طنین انداز روحم بود روح و روانمو آروم میکرد + نمیخوای چیزی بگی دلوین؟ به صورتش نگاهی انداختم با لطافت گفتم: _ نه..الان نه..حال دلم یکمی نا ارومه..فقط همین.. + هر وقت کسیو خواستی که باهاش صحبت کنی هر ساعت شب و روز

ادامه مطلب »
رمان دل زده

رمان دل زده پارت 23

زنعمویش نگاهی به هانا انداخته با تشر لب زد :‌چرا اینجا نشستی برو دیگه هانا گویی فراموش کرده باشد تند از جا برخاست ، به سمت اتاقش حرکت کرده چشم پر غلظتی هم نصیب مادرش کرد ، اما این میان در قلب عاشق سمیه هلهله به پا بود هنوز آرمین

ادامه مطلب »
رمان گلاویژ

رمان گلاویژ پارت 169

  پلک هاشو محکم روی هم فشار داد و دست هاشو که روی میز بود مشت کرد و گفت: _من نمیخوام کار به دعوا و کولی بازی بکشه گلاویژ.. دارم سوال میپرسم مثل آدم جواب منو بده! اصلا فکرکن من مرده ام.. جنازه ی من رو خودت با دست خودت

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 70

  با چشمانی گشاد شده از خشمی که انگار زبانه های آتش از آن بیرون می جهید ، آرام از مقابل گندم بلند شد و سمت سیروس چرخید و چنگ به دو لبه پیراهن در تن او زد و پیراهنش را میان مشتش جمع کرد . ـ خودت بگو چه

ادامه مطلب »
رمان رسپینا

رمان رسپینا پارت 61

  کم کم مسکن ها تاثیر خودشونو گذاشتن و چشمام ذره ذره بسته شدن . این یک روز مثل برق و باد گذشت و من مرخص شده بودم نه میخواستم برم خونه ی خودم یا درست ترش شاهین نه خونه ی آوا و آرام چون هنوز حرفا و قضاوتارو یادم

ادامه مطلب »
رمان هم دانشگاهی جان

هم دانشگاهی جان پارت ۶۹

.       ابمیوه هامونو آوردن علی طبق علاقه ی قبلش آب طالبی سفارش داده بود منم شیر موز بستنی نی آبمیومو تو دهنم گذاشتم همزمان قطره ی اشکی هم از چشمم چکید که از چشم علی دور نموند! دلم میخواست مثل قبلا برم خونه ی خالم و به

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 136

  هرکاری کردم نتونستم در جواب این حرفش لبخند بزنم یا حتی تشکر کنم. ذهنم بیخودی درگیر این مسئله شده بود که با کی کافه رفته! اگه قرار کاری باشه که طبیعتاً باید توی رستوران قرار بذارن.. مثل وقتی که اومدن تو رستوران هتل.. ولی.. کافه رو معمولاً با پارتنرشون

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها