فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 133

  ××××× جلوی روشویی وایستادم و نگاهم.. از اون رد کمرنگ رژ لب روی گونه ام.. به چشمای میران توی آینه افتاد که با نهایت تاسف بهم زل زده بود! چشمایی که انگار داشتن باهام حرف می زدن و می گفتن: «خاک تو سرت!» حق داشتن.. نداشتن؟ اون روزی که

ادامه مطلب »
رمان تاوان دل

رمان تاوان دل پارت 12

  -نه اون قرار بود.. نتونستم ادامه بدم سمانه نگاهی بهم انداخت.. -اون چی گندم!!؟ لبم رو گازی گرفتم یاداوری گذشته خیلی برام سنگین بود.. خیلی برام دردناک بود.. سخت بود که حرف بزنم اما اگه هیچی نمی گفتم از درد خفه میشدم باید یه حرفی چیزی می زدم.. -قرار

ادامه مطلب »
رمان آرزوی عروسک
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 85

  دیگه بقیه ی حرف هاشو نشنیدم و فقط جمله ی شب میام پیشت فکر کردم! نمیدونم چرا تو اون هیری ویری داشتم حسادت میکردم! گوشی رو قطع کرد.. به طرفش چرخیدم با دلخوری گفتم؛ _قبل حرکت بهم بگو من چیکارت کردم؟ مثل من به طرفم برگشت و با اخم

ادامه مطلب »
رمان رسپینا

رمان رسپینا پارت 54

  چشمام رو با صدای دریا باز کردم ، با گیجی به اطرافم نگاه کردم و کم کم دیشبو یادم اومد و لبخندم ذره ذره جون گرفت ، یه پتو مسافرتی روم بود یه سایه بون پارچه ای هم بالا سرم بود ، اطراف رو نگاه کردم که رادان رو

ادامه مطلب »
رمان گریز از تو
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 12

  _بابا؟ _ارسلان تا الان بو برده قضیه چیه.‌ به گوش منصورم که برسه… _شما قراره مثل این چند ماه قایم شی تو پَستو و منتظر حرکات منصور باشی؟ مقابل چشم های سرخ پدرش به احمد اشاره کرد: یا مثلا این شغال و بفرستی بینشون تا واست سند جور کنه؟

ادامه مطلب »
رمان بوسه بر گیسوی یار
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 42

  هم خجالت زده ام، هم عصبانی… اما بیشتر از همه، از یادآوری اش بدم می آید. یعنی…از خودم! از خودم که با یادآوری اش، یک جورِ عجیبی میشوم و شرمم باد! اولین آغوشِ زندگی ام که میتوانست به شدت عاشقانه و رمانتیک باشد، به خاطر یک خروس بی محل

ادامه مطلب »
رمان بوسه بر گیسوی یار
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 63

  صورتش جمع میشود و ناله ای میکند. -آخ آی خاله گفتم که… عمو گفت بیام یه سر و گوشی آب بدم ببینم چه خبره… بی اراده از دهانم میپرد: -عمو بیخود کرد! همان لحظه تقه ای به درِ خانه ی بهادر میخورد! قلبم!! رادین میگوید: -بی احترامی نکن خاله…

ادامه مطلب »
رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 219

  گرچه گرمی حضور اون شخص متفاوت ودرعین حال آشنا بود اما با این وجود من بازهم تو همون حالت موندم و از اونجایی که مطمئن بودم مونا هست هیچ واکنشی نشون ندادم و فقط گفتم: -خوشبحالت مونا…خوشبحالت که امیر کنارته! خوشبحالت که کسی فکر نمیکنه دختر بد و مزخرفی

ادامه مطلب »
رمان ناسپاس

رمان ناسپاس پارت 45

  افتادم روی زمین درحالی که خون از بینیم جاری شد و عینکمم مثل خودم ناک اوت شد…. پاشو رو عینکم گذاشت و با مچاله کردنش دوباره رفت سمت دختره. بالای سرش ایستادو واسش تیزی رو کرد و گفت: -کاری که باهامون کردی رو هیچوقت فراموش نمیکنم.بهت گفته بودم روزگارتو

ادامه مطلب »
رمان هم دانشگاهی جان

هم دانشگاهی جان پارت ۶۲

.       کاش حد اقل به زور نگهش داشته بودم نگران حالش بودم نکنه با این حال تصادف کنه.. خدایا..خودت مراقبش باش سوار ماشین شدم و روشنش کردم حرکت کردم سمت خیابونای پر از غم این شهر دلگیر حالم از خودم بهم میخورد زندگیو بدون دلوین میخواستم چیکار؟

ادامه مطلب »
رمان گلاویژ

رمان گلاویژ پارت 162

  _اینجوری نگو عمادم.. دلمو خون نکن.. اینجوری دلم اینجا میمونه و فقط جسمم میره! _راحت باش.. جدی گفتم.. اما چشم دیگه نمیگم.. حالاهم بیا بهش فکرنکنیم.. هنوز تا شب خیلی مونده.. دلم نمیخواد زمان کم باقی مونده ای که پیشم هستی رو با غم وغصه بگذرونم‌ _آره فکرخوبیه.. اینجوری

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها