فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان گلاویژ

رمان گلاویژ پارت 157

  وای وای.. دلم میخواست صورتش رو پیاده کنم کف آسفالت.. باتموم قدرت کوبیدمش تودیوار و میون دندون های کلید شده ام گفتم: _دختره ی ه. ر.زه وقتی سوال میپرسم جواب منو بدهههه! منو دیونه نکن میزنم داغونت میکنم بگووو اون حرومزاده کی بود باهاش بودی؟ هان؟ _آی… عماد ولم

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 64

  گندم حالی همچون حال سکته زده ها را پیدا کرد …………. وحشت زده نگاهش را دور تا دور اطاق چرخاند ……….. یزدان دیده بودتش و هیچ چیز بدتر از این نبود . ـ من ………… من …………. می دونی ………….. چیزه یعنی ………. یعنی ………… یزدان با حس دستپاچگی

ادامه مطلب »
رمان هم دانشگاهی جان

هم دانشگاهی جان پارت ۵۷

.         نمیدونستم چیکار کنم دیوونه شده بودم جنون گرفته بودم موهامو باز کردم و سرمو تو دستام گرفته بودم و فشار میدادم اریا؟ کانادا؟ مشکل قلب؟ چرا من نفهمیده بودم؟ چرا خالم نگفته بود؟ تو دیوونه ای دلوین خب به تو می‌گفت که چی؟ میخواستی چیکار

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 130

  * بعد از چند بار بالا و پایین کردن خودم و پوشیدن و درآوردن پنج شیش دست لباس از سر تا پام.. بالاخره به همین شلوار جین مام استایل سرمه ایم و تی شرت چسبون یقه قایقیم که رنگ صورتیش و ست کرده بودم با بام تل حریری که

ادامه مطلب »
رمان تاوان دل

رمان تاوان دل پارت 9

  یه پسر جوون لب استخر ایستاده بود و به افق خیره شده بود فکر کنم زیادی تو فکر بود.. براش اب تنی خوب بود که یاد بگیره لب استخر تو فکر فرو نره.. ریز ریز خندیدنم.. نقشه ی شیطانی بود.. باید فرز می بودم و‌سریع دست به کار میشدم‌.

ادامه مطلب »
رمان آرزوی عروسک
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 82

  باآخرین توانم قدم برداشتم ورفتم داخل.. همزمان صدای آرش روی روحم خط کشید.. _دل به چیه این لات بی سروپا خوش کردی؟ من نمیدونم شما دخترها چرا هرخری رو واسه زندگی انتخاب میکنین! دلم میخواست چیزی بگم.. دلم میخواست مثل گذشته که هرکس از کوهیار بد میگفت یا انتقادی

ادامه مطلب »
رمان گلاویژ

رمان گلاویژ پارت 156

  نزدیک خونه بودم که رضا زنگ زد.. جواب دادم: معلومه کدوم گوری هستی! _سلام ممنون منم خوبم.. من که معلومه کدوم گوری هستم چون خونه ام اما تو کدوم گوری تشریفت رو بردی؟ کجایی؟ _دارم میرم خونه نزدیک خونه ام.. سرم داره میترکه چرا بیدارم نکردی تو؟ _خودمم دیربیدارشدم

ادامه مطلب »
رمان گریز از تو
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 9

  باران آنقدر تند به بطن پنجره میکوبید که دیدشان کاملا کور شده بود.‌ نفس های یکی درمیان ارسلان و چشم بسته اش بیشتر میترساندش… اگر بلایی سر او می آمد دست تنها باید چه خاکی توی سرش میریخت؟ با احتیاط خودش را جلو کشید و تا خواست بازوی ارسلان

ادامه مطلب »
رمان بوسه بر گیسوی یار
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 39

  و زودتر از او داخل آسانسور میشوم…کنارِ سمیعیِ متعجب! بهادر پر لذت میگوید: -نمی‌اومدی تعجب میکردم بچه پررو! خوشم می آید که کم کم دارد من را میشناسد. خودش هم سوار میشود و دکمه را میزند. اما یک ثانیه هم چشم از من نمیگیرد. -خداییش باحال نیست؟ مخاطبش من

ادامه مطلب »
رمان ناسپاس

رمان ناسپاس پارت 42

  بعد از یه رابطه ی چند ساعته ی طولانی، من روی تخت دراز کشیدم و اون بالای سرم ایستاد. یه بسته پول دستش بود که یکی یکی با سرانگشتاش سوقشون میداد سمت من.. پولهای خشک تا نخورده یکی یکی تو هوا می رقصیدن و میفتادن روی تنم…. چقدر بوی

ادامه مطلب »
رمان صیغه استاد
رمان صیغه استاد

رمان صیغه استاد پارت 85

    به ترتيبي كه كنار هم وايساده بودن، شروع كرد به معرفي كردنشون. – اين خانما حنانه، رها و فرزانه هستن. منم لعيام البته اينجا بچه ها و دخترا مامان لعيا صدام مي كنن. و تو؟! سريع جواب دادم: منم ساغرم. خيلي از آشنايي باهاتون خوشوقتم و قول ميدم

ادامه مطلب »
رمان دلارای
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 150

    دوش دستی را روی پاهایش گرفت و تلخ خندید _یادمه تابستونا عمو هام از شهرستان میومدن خونمون یک بار مادرم کتک خورد به جرم اینکه برای نماز صبح بیدار نشده! چرا ؟ چون پریود بوده و حالا همه اعضای خونه فهمیدن دلارای گرفته زمزمه کرد : _مامان تو

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها