فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان عشق صوری

رمان عشق صوری پارت 218

  تمام احساسات ناجوری که درتلاش بودم از خودم دورشون نگه دارم که دست کم ذره ای اعصاب برام باقی بمونه با خبری که مونا بهم داد دوباره تو سرم جون گرفتن و پررنگتر از همیشه شدن. من چه جوری میتونم با خیال راحت کنارشهرام باشم وقتی منفور ترین آدم

ادامه مطلب »
رمان گریز از تو
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 8

  ارسلان با مکث چرخید. بغض و التماس میان چشم های یاسمین دو دو میزد. سرش را پایین تر برد و زل زد توی چشمهایش تا لب های دخترک میان جذبه ی نگاه نافذ او بهم بچسبد. هوا تاریک تر شد و باد سردی از لا به لای درختان سر

ادامه مطلب »
رمان بوسه بر گیسوی یار
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 38

  لب و دهانم کج میشود و چشمانم مهتابی میزند. -خیلی ممنون! چمدانم را هُل میدهم و داخل خانه میشوم. وقتی از کنارش میگذرم، زیر لب و به عمد میگوید: -جووون! و من از همان لحظه منتظرم میشوم که برگشتنم و ناامید نکردنش را جبران کند! از شیشه ی ترک

ادامه مطلب »
رمان ناسپاس

رمان ناسپاس پارت 41

  انگشتمو دو سه بار خیلی آروم روی دکمه ی زنگ گذاشتم و فشار دادم و یکبار دیگه آدرسی که برام پیامک کرده بود چک کردم. همه چیز درست بود اما تاخیرش برای جواب دادن ،درست بودن آدرس زیر سوال میبرد. این موردها باهم همخونی نداشتن اصلا واسه همین کم

ادامه مطلب »
رمان گلاویژ

رمان گلاویژ پارت 154

  نگاهم به میز جلومبلی که روش پراز خوراکی و دوتا شیشه ی خالی الکل بود خشکم زد.. _سلام خوش اومدی! باشنیدن صدای رضا از بغل گوشم یه لحظه تکونی خوردم اما فورا خودمو جمع کردم.. این چه وضعیه خدایا؟ موهای ژولیده، تیپ به هم ریخته.. چشم ها کاسه ی

ادامه مطلب »
رمان هم دانشگاهی جان

هم دانشگاهی جان پارت ۵۴

.       توی سکوت با آهنگ رانندگی میکردم همیشه این موقع پیام‌ آریا رو خونده بودم اما امروز هنوز نفرستاده اتفاقی برایش نیفتاده باشه درسته دیگه همه چی تموم شده اس اما حس انسان دوستیه آدمی رو که من پنج سال توی قلبم نگه داشتم‌ رو نمیتونم یهویی

ادامه مطلب »
رمان دلارای
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 149

  آرام نالید _برو بیرون خودم میتونم ارسلان بی حوصله دستش را به وان تکیه داد و خم شد تهدید آمیز گفت : _ببین بچه جون … بلای دیگه ای که از این به بعد سرت بیاد یک دردسر جدید برای منه پس اینقدر رو اعصابم نباش دلارای که بد

ادامه مطلب »
رمان گلاویژ

رمان گلاویژ پارت 153

  سوالات راجع به تصادف و اوضاع شکستگی دستم که تموم شد نوبت رسید به بدترین و مسخره ترین سوال ممکن.. زن گرفتن و نگرفتن من!! مشغول پیچوندن سوال ها بودم و برای هرکدوم دلیل های مسخره می آوردم که یکدفعه صحرا سوالی رو پرسید که نفسم تو سینه حبس

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 62

  گندم با تمام حرص نشسته در وجودش به حمیرا نگاه می کرد ……… از اینکه حمیرا یزدان را با این تعاریفش تا حد یک پسر بی صفت پایین آورده بود ، از اینکه انقدر سعی داشت او را مدام ارشاد کند و به قول معروف به راه بیاورد عصبی

ادامه مطلب »
رمان هم دانشگاهی جان

هم دانشگاهی جان پارت ۵۳

.       بدون توجه به نوتیف روی صفحه رمز گوشیو زدم و وارد شدم اول از همه رفتم سراغ اون نوتیف و اون پیام آریا نبود کی بود؟. وارد صفحه ی چتش شدم نوشته بود:. سلام خوبی؟ ببخشید مزاحم شدم این همون یارویی بود که داداشش برام عکسه

ادامه مطلب »
رمان تارگت
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 128

  نگاه میران نشون می داد که اونم داره فکر می کنه به حرف تقوی و این احتمال ذهنی من.. ولی چیزی نگفت و آخرسر خودم پرسیدم: – به نظر تو هدفش چیه از این حرفا و کارا؟ – نمی دونم! ولی این و مطمئنم بعد از بلایی که اون

ادامه مطلب »
رمان تاوان دل

رمان تاوان دل پارت 7

  سمانه لبخندی زد و با مهربونی گفت :-دست این مادر مهربون درد نکنه که اینطور دختر هنرمندی تربیت کرده..پس اش امروز رو تو درست کن.لبخند غمگینی زدم..بغضم سر باز کرد و‌اشکم چکید می خواستم بگم میشه اش امروز رو بگین بیاد مادرم درست کنه..مادرم اش درست کردنش معرکه اس..می
ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها