فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی کیو فیس

رمان های بیشتر در کانال رمان من  https://t.me/romanman_ir

رمان مانلی
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 93

      در خانه را باز کردم. _بیاید بریم تو حرف بزنیم. می‌ترسم یه‌هو مثل جن بو داده سر و کله‌ش پیدا بشه. من هنوز نفسم در نیومده!   همین که وارد خانه شدیم داریوش با کنجکاوی نگاهمان کرد. _بگید ببینم چیشده؟   شانه‌ای بالا انداختم. _والله اگه خودم

ادامه مطلب »
رمان آق بانو
رمان آق بانو

رمان آق بانو پارت ۳

    من‌‌ومن کردم‌ و زمزمه‌کنان گفتم: – اگر من برم خانوم‌جانم تنها و بی‌کَس می‌مونه، هامین و همایون که نیستن، من هم از این عمارت برم… .   ابروهایش در هم گره خورد. – دردت اینه آق بانو؟! بی‌کسی زن‌عمو؟ دامنم را مشت کردم و نگاه دزدیدم. – آره!

ادامه مطلب »
رمان مانلی
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 92

      نامی سری برایش تکان داد. _ممنون… رزومه‌ت رو تحویل منابع انسانی دادی؟   سیما که از خودش مطمئن بود سریع گفت: _آره یه کپی هم برای تو آوردم تا خودت بررسی و تاییدم کنی!   ابروهایش کمی به‌هم نزدیک شد.   پوشه را از دستش گرفت و

ادامه مطلب »
رمان آووکادو
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 157

        همین جمله‌، نور امید را در دل اصلان‌خان روشن‌ می‌کند. حرفشان که تمام می‌شود، امید با ذهنی مشغول از اتاق کار پدرش بیرون می‌آید.   در راه شهیاد را می‌بیند، دل خوشی از مرد پیش رویش نداشت. گذشته نمی‌توانست فراموش شود!   شهیاد سلام بلندی می‌گوید،

ادامه مطلب »
رمان گرداب
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 277

        سوگل فین فینی کرد و گفت: -خوبم..چیزی نیست..   سامیار دستش رو دور شونه ی سوگل حلقه کرد و چشم غره ای به سورن رفت و شاکی گفت: -من پدرم درمیاد تا اینو از استرس و نگرانی دور نگه دارم بعد تو…   سوگل کف دستش

ادامه مطلب »
رمان حورا
رمان حورا

رمان حورا پارت 215

            داشت سطل شیر را درون قابلمه‌ی قلع میریخت، برای پختن، ظاهرا شیر خام بود و تاره از گاو دوشیده بودند: _ مش حسن…   به سمتم نگاهی انداخت، لبخند زد و سلام داد: _ سلام دخترم، خوش اومدی…بیا شیر تازه گرفتم، بجوشون بخور!  

ادامه مطلب »
رمان مانلی
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 91

      چشم‌هایش گرد شد و به‌سمتم خیز برداشت تا حمله کند که داریوش با خنده یقه‌اش را از پشت کشید. _ولش کن بچه دستشه.   باربد شاکی گفت: ببین بهم چی می‌گه! حالا اگه من این حرف رو می‌زدم پوستم رو می‌کندی که بچه نشسته رعایت کن!  

ادامه مطلب »
رمان آق بانو
رمان آق بانو

رمان آق بانو پارت ۲

  به قلم رها باقری *** خانوم‌جان، جلوی اُرُسی‌های ( پنجره‌ی مشـبکی) رنگی شاه‌نشین، به مخده‌اش لم داده بود و با اخم و سکوت پر‌حرفی، خیره به حیاط مصفا بود.   به روی موهای فر و بافته شده‌اش چشم چرخاندم و نگران پلکی زدم.   یک ساعت میشد که لب

ادامه مطلب »
رمان رز های وحشی
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 38

        گوشیش را بی توجه روی مبلی از خانه انداخت و از پله های خانه ی میکائیل با حرص تمام بالا رفت… و این بار مصمم بود و همین طور که پله هارا بالا می‌رفت زیپ کنار لباس مجلسیش را باز کرد و حلقه های لباس را

ادامه مطلب »
رمان فئودال
رمان فئودال

رمان فئودال پارت 42

            بی بی آسیه زیر گوش نریمان زمزمه کرد:   – پسرم، خانم ارباب یکم ناخوش احوال بودن نمیتونه بره گلین‌و بیاره، خودم برم؟   نریمان ابرو بالا انداخت می‌دانست حال مادرش خوب است و فقط لج کرده او مادرش را بهتر از هرکس می‌شناخت.

ادامه مطلب »
رمان گلادیاتور
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 289

        آرام و محتاط پرسید :       ـ فردا قراره ……….. جایی برید ؟       یزدان باز هم نگاهش را از ظرف غذای پیش رویش نگرفت :       ـ آره فردا قراره یه ماموریت حدوداً یک ماهه رو برم .  

ادامه مطلب »
رمان ماهرخ
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 143

        -خوش اومدی مادر…!!!   مهگل لبخندی حواله ماه منیر کرد… -ازتون ممنونم خاله… خیلی بهتون زحمت دادم…!!!     ماه منیر چشم غره ای بهش رفت… -اصلا ابن حرف و نزن… تو و خواهرت برای من رحمتین…!!! اصلا با اومدنت دل من که هیچ، دل خواهرتم

ادامه مطلب »

رمان های کامل

دسته‌ها