رمان دختر نسبتاً بد فصل دوم پارت 1
دست کوچولو و لطیف و تپل مپلش، بالا میرفت و خیلی آروم روی صورتم فرود میومد. این کارو چند بار تکرار کرد اما کمکی به بیدار کردن من نکرد هر چند لای چشمهامو کمی باز کرده بود. اونقدر خسته ام بود که دلم نمیخواست بیدار بشم. یه چرخه ی خسته کننده ای رو گذرونده بودم که رمقی واسم نگذشته