زندگی شیرین ومبهم من ٬عاشقانه ٬طنز Archives - رمان دونی

برچسب: زندگی شیرین ومبهم من ٬عاشقانه ٬طنز

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۹

♥️به نام خداوندی که نزدیکتر از رگ گردن است♥️ ۹.۱ وبا هم خداحافظی کردیم . (حورا) با صدای های که از نشیمن به گوش میرسید بیدارشدم . به سمت سرویس رفتم . بعداز شستن دست هایم وصوذتم به بیرون آمدم . از اتاقم به بیرون رفتم. دخترا در آشپزخانه مشغول صبحانه خوردن بودند. با خوشحالی سلام وصبح بخیرب به دخترا

ادامه مطلب ...

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۷

به نام خدا ♥️🔥❤️🔥 ۷.۱ آهانی گفت ومشغول صحبت شدیم . وارد تهران شدیم . «پایتخت » پایتخت ایران . جای که هجده سال زندگیم. جزوه آرزوها هایم یود که به آن شهر سفر کنم. انقدر خوشحال یودم که نمیدانستم‌چیکار کنم. با خوشحالی نگاهی بیرون از ماشین انداختم . اولین معایب های که درتهران به چشم می آمد. آلودگی هوا٬ترافیک

ادامه مطلب ...

رمان زندگی شیرین ومبهم من پارت ۴

۴.۱ ♥️به نان خدا♥️ 🔥♥️🔥❤️🔥 به سمت ماشین بابا حرکت کردم هنوز چند قدمی نرفته بودم که دستم رو کسی گرفت وبه سمت خودش خودش کشاند به طرفش برگشتم هیراد رو دیدم که گفت -آهای خانم کجا کجا؟! خندیدمو گفتم +-با ماشین بابا اینا بیام دیگه . مگه میخواستی کجا برم ؟ بدون توجه به حرفم دستم را محکم تر

ادامه مطلب ...