انتقام یا عشق(خون آشام) پارت بیست و چهارم

0
(0)

کمی فکر میکنم.
-سانـ… بین!؟
-خودمم خوشگل خانم.
دستش را بر میدارد و برعکسم میکند صندلی چرخی هست. پایین پاهایم زانو میزند دستانم را میگیرد. بوسه ای پشت ان میگذرد و بلند میشود. ب سمتی روی تختم میرود و دسته گلی را بر میدارد و ب سمت میگیرد!
-گل برای گل البته شما گلی ولی عمرتون مثل گل نباشه اصلا… اصلا بهتر بگم شما عطر گلی.
دسته گل را میگیرم بلند میشوم نگاهی ب پنجره می اندازم. طبق خورشید میتوانم بگم ساعت از 4بعدازظهر هم گذشته و این نشون میده بی خوابی دیشیم تمام تمام کامل شد. دستش را روی شونه ام قرار میدهد و مرا ب سمت خودش میکشد و ب اغوش میکشدتم
-منظره جالبیه نه؟ میخای بریم یکم بگردیم؟
باید ب کلبه سری بزنم اما با وجود این اقا نمیشه
با فکری ک ب سرم میزنه ب سمتش بر میگردم
_بریم
-باشه فقط میگن ت خیلی میری سمت جنگل نفرین شده نظرت چیه بریم سمتش؟
با این پیشنهادش انگار خدا هم سمت من بود با خوشحالی و برقی ک توی چشمام بود نگاهی بهش کردم مطمئن هستم فکر میکنه ک ب خاطر وجودشه ولی تنها دلیلش دیدن کلبع بود.
-اره زیاد میرم اونجا
-پس شجاع تویی
لحظه ای با گفتن کلمه شجاع حالم بد شد روی صندلی نشستم یاد ساندر افتادم از وقتی ک باهاش چشم ت چشم شایدم بهتر بگم لب ت لب شده بودیم احساساتم فرق میکرنه
-خوبی؟
-چـ… ـی؟ اها اره اره خوبم میشه بری بیرون تا لباسمو عوض کنم؟
-باشه
با یکم تعلل بیرون رفت.
ب سمت کمدم رفتم پیراهن کوتاه مشکی رنگی پوشیدم بایک شلوار تنگ چسبان. کیف کولی ام رو برداشتم. همیشه توی کیفم وسایل خوبی داشتم ک اگه زمانی جایی گیر افتادم بتوانم ازشون استفاده کنم.
در را باز کردم و ب بیرون رفتم مادربزرگم نبود. یعنی توی هال نبود،
-مــــامـــان بــزرگ مــــامـــان بـــــزرگ
-جانم سینره جان؟
-دارم با سابین میرم بیرون کاری نداری؟
-نه دورت برگردم خوش بگذره
و پشت بندش چشمکی بهم زد
وارد هال ک شدم سابین روی مبل نشسته بود. بلند شد جلو امد و دشتمو گرفت توی چشام نگاه کرد و گفت
-واقعا زیبا شدی
-تشکر
دستمو از توی دستش بیرون کشیدم بعد اون اتفاق ک جلوی در افتاد سعی میکنم کمتر ب چشماش زل بزنم چشماش در اون لحظه مثل چشمای ساندر بود حالش بد شد ولی بادیدن چشمای من انگار خوب شد و بلند سد و رفت البته بعدش بابت رفتار عجولانش از من و مادربزرگم عذرخواهی کرد.
میترسم ک زمانی متوجه بشم ک واقعا اون اتفاق که ساندر بوده. ب خاطر همین سعی میکنم ک کمتر نزدیک کسی بشم.
از در کلبه بیرون رفتیم خونه ما بین درختان بزرگ و سرسبزی بود باد می وزید و موهام در باد میرقصید. حس سنگینی نگاه سابین رو داشتم اما سعی کردم اصلا توجه نکنم. تا اینکه دستش را روی شونم گذاشت و منو ب خودش نزدیک کرد ازش فاصله گرفتم اولش تعجب کرد ولی بعدش خندید و پیشانیم رو بوسید. برام جالب بود. من هیچ حسی ب هیچ کس نداشتم اما بادیدن ساندر برام خیلی چیزا فرق کرد. ازاونطرف ساندر هیچ حسی ب من نداره اگه داشت حداقل ت این یک هفته ب دیدن من میومد با اینکه هنوز هم ذهنم در گیر حرکتش توی کلبه خودش بود ولی سعی کردم ازش فاصله بگیزم
چهره سابین جذاب بود. صورتی کشیطه و توپور، چشمانی ب رنگ قهوه ای روشن لبانی برجسته و پوستی برونزه. جذاب بود اما ن ب اندازه ساندر. هنوز داشت میخندید دوباره منو ب خودش چسوبند و روی موهام بوسه ای نشون و گفت
-میدونستی من و تو فقط 3سال اختلاف سنی داریم
نگاهی بهش کردم ولی اون نگاهش فقط ب سمت جلو بود.
وادامع داد
-ب تولد تو یک هفته و دو روز (نگاهی ب ساعتش انداخت و ادامه داد) هجده ساعت و بیست چ پنج… بیست و شش… بیست و هفت و….(خندید) ثانیه!
تعجب کردم خودمم تاریخ تولدمم یادم نبود ولی سابین حتی از ثانیشم خبر داشت.
نگاهی ب اطراف کردم دقیقا شش درخت با فاصله با تاب فاصلع داشتیم فکری ب ذهنم رسید روب سابین گفتم
-نظرت چیه تا تاب بدویم؟
-دخترررر ت ذهن منو میخوانی؟
خندیدم و توی دلم مورد عنایتش قرار دادم.
-اماده سابین! یک.. دو… سه بدووووووو
سرعت او از من خیلی بیشتر بود این رو میدونستم اما اون ارام ارام دوید تا بهش برسم لحظه ای پام پیچ خورد و افتادم وسط جاده. صدای بلند ماشین رو شنیدم میفهمیدم داره بهم نزدیک میشه اما پاهام جون نداشت تکون بخورم ماشین بهم نزدیک شد و……

ب خاطر اینکه گفتید زودتر پارت بزار اینو گذاشتم جای شب،نظراتتون رو بهم بگید ممنون♡♡

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

25 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهسا
1 سال قبل

کشتیمون از فوضولی نویسنده جون😂

MMM
MMM
1 سال قبل

گفتی امروز ۲ پارت طولانی میزاری چرا نزاشتی ؟

مهسا
1 سال قبل

امشب پارت بعدی رو میزاری نویسنده جون؟

مهسا
1 سال قبل

نمیشه زود تر پارت بعدی رو بزاری😅😁🌹🌹

مهسا
پاسخ به  Yalda. post
1 سال قبل

OK🌹👏🏻❤

مهسا
1 سال قبل

به نظرم 60درصد ساندر میاد نجاتش میده 20 درصد سابین نجاتش میده 20درصدم شاید ماشین خودش وایستاد

مهسا
پاسخ به  Yalda. post
1 سال قبل

عه خوناشامه دیگه گفتم حس میکنه سینره تو خطره میاد نجاتش میده اگه این نیس پس ماشینه خودش وایمیسته

Zeinab
Zeinab
1 سال قبل

بابا بزار بمیرا بعد براش حلوا بپزیم 😂😂

مهسا
1 سال قبل

مرد؟😳

Zeinab
Zeinab
پاسخ به  Yalda. post
1 سال قبل

دوروغ نگو این امکان نداره 😂

Zeinab
Zeinab
پاسخ به  Yalda. post
1 سال قبل

حیف که این رمان نوشتنش دست توعه وگرنه لجو لج بازی میشد😂😂

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Zeinab
مهسا
پاسخ به  Yalda. post
1 سال قبل

😭😭😭

دسته‌ها

25
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x