” خدمتکار عمارت درد” پارت 58

0
(0)

 

 

+ چقدر بهت دادن؟!

 

مالکی خیر خونسرد تر از اون  که فکرشو می کردم خودشو نشون میداد

 

مالکی: چی آقا؟!

 

+ همون چیزی که خودت خبر داری؟!

این که داشت طفره میرفت خون آدمو به جوش میورد

 

+ دو دقیقه بیشتر بهت وقت نمیدم تا خودت بگی بعد از دو دقیقه خودت میدونی چیکار میکنم؟!

 

تو چهرش نگرانی موج می‌زد مشخص بود از ماجرا خبردار شدم

 

+ از الان وقتت شروع شد

 

عرفان: میدونی منظورش چیه

خودت بگی بهتره

شاید ضمانتتو کردم کمتر درد بکشی؟!

 

مالکی: اما آقا من…من

 

+ من چی ؟! وقتت تموم شد

 

اومد جلوتر

 

مالکی: آقا قول بدین کاری با خونواده ام نداشته باشین

 

از سرجام خیز برداشتم که با بلند شدنم عرفانم بلند شد

از یقه اش گرفتم

 

+ مگه من مثل تو بی شرف

پستم

من اینطوری نمیزارم با دوتا کتک و مشت تموم شه بره

بگو اسم کسی که فرستاده این قرار داد انجام بشه کیه؟!

 

عرفان: کوروش آروم باش

 

اعصبانیتم از این بود که این همه سال با این بی شرف کار کردیم

چقدر بابام بهش اعتماد داشت

اینطوری داشت جواب کمکامونو میداد

 

+ کیه این طرف؟!

جواب بده چرا لال شدی؟!

 

عرفان: کوروش ول کن داری زیاد روی میکنی

 

مالکی: آقا فقط فامیل شو میدونم

فقط پول داد گفت سرمایه گذاری کنم دیدم برام شرکت خوبه

نمیدونستم جریمه داره فسخ قرار داد اگه طرف راضی نباشه…

 

+ زود باش چیه فامیلش؟!

 

منتظر جوابش بودم ولی هیچی نمیگفت

نتونستم خودمو کنترل کنم یه مشت زدم تو دهنش

 

عرفان محکم هلم داد رفتم عقبم

 

عرفان: چته پسر مگه نمیبینی کجاییم؟!

شرکتیم

اینجا جاش نیست

 

+ باش فهمیدم

تا نکشتمش بهش بگو طرف کیه

 

یه نگاه به مالکی کردم دیدم کنار لبش پاره شده

 

مالکی: آقای اح… احتشام

 

در آن جا خوردم

فکر نمیکردم فرهاد باشه…

 

ولی اون سهامش به اسم من زده بود

نکنه میخواست انتقام بگیره ولی ما که خصومتی نداشتیم

ولی چرا؟!

باورم نمیشد

 

+ اسمش چی بود؟!

 

همین جور نفس نفس می‌زد

رو زمین افتاده بود

 

مالکی : آقا نمیدونم بهش میگفتن آقای احتشام

من با خودش در ارتباط نبودم یه وکیل داشت

اونو کارارو انجام می داد

 

عرفان : میگم این احتشام کیه؟!

نکنه همون سهام دار قبلیه …

 

+ بعدا میگم بهت

 

یه نگاه به مالکی انداختم اگه بیشتر از این میموند زنده نمیزاشتم

 

عرفان : تو چطور با کسی که نمیشناسی قرار داد بستی

 

+ وای بحالت مالکی دورغی تو کارت باشه اون وقت هیچ قولی نمیدم که زنده بزارمت

 

عرفان : مالکی میتونی بری

من بعدا باهات کار دارم

 

فشاری که روم اومده بود داشت خفه ام می کردم

 

تو این سرما رفتم پنجره اتاق باز کردم

 

یقه کرواتمو شل کردم…

 

عرفان: سرما میخوری؟!

یادت رفت دکتر چی گفته

 

+ طف بهشون چقدر بی شرف بود واسه سود خودش یه عمر سرمایه رو داره به باد میده

 

عرفان: بنظرت کار سهم دار قبلیه؟!

 

+ نمیدونم

فرهاد رفت خارج

فکر نمی‌کنم ولی بازم شک دارم

کیه…

 

عرفان: به خودت فشار نیار فعلا بیا ببین چیکار میتونیم

میخوای امشب شرکت باشیم کار کنیم؟!

 

یاد امشب افتادم

امشب میخوام مارال بعد چند سال ببینم نمیتونستم اون لحظه رو از دست بدم

 

+ نه امشب نمیشه بمونیم

اگه بمونیم نمیتونیم کاری کنیم

باید بفهمیم این احتشام کیه؟!

 

عرفان: من که میدونم چرا امشب نمیشه بمونیم ولی حرف حرف رئیسه

 

+ پاشو برو ببینم

تو کار نداری انجام بدی …

 

عرفان: مگه الان دارم چیکار میکنم؟!

واقعن درکت نمیکنم

 

+ برد پرونده های پارسال چک کن

اینجا نه تو اتاقت

موقع رفتن خبرت میدم باهام بریم

 

عرفان: چشم رئیس

فعلاً

 

بعد رفتن عرفان سخت مشغول کار شدم

دیگه به موضوع این احتشام اصن فکر نکردم

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Yasna
Yasna
1 سال قبل

پارت جدید نداریم؟

Yasna
Yasna
پاسخ به  fershteh mohmadi
1 سال قبل

کی میزاری پس؟

الهام
الهام
پاسخ به  fershteh mohmadi
1 سال قبل

پس کی میزاری؟

Zari_889
Zari_889
1 سال قبل

رمانت خیلیییییییی قشنگه🥹🤍

Zari_889
Zari_889
1 سال قبل

میشه هر روز پارت بزاری….
اگه بزاری که عالی میشهههههه

yegane
yegane
پاسخ به  fershteh mohmadi
1 سال قبل

میش اون رمان یکی دیگه تون پنج پر رو هم پارت گذاری. کنید

Zari_889
Zari_889
1 سال قبل

واییییی
دوست دارم سریع تر مارال رو ببینه

دسته‌ها

10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x