22 دیدگاه

رمان آرزوی عروسک پارت 155

4
(4)

 

باهاش لج کردم.. وقتی اون بعداز چندین بار خواهش وتمنای من که یه ذره رعایت حال منو بکنه، بازهم کار خودشو میکنه پس من هم به حرفاش گوش نمیکنم تا بفهمه چقدر بی توجهی عذاب آوره!

با بدخلقی درخواستش رو رد کردم و رفتم توی اتاقم.. آرشم که انگار متوجه عصبانیتم شده بود دیگه پا پیچم نشد..
واقعا داشتم کم میاوردم…

من توی خانواده ای آروم بزرگ شده بودم که هیچوقت حتی توبدترین وسخت ترین روزهای زندگیمون بی احترامی به پدر ومادر وحتی خواهر باخواهر پیش نیومده بود

واین نوع زندگی کردن داشت اذیتم میکرد چون هیچ جوره با روحیات من سازگار نبود و آرش باید این رو بفهمه… البته امیدوارم تا دیر نشده متوجه جدی بودن این مسائل بشه!

تاآخر شب دیگه از اتاقم بیرون نیومدم و آرشم انگار تازگی ها تنها چیزی که واسش مهم نیست قهر من بود!
ساعت از دوازده هم گذشته بود که دیگه صدای معده ام دراومده بود

اونقدر گرسنه ام بود که تسلیم شدم و بیخیال قهر شدم و به طرف آشپزخونه رفتم تا چیزی واسه خوردن پیدا کنم و به داد معده ی بیچاره ام برسم..

بافکراینکه همه خوابن یواشکی و پاورچین اتاقو ترک کردم اما انگار کسی خواب نبود وهمه چراغ ها روشن بودن..
اومدم بیخیال بشم وبرگردم توی اتاقم

اما باخودم فکرکردم که این کارها بچه بازیه ومن جای آرش نیستم و نمیتونم بفهمم تودلش چه خبره پس به راهم ادامه دادم و وارد آشپزخونه شدم!

 

بادیدن آرش توی آشپزخونه اخم هامو توهم کشیدم بلکه شعورش قد بکشه و بفهمه باهاش قهر بودم!
گوشی دستش رو به صورت برعکس روی میزگذاشت

یه جوری که صفحه اش معلوم نباشه و گفت:
_به به سارا خانوم..! چه عجب چشممون به جمالتون روشن شد! خوب خوابیدی؟
پشت چشمی نازک کردم و گفتم :

_خواب نبودم.. نه که خیلی بود ونبودم واست مهمه..! اصلا متوجه خواب وبیداری من نشدی!
_وا؟ این حرفا جدیده؟ اینارو دیگه از کجا درآوردی؟

دیونه من فکرکردم خوابیدی گفتم شاید خسته ای مزاحمت نشم تا استراحت کنی!
به طرف یخچال رفتم و ظرف پنیر رو بیرون کشیدم و همزمان که نون برمیداشتم گفتم:

_آره استراحت کردم مرسی که نیومدی!
ازجاش بلندشد و به طرفم اومد..
_گرسنته؟ چرا نون وپنیر میخوری؟ غذا تویخچال هست میخوای واست گرم کنم؟

_نه ممنون همین نون پنیر کافیه ساعت یک شبه نمیخوام غذای سنگین بخورم..
صندلی رو عقب کشیدم و نشستم..
حالا آرش پشت سرم ایستاده بود…

دست هاشو از پشت صندلی دور گردنم انداخت وکنار گوشم گفت:
_چندساعت میری خودتو حبس میکنی توی اتاق نمیگی دلتنگت میشم؟

اومدم جواب بدم که صدای ویبره ی گوشیش روی میز بلند شد..
نمیدونم چرا برعکس همیشه وبرخلاف عادتم که هیچوقت روی گوشی و تماس های کسی کنجکاوی نمیکنم،،

اون لحظه به شدت روی گوشی آرش حساس شده بودم وتموم حواسم به گوشیش بود!
_گوشیت زنگ میخوره.. نمیخوای جواب بدی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

22 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Bijg2006
Bijg2006
1 سال قبل

بابا وقتی میخاید وسطش ول کنید برید چرا اصلا شروع میکنید رمانتونو یه ملتو علاف خودت کردی نویسنده عزیز😐💔

همتا
همتا
1 سال قبل

توروخدا بازم پارت بذار من عادت داشتم و دوس داشتم هر روز صبح این رمانو بخوونم

P:z
P:z
1 سال قبل

بابا اینکه نویسندش خوب پارت میداد
چرا اینشکلی کرد
فقط مونده بود این ناز کنه پارت نده 😂 
ولی الان یه ماهه پارت نداده
خب یعنی دیگه نمیخواد بده؟
چرا اعلام نمیکنن این نویسنده ها فاطمه جون؟ 😕 

Queen..N
Queen..N
1 سال قبل

چرا رمان جدید نمیزارید

Dorsa
Dorsa
1 سال قبل

آقا همه رمان های آنلاین اومد غیر از این رماننننن

H...:)
H...:)
1 سال قبل

اینم زمانم ب خاطرها پیوست؟هوم؟؟ 🏃 🤏 😐

امیر محمد محمدگراوند
امیر محمد محمدگراوند
پاسخ به  H...:)
1 سال قبل

برای شادی روح رمان مرحومه مغفوره شادروان سیده حاجیه رمان ارزوی عروسک جمیعاً الفاتحه😅😉

sanaz
sanaz
1 سال قبل

پارت نداریم دیگه🤦‍♀️

ننتتتنتوت
ننتتتنتوت
1 سال قبل

سلام
ادامه ی رمان رو نمی ذارید

مریم
مریم
1 سال قبل

ببخشیدچراپارت ۱۵۶نمیاد۱۰روزمیشه نیومده

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  مریم
1 سال قبل

نویسنده پارت نداده

امیر محمد محمدگراوند
امیر محمد محمدگراوند
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

ببخشید خدایی نکرده اتفق بدی که برای نویسنده نیافتاده؟
خدایی نکرده تو گونی نکرده باشنش بررده باشنش اویین

Narges
Narges
پاسخ به  امیر محمد محمدگراوند
1 سال قبل

😂 😂

Zahra...
Zahra...
1 سال قبل

پارت گذاری نمیکنید؟

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  Zahra...
1 سال قبل

ن نویسندش فعلا پارت نداده

Sana
Sana
1 سال قبل

نویسنده این رمان کیه؟؟

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

چقدر این سایت بی نظم شده قبلا رمانها سر ساعت بارگذاری میشد اما چند وقته یکی میزارند یکی نمیزارند

fershteh mohmadi
پاسخ به  خواننده رمان
1 سال قبل

عزیزم سایت بی نظم نشده
فاطمه چند روزه دسترسی به نت نداره
عمدا که نمیخواد پارت نزاره
خودتم میدونی نت نیست

Zahra...
Zahra...
1 سال قبل

پارت جدید کو؟

Heli
Heli
1 سال قبل

هعی به عمیقدرم رازی عیم ب مولا هعیبب

خاتون
خاتون
1 سال قبل

ممنون که می نویسی امیدوارم هر روز پیشرفت کنی

دسته‌ها

22
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x