رمان آرزوی عروسک پارت 163

4
(4)

 

 

صبح باصدای زنگ تلفنم ازخواب بیدارشدم..

شماره ی مامان بود.. با استرس اول یه نگاه به ساعت که هشت ونیم صبح رو نشون میداد انداختم و مثل فنر توی جام نشستم وبعد جواب دادم

 

_الو مامان؟ سلام خوبی؟

_علیک سلام مامانم خواب بودی؟

_نه مهم نیست چیزی شده؟ خیره انشاالله..

_نه نگران نباش چیزی نشده چرا اینقدر ترسیدی؟

 

آب دهنمو باصدا قورت دادم وگفتم:

_آخه این ساعت.. سابقه نداشته زنگ بزنی نگران شدم!

_نترس عزیزم چیزی نشده ببخشید نگرانت کردم

 

من فکرکردم بیداری که زنگ زدم!

_نه بابا این حرفاچیه قربونت برم نیازی به معذرت خواهی نیست من یه کم ترسو شدم و به زنگ تلفن توی این ساعت ها واکنش نشون میدم.. چه خبر؟

 

_سلامتی.. خبری نیست همه چی خوبه خداروشکر.. تو چه خبر؟ حال آمنه خانوم چطوره؟ تواین مدت تغییر تازه ای رخ داده؟

_خوبه.. چی بگم والا.. تغییر که داشته اما تغییرش مثبت نبوده!

 

آهی کشید و بامکث طولانی گفت:

_خداشفاش بده.. کاش میشد میومدم عیادتش!

_انشاالله توی فرصت خوب وشرایط مناسب حتما آشناتون میکنم!

 

_باشه.. توکل به خدا.. ازخودت چه خبر؟ کی میای خونه؟ مرخصی نداری؟

حس کردم صدای مامان یه جوریه و نمیدونم چه مرگم بود، ته دلم یه آشوبی بود که فکرمیکردم داره یه چیزی رو ازم پهنون میکنه!

 

 

 

از تختم اومدم بیرون و طبق عادتم شروع کردم به قدم زدن و پرسیدم:

_منم میام.. هروقت توبخوای میتونم بیام.. اما چرا حس میکنم صدات یه جوریه مامانی؟

 

بابا حالش خوبه؟

_ای بابا.. یعنی حتما باید بابات چیزیش شده باشه تا زنگ بزنم؟ اصلا میخوای گوشی رو قطع کنم تا استرست تموم بشه؟

 

دیگه مطمئن شدم مامان یه چیزیش شده و نمیخواد بگه‌

من زیردست این مادر بزرگ شدم و تموم عادت هاشو از بر بودم..

 

حالا هم با نوع حرف زدنش هم کاملا مطمئنم کرد!

_وا؟ قطع واسه چی؟ خب سوال پرسیدم.. ببخشید!

امروز احتمال نود درصد میام خونه.. خوبه؟

 

_آره.. خوبه.. کی میای؟ یعنی چه ساعتی میای؟

دلم اونقدر آشوب بود که صدام رو لرزون کرده بود..

باصدای لرزون جواب دادم:

 

_بعداز ناهار خوبه؟ فکرنکنم تاقبل از اون نتونم بیام‌!

_باشه.. سعی کن یه کم زودتر بیای..

_چطور؟

 

بایه کم مکث و صدایی که دست پاچگی توش موج میزد گفت:

_هیچی.. همینطوری.. گفتم ناهار رو دور هم باشیم!

_باشه..چشم.. تلاشم رو میکنم.. اگه شد قبلش بهت خبرمیدم‌!

 

 

 

گوشی رو قطع کردم و پشت بندش فورا شماره ی بابا رو گرفتم و دعا کردم ناراحتی مامان ربطی به بابا نداشته باشه..

با پیچیدن صدای بابا توی گوشی، انگار تازه راه نفس حبس شده ام بازشد..

 

با بابا که حرف زدم خیالم راحت شد که حداقل اگرم مشکلی هست موضوع جدی نیست!

وقت دارهای آمنه شده بود و باید قرص هاشو میدادم..

 

پس فکر وخیال رو کنار گذاشتم رفتم موهامو شونه زدم، یه کم به خودم رسیدم و ازاتاقم اومدم بیرون..

بادیدن میز صبحونه که تقریبا خالی شده بود فهمیدم کسی خونه نیست و همه رفتن سرکار..

 

وارد آشپزخونه شدم و بادیدن من فاطمه خانوم (آشپزجدید) سلام کردم و به طرف ظرف داروهای آمنه رفتم..

_گرسنه ات نیست سارا جان؟ هنوز میز صبحونه رو جمع نکردم اگه میخوای واست چایی بریزم بخوری…

 

_دست شما درد نکنه.. فقط یه چای تلخ کافیه.. ممنون میشم!

_چشم.. الان میریزم واست قشنگم..

_ممنون.. منم میرم قرص های آمنه جون رو بهش بدم!

 

_نمیخواد عزیزم عروسشون پیش پای تو اومد داروهاشو برد وبهشون داد..

_عروسشون؟

_نسیم خانوم دیگه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (1)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حورا
حورا
11 ماه قبل

اگه قرار نیست ادامه بدین’که کلا از سایت حذفش کنید

راحله
راحله
11 ماه قبل

سلام لطفا زود به زود پارتها را بار گزاری کنید ممنون میشم

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x