رمان آس کور پارت 11

3.8
(4)

 

 

سراب چون برق گرفته ها نگاهش میکرد. لباس زیرش را چگونه پیدا کرده بود؟!

 

_ پس از این توری موریام داری؟ اون روز که یدونه از این مامان دوزا پات بود، بخشکی شانس!

 

سراب شوکه شده تکانی خورد و تمام تنش از یادآوری آن روز گر گرفت. آب دهانش را به زور بلعید تا گلوی خشک شده اش را کمی تر کند.

 

دست بلند کرد تا لباس زیرش را از دست حامی بیرون بکشد اما حامی با خنده دستش را بالا تر برد و کرم های درونش را به هلهله انداخت.

 

از دیدن جلز و ولز سراب غرق لذت میشد!

سراب روی نوک انگشتانش بلند شد و خودش را کش داد بلکه دستش به دست بلند شده ی حامی برسد.

 

اما حواسش نبود که زیر چادر جز یک تاپ بندی چیزی به تن ندارد! با آن همه بالا و پایین پریدن و کش دادن خودش، چادر کنار رفت و دار و ندارش مقابل چشمان حریص حامی به نمایش در آمد.

 

ناغافل دست دیگرش را به بازوی سراب رساند و برخورد انگشتانش با بازوی لخت سراب، مانند جریان برق از تنش عبور کرد.

 

سراب که تازه متوجه وضعیتش، آن هم مقابل چشمان گستاخ و نگاه دریده ی حامی شد، هینی گفته و سعی کرد دستش را از میان پنجه ی حامی بیرون بکشد.

 

حامی با کشیدن دستش او را داخل حمام کشاند و به دیوار نمورش چسباند. از کوچکی حمام استفاده کرده و به سراب چسبید.

 

سراب تقلا کنان لب به گله و شکایت باز کرد.

 

_ ولم کن آشغال، چی از جونم میخوای؟ سری پیش لال مونی گرفتم دور ورت داشته؟ نمیشه که هر وقت دلت خواست بیای اینجا هر غلطی خواستی بکنی و بری. گفتم ولم کن.

 

نفس زنان جیغ تو گلویی کشید. خسته از جدال با کسی که دو برابر خودش بود، دست از تقلا کشید.

 

 

 

بعد از آرام گرفتنش، حامی روی صورتش خم شد و با لودگی گفت:

 

_ کی میگه نمیشه؟ هر وقت دلم بخواد میام اینجا و هر غلطی ام بخوام میکنم، ببینم کی میتونه جلومو بگیره!

 

سراب شکست خورده سر پایین انداخت. کسی جلو دار حامی نبود، کسی را نداشت که از شر حامی به دامانش پناه برد.

 

نهایت کاری که میتوانست انجام دهد رفتن از این محله بود اما… همین اتاق چند متری و درب و داغان را هم بعد از کلی در به دری و آوارگی کشیدن یافته بود.

 

شده بود آن خری که در گِل مانده و نه راه پس داشت و نه راه پیش. از آخرین راهی که داشت استفاده کرد. برانگیختن حس دلسوزی حامی!

 

نگاه به اشک نشسته اش را به حامی دوخت و مظلوم گفت:

 

_ چرا انقدر اذیتم میکنی؟

 

حامی چشم ریز کرد و بی هوا نوک بینی اش را به دندان گرفت. آخ سراب را بلند کرد و عقب کشید.

 

_ اذیت؟ نگو که لذت نبردی!

 

سراب درمانده چشم بست و تلخندی زد.

 

_ لذت؟! واقعا فکر میکنی اینکه یکی به تن و بدنت تعرض کنه لذت داره؟

 

حامی انگار در دنیای دیگری سیر میکرد، شاید هم عمدا خودش را به آن راه زده بود و تظاهر میکرد که منظور سراب را نمی فهمد.

 

_ سری پیش بدقلقی کردی باید رامت میکردم، اگه باهام راه بیای خودتم لذت میبری!

 

شورت توری را مقابل چشمان سراب گرفت و خبیثانه نگاهش کرد.

 

_ دلم میخواد تو تنت ببینمش!

 

قطره اشکی که از گوشه ی چشم سراب چکید را با سر انگشت گرفت و اخم کرد. لحنش سخت و سرد شد و شورت را محکم و بی رحمانه روی صورت سراب کوبید.

 

_ نکنه دلت واسه هارد سکس قبلیمون تنگ شده؟! هوم؟ برای من کاری نداره که انجامش بدم، گریه زاری راه بنداز تا ببینی چقدر میتونم وحشی باشم!

 

 

 

سراب ناباور سری تکان داد و پوزخندی به خودِ ساده و احمق قبلش زد.

 

_ اون اوایل که اومده بودم اینجا رو یادته؟ بقیه که مزاحمم میشدن تو ازم دفاع میکردی. دلم خوش بود بالاخره یه مرد تو این دنیای نامرد پیدا شده که قصد آزار رسوندن نداره.

یه مرد که بدون چشم داشت، بدون اینکه نگاه ناپاک یا درخواست نامربوطی ازم داشته باشه، کمکم کرده.

 

بینی اش را بالا کشید و گوشه ی لبش به تمسخر بالا رفت.

 

_ اما تو بهم ثابت کردی که مردی و مردونگی خیلی وقته تو این دنیا مرده.

 

انتظار داشت کنایه هایش به حامی بر بخورد و رهایش کند. اما حامی غیر قابل پیش بینی تر از این حرفها بود.

 

ابرویی بالا انداخت و سرش را به نشانه ی تحسین چند باری بالا و پایین کرد. سراب امیدوار از تاثیر گذاری صحبت هایش، لبخند محوی زد که با حرف حامی روی لبش خشک شد!

 

_ قشنگ حرف میزنی، اما من ناله کردنتو بیشتر دوست دارم!

 

کمی از سراب فاصله گرفت و همزمان که از حمام بیرون میرفت، دست سراب را هم گرفت و او را دنبال خود کشید.

 

_ چجوری اینجا حموم میکنی؟ عینهو قبر میمونه بی صاحاب، نفسم بالا نمیومد.

 

هر چه به اتاق نزدیک تر میشدند قلب سراب کندتر میزد. تحمل تجاوزی دیگر را نداشت. چه باید میکرد؟

 

پاهایش را به زمین چسباند و خودش را سمت مخالف حامی کشاند. تمام مدت با یک دست چادرش را زیر گلویش سفت چسبیده بود.

 

شکستن مقاومت سراب برای حامی همچون خوردن یک لیوان آب بود، به همان راحتی!

 

اما قبل از انجام کارش میتوانست با این دخترک چموش کمی تفریح کند!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fateme
Fateme
10 ماه قبل

حامی ..کش عوضی حرومزاده یه حرومی بی شرف من واقعا موندم چرا باید سرابو حامی عاشق هم بشن

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  Fateme
10 ماه قبل

خانومم حرف زشت نزن وگرن از سایت ریمو میشی

Fateme
Fateme
پاسخ به  ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
10 ماه قبل

هعب عصابم خورد شد🥺😂
چسببببب همسر🥺😂

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  Fateme
10 ماه قبل

یکم دووم بیار امشب خودم حالتو میارم سر جاش اعصابتم خوب میشه😂
چسب برا چی

Fateme
Fateme
پاسخ به  ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
10 ماه قبل

بی ترادب 😐 😐 زشته تو جمع نگو من خجالت میکشم😂😂قاه قاه قاه 😐دیوونه شدم رفت
چسب (یعنی چشم)😂

.........Aramesh..
.........Aramesh..
10 ماه قبل

از حامی متنفرم تمام🤬😡🤬

Fateme
Fateme
پاسخ به  .........Aramesh..
10 ماه قبل

منم
یه …… هست
.(اقامون گفت فحش ندم ولی خودت چندتا از اون آب دارا تصور کن تو اون جای خالیی)😂😂

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x