رمان آوای نیاز تو پارت 116

5
(1)

 

 

×××

 

_میسوزه بابا زهرا

 

_خانوم چیکار کنم یکم تحمل کنین ضدعفونیش کنم

 

نگاهی به زخمم کردم و آه از نهادم بلند شد

چقدر بد شده بود!

دوباره با سوزش زخمم چشمام و بستم این بار دستش و که توش پنبه آغشته به بتادین بود چنگ زدم و گفتم:

_ول کن ول کن‌ نمی‌خوام بابا

 

یکم‌ نگاهم کرد و پوف کلافه ای کشید و پنبه آغشته به بتادین و انداخت تو سینی روی عسلی و گفت:

_تو که خانوم این خونه ای چرا گلدون شکسته رو قایم‌ کردی؟ چرا اصلا نگفتی به کسی خانوم این جایی؟

 

تو صورتش نگاه کردم‌ و جوابش واضح بود.

چون خودمم نمی‌دونستم!

خواستم‌ بگم من خانوم این خونه نیستم و خودمم نمی‌دونم جایگاهم چیه که یهو در اتاق باز شد و قیافه پر اخم فرزان تو چهار چوب در نمایان شد

زهرا با دستپاچگی سلامی داد و من فقط نگاهش می‌کردم که نگاهی به پهلوی زخمیم کرد و بی توجه به سلام زهرا وارد اتاق شد و روبه من توپید

_واقعا عرضه یه پیاز خورد کردن و مدریت خونه نداری تو؟!

 

اخمام رفت توهم

_نمی‌بینی حال منو؟ حوصله خودمم ندارم بعد تو کار می‌زاری رو دوشم؟

 

 

با اخم‌ سمتم اومد

_صبح بهت گفتم حال و حوصلت مال خودت و به من ربطی نداره، تو خونه من بیهوده وقت نمی‌گذرونی

 

 

با دست اشاره ای بهم کرد و ادامه داد

_نگاهش کن ترو خدا زده خودش و ناقص کرده! رو دیوار کی یادگاری نوشتیم اصلا من موندم تیکه گلدون تو پیرهن‌ تو چیکار می‌کنه؟!

 

 

نیم‌ نگاهی به زهرا کردم که با این جمله فرزان‌ رنگش پرید و یه لحظه یاد روزایی که می‌ترسیدم‌ از کار بی کار بشم‌ افتادم

اون روزا که برای خرید قرصای مادرم‌ به پول بیش‌ از حد نیاز داشتم و بزرگ ترین ترسم بیکاری بود… تو چشمای فرزان خیره شدم

_حواسم نبود دستم خورد‌ شکست نخواستم‌ کسی ببینه!

 

 

با تردید نگاهم کرد و دستی رو صورتش کشید اخماش از هم باز شد و دوباده تو حالت خونسردش رفت

_کارت افتضاح بود… بی عرضگی و به معنای کلمه

هنوز خونه کثیف هیچیم سر جاش نیست و یه‌ گلدون عتیقم که از پاریس خریده بودمش تو خونم شکسته وَ رو دستم یه آدم زخم و زیلی مونده‌ که یه عالمه مسئولیت رو دوشش گذاشتم و الان هیچی به هیچی از طرفی کارم و ول کردم اومدم ببینم چشه

مرده یا نه!

 

 

دندونام و روهم فشار دادم و دهن باز کردم دفاعی از خودم کنم که دستش و آورد بالا و جدی گفت:

_هیچی نگو تا قاطی نکردم آوا

 

 

ساکت شدم از جدیت کلامش و یه جور صلابت کلام تو حرفاش بود که من و یاد جاوید می‌نداخت و نمی‌دونم این جدیت کلامشون و از کجا میاوردن که من هر کار می‌کردم نمی تونستم این طوری جدی حرف بزنم!

 

نفس عمیقی کشید و روبه زهرا که گلدونو شکسته بود و الان فقط نظاره گر بود ادامه داد

_تو هم برو دعا کن شکسته شدن گلدون و یکی دیگه به گردن گرفت

 

 

چشمام‌ گرد شد

خیره به زهرا بود و زهرا بیچاره از ترس اصلا‌ نمی‌تونست حرف بزنه و فقط مِن مِن می‌کرد که فرزان بی توجه بهش رو به من‌ ادامه داد

_هر کار می‌کنی بکن فقط گند نزن دوباره… انجام مسئولیت هایی که بهت دادم پیشکشت!

 

 

دستام و مشت کردم از حرص و گفتم:

_من با چه زبونی بگم…

 

 

هنوز حرفم‌ تموم‌ نشده بود که اجازه بقیه حرفم و نداد و پرید وسط حرفم

_بگی چی؟ حوصله نداری؟! با همون زبونی که من میگم همینی‌ که هست

 

 

دیگه اجازه هیچ حرفی نداد و با قدمای بلند از اتاق خارج شد و در و بست و از فرط حرص دستام‌ و فقط فشار می‌دادم و نگاهی به زهرا دادم و گفتم:

_به من گفت بی عرضه؟!

 

 

هیچی نگفت که نگاهم و به در دادم و گفتم:

_حالا که این جوری شد بهت نشون میدم بی‌عرضه کیه

 

 

خواستم صاف بشینم که پهلوم تیر کشید و آخی گفتم!

زهرا هول رو بهم نگاهی کرد:

_چی شد خانم؟

 

جوابی ندادم و تو دلم رفتار فرزان و با جاوید مقایسه کردم

الان اگه جاوید بود اولین چیزی که می‌گفت پرسیدن حال و احوال من بود و شاید به زور می‌بردم درموندگاه بعدش تازه به جونم غر میزد ولی فرزان…

 

چشمام و محکم بستم و زیر لب گفتم:

_نشونت میدم فرزان عظیمی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ااااااااااااا
ااااااااااااا
1 سال قبل

خب که چی الان قراره چی بشه
چرا انقدر کشش میدید الکی، بی مزه تر از این رمان هم ندیدم
رمانی رو طولانی میکنن که حداقل ی جذابیتی داشته باشه
ما تا حالا درگیر دعواهای آوا و جاوید بودیم حالا دعواهای آوا و فرزان 😒😒😒😒😒😒

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x