رمان آوای نیاز تو پارت 138

5
(2)

 

 

×××

 

 

نگاه خیرم به صفحه تلویزیون بود که دقایق پایانی و نشون میداد و من جدا از این که اصلا هیچ کدوم از حرفای مجری و نمی‌شنیدم و نمی‌فهمیدم فقط نگاهم به دقیقه شمار تلویزیون بود که صدای پایی توجهم و جلب کرد!

نگاهم و دادم به فرزانی که مثل همیشه اتو کشیده و تمیز بود و از پله ها داشت پایین میومد و نگاهش به من بود!

 

تعجب کل وجودم و گرفت و کم کم لبخندی رو لبام شکل گرفت و لب زدم

_اومدی؟!

 

 

نگاهی به سفره هفت سین انداخت و صندلی روبه روم و کشید بیرون و نشست و با نگاه خیره ای به سفره هفت سین گفت:

_چند سالی میشه که سال نو توی خونم تنها میگذره

 

_چرا؟!

 

نگاهش و بهم داد که ادامه دادم

_چرا تنها خب؟! خانواده ای دوستی… فامیلی چمدونم دوست دختری چیزی!

 

 

خیره شد به تنگ ماهی و زبونم نتونست ساکت بمونه:

-شایدم خب خودت دوست داری هر سال تنها باشی

من که امسال دارم‌ دیوونه میشم یه جورایی دارم دق میکنم از این‌ تنهایی

 

 

نفس عمیقی کشید و یه لحظه حس کردم تو نگاهش غم وجود داره و برای اولین بار از خنثی بودنش درومده و بعد مکثی گفت:

_تو هیچی نمیدونی یعنی؟!

 

 

تعجب کردم

_چیو باید بدونم در رابطه با زندگی تو آخه؟!

 

 

چند لحظه نگاهم‌ کرد و بعد خیره بهم لب زد

_نمیدونم!

 

 

چند بار‌ پلک زدم که خودش ادامه داد

_خانوادم و از دست دادم خیلی وقت… اسم و رسمیم که الان دارم از مردیه که من و به فرزند خوندگی خودش دراورده

 

 

چشمام گرد شد که ادامه داد

_دوست و رفیقم باید بگم حوصله ی هیچ آدمی و ندارم یعنی به قول تو حوصله خودمم ندارم ولی با این حال تمام تلاشم و برای زندگیم میکنم

وَ خب جوابم داده به تمام چیزایی که خواستم رسیدم

از احترام و قدرت گرفته تا وضع زندگی و پول و ثروت حتی به شخصیتی که می‌خواستمم رسیدم اما وقتی جلو آینه وایمیستم انگار خودم و دیگه نمیشناسم

انگار دوتا بال داشتم‌ و خودم کندمشون!

وقتی گفتی کاش منم حال دلم مثل تو با تنهایی خوب میشد تو دلم فقط نیشخند زدم چون حال دل آدما فقط وقتی خوب میشه که به حرفش باشی و گوش کردن به حرف دلم کار عاقلانه نیست

میدونی شدم شبیه یه پازل هزار تیکه که هیچ آدمیم حوصله تکمیل کردنش و نداره!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 0 (0)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x