رمان آوای نیاز تو پارت 162

5
(1)

 

 

نگاهش و با مکث ازم گرفت

_دیگه چیا گفته؟

 

سرمو به چپو راست تکون دادم

_جواب سوال منو بده فرزان

 

نگاهش و بهم نداد که نیشخند صدا داری زدم

_برام مهم نیست مریض روحی یا هر کوفت دیگه… حق نداری از احساسات صادقانه ی من سواستفاده کنی

 

 

ناراحت از جام بلند شدم و همین طور که سمت پله ها میرفتم ادامه دادم

_همتون یه مشت ادعایین

 

 

هنوز پله اولو نگذرونده بودم که صدای بَم مردونش باعث شد سرجام وایسم و با تعجب سمتش برگردم

_آره متوجه حضورش شدم… اما بعد این که تو آغوشم نگهت داشتم!

 

 

نگاهشو بهم داد و نمی‌دونستم‌ چی‌ بگم که از جاش بلند شد و سمتم‌ اومد

جلوم ایستاد و من خیره تو صورتش بودم که دسته ای از موهام که رو شونم ریخته بود و تو دستش گرفت و با مکث انداختش رو کمرم و تو چشمام خیره شد و با لحن خاصی ادامه داد

_سکوت خونه بد داره اذیتم میکنه وقتی میدونم تو این جایی!

 

 

با چشمای گرد دهنم مثل ماهی چند بار باز و بسته شد اما چیزی نتونستم بگم و خیره فقط نگاهش میکردم

وَ اون بدون حرف دیگه ای همراه با مکث راهش و گرفت و جلو تر از من از پله ها بالا رفت و من و تو بُهت و ناباوری تنها گذاشت!

 

×××

 

 

جاوید*

 

زنگ در و فشردم که بعد دقایقی آیدین با موهای خیس که نشون از حمام رفتنش بود در و باز کرد و با قیافه متعجب بهم نگاه کرد

کیسه ی غذا رو تو بغلش انداختم و کنارش زدم… وارد خونش شدم که مثل همیشه دست کمی از بازار شام نداشت و بالاخره صداش اومد

_یه خبر میدادی داری میای خب!

 

 

کتم و از تنم دراوردم و رو مبل راحتی سه نفره خونش دراز کشیدم و همین طور که ساعدم و رو صورتم میزاشتم گفتم:

_چیه می‌خواستی گاو و گوسفند بکشی برام!؟

 

 

_نه بابا حیف گاو و گوسفند نیست برای تو کشته بشن؟

میگفتی خونم و جمع و جور میکردم الان باز غرغرات مثل این خاله زنکای وسواس بلند میشه!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (10)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بی نام
بی نام
1 سال قبل

یورولمیاسان. دوخط مینویسی نگرانتم خسته میشی

همتا
همتا
1 سال قبل

وااای چقدر خوبه رمان‌از یکنواختی بیرون اومده انگار
مرسی نویسنده جان

Ghazal
Ghazal
1 سال قبل

فرزانم عاشق شد رفت…

Sogol
Sogol
پاسخ به  Ghazal
1 سال قبل

😂 😂 😂

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x