رمان آوای نیاز تو پارت 173

5
(1)

 

 

×××

 

جاوید*

 

جرعه ای از قهوم و خوردم که دستی رو شونم قرار گرفت… سرمو برگردوندم و با قیافه ی ژیلا روبه رو شدم و همین که نگاهم بهش خورد لب زد

_تو چرا نخوابیدی؟

 

_خوابم نمیاد حالش چطوره؟!

 

_خوب نیست… دکترش گفت باید بستری شه ریه هاش آب آوردن ولی گوش نمیده که به یه دستگاه اکسیژن افاقه کرده

 

 

نگاهم تو نگاه اشکیش بود و می‌دونستم چقدر آقابزرگ و دوست داره!

منم با همه ی کینه هام راضی نبودم مردی که بزرگم کرده بود تو این وضع باشه و حتی بیشتر از تصورم حالم بابت این اوضاعش خراب شده بود…

نگاهمو یه دور تو صورت ژیلا چرخوندم برای اولین بار بدون هیچ آرایشی صورتشو دیدم که دستی زیر چشماش کشید و لب زد

_پاشو برو کارت داره

 

_نخوابیده هنوز؟

 

_چرا هی خواب و بیدار میشه نمیتونه درست نفس بکشه الانم بیدار شد گفت جاوید بیداره بگو بیاد کارش دارم، هر چی اصرار کردم بزار برای فردایی پس فردایی بزار نفست جا بیاد میگه نه شاید پشیمون بشم برو بگو بیاد کارش دارم!

 

سری تکون دادم و از جام بلند شدم

اشاره ای به چشمای قرمز و پف کردش کردم که نمیدونم بابت گریه بود یا بی خوابی ولی کلی گفتم:

_برو بگیر بخواب خسته شدی

 

با کنایه جوابمو داد

_اِ تو نگران منم میشی؟

 

شونه ای انداختم بالا

_فعلا که اسمت تو…

 

_میدونم میدونم بسه دیگه خسته شدم از این جمله های تکراری و کلمه های پر کاربرد این روزات

 

هیچی نگفتم که نگاهش و ازم گرفت و راهش و کشید رفت

نفس عمیقی کشیدم و از جام بلند شدم

سمت اتاق آقا بزرگ قدم برداشتم و چند بار به در ضربه زدم و بدون هیچ دریافت اجازه ای درو باز کردم

نگاهم و دادم به پیرمرد نحیفی که ماسک دستگاه اکسیژن رو صورتش بود ولی با این حال چهره ی کبود شدش نشون دهنده حال بدش بود!

سلام زیر لبی دادم که سری تکون داد و سمتش قدم برداشتم‌، روی صندلی راحتی کنار تختش نشستم که ماسک دستگاه اکسیژن و برداشت و چند سرفه پشت سر هم کرد و لب زدم

_یکم حالتون بهتر شد برای درمان برید خارج اصلا قرار بود برید ولی هی عقب انداختین به خاطر ما

 

نگاهش و بهم داد و با صدایی که دیگه رنگ بویی از اُبهت سابقش نداشت و ضعیف بود لب زد

_این ریه های من دیگه درمان نداره کارش و کرده… اگه قرار به جون دادن باشه تخت خونه خودمو انتخاب میکنم اونم کنار دو تا نوه هایی که خودم بزرگ کردم!

 

خواستم چیزی بگم که سرفه کرد و اجازه حرف بهم نداد و خودش به زور ادامه داد

_گوش کن ببین چی میگم جاوید حرف اضافه و امید الکی نمیخوام ازت!

من عمرمو کردم عمریم باشه هستیم نباشه هم که نه، گوش کن ببین چی میگمــــ

 

چند بار سرفه کرد و بعد نفس عمیقی کشید و رو بهم ادامه داد

_فردا زنگ بزن وکیلمو وکیل شرکت بیان برای بقیه سهام

اگه من بمیرم به بچه هام میرسه که هیچ کدومشون لیاقتشو ندارن یکیشون‌که زیر خاک یکیشونم که از پس تک دخترش نتونست بر بیاد و نیست

دخترمم براش به اندازه ی‌ کافی گذاشتم اون شرکت و فقط تو از پسش بر میای!

 

 

تو سکوت فقط نگاهش میکردم و هیچ‌حسی از حرفاش نمیگرفتم درباره ی شرکت وسهام هیچ خوشحال نبودم‌ بابت هدفی که زود تر از موعود نصیبم شد!

فقط خیره بودم به پیرمردی که یه روز و روزگاری برو بیایی داشته و الان حتی برای نفس کشیدن ذره ای اکسیژن تقلا میکرد و نیاز داشت به کمک و چقدر چرخه روزگار مثل چرخ و فلک خوب بالا پایین میشد!

_یه کار دیگم هست جاوید!

 

 

سرم و به معنی چی تکون دادم که نگاهش غمگین شد و لب زد

_برو پیش جابان!!

 

از تعجب تک خنده ای کردم

_جابا…فرزان؟!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
black girl
black girl
9 ماه قبل

نکبت رذل آشغال گند زده ب زندگی فرزان حالا که داره می میره عین سگ ترسیده افتاده دنبال بخشش و به خیال احمقانه خودش طلب بخشش وقتی داره می میره اونم وقتی دهن فرزان و خانوادشو صاف کرده حتی اگه ببخشتشم فایده داره
همه آتیشا از گور این بلند میشه دقیقا:/

ایسل
ایسل
11 ماه قبل

شورش رو در اوردین مثلا آدم پارت گزاری کنید
نه به اوایل که پارت خیلی بلند بود نه به حالا مه تا میای بفهمی چی به چی تموم میشه

Fatemeh
Fatemeh
پاسخ به  ایسل
11 ماه قبل

والا به خدا همین کع هر روز پارت میذاره خودش خیلی خوبه بعضی از رمان ها اصلاااا اصلا پارت گزاری شون مرتب نیست یه بار یه ماه طول می کشه یه پارت جدید بذار یه بار هم میبینی تو یه روز سه تا
پارت گذاشته

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x