رمان آوای نیاز تو پارت 235

4
(3)

 

 

نفسم و عمیقی کشیدم و ارسال و زدم پیامم مثل صد تا پیام دیگه براش ارسال شد!… گوشیم و خاموش کردم و از جام بلند شدم و با اون شکم برامده که واقعا راه رفتن و برام سخت کرده بود و به گفته عدالت خانم هنوز مونده بود تا شکمم بالا بیاد از در دفترم بیرون زدم و سمت اتاق کنفرانس رفتم که صدای منشی من و به خودم آورد

_خانم برومند امروز جلسه تشکیل نمیشه با طرف قرار داد

 

سمتش برگشتم که ادامه داد

_ولی به جاش تشریف ببرید دفتر اقای آریانمهر یه جلسه داخلی شکل میگیره

 

با لبخند سری تکون دادم و سمت دفترش قدم برداشتم… جلو در ایستادم و چند بار در زدم که صدای بله جدیش بلند شد و من وارد شدم؛ سرش رو از لپتاب جلوش دراورد و نگاهشو به من داد ولی من نگاهم به دفتر خالیش بود که هیچ کس داخلش نبود!… هول زده برخلاف گفته فرزان که خونسرد باید می‌بودم گفتم:

_کسی این جا نیست؟ به من گفتن جلسه این جاست پس من میرم اومدن میا…

 

پرید وسط حرف و خیلی رسمی طوری که انگار من واقعا یه سهام دارم و اونم یه شریک نه بیشتر گفت:

_عیبی نداره تشریف بیارید کارتون داشتم

 

از لحنش اخمی بین ابروهام چین خورد و وارد شدم و درو بستم؛ روی چستری نشستم که چند برگه سمتم گرفت و گفت:

_اینارو مطالعه کنید اگه موافق بودید امضا کنید یه چند تا سفارش جدید که احتیاج داره به رضایت شما

 

برگه هارو از دستش گرفتم که باز سرش رو عادی برگردوند تو صفحه لپتاب روبه روش و من اخمام بیشتر توهم رفت!… انگار واقعا خطم زده بود حتی گذشته ای که باهاش داشتم و حالا من می‌خواستم بهش بگم از تو باردارم؟

خنده دار نبود؟

خیره بهش بودم و پام و کلافه تکون میدادم و انگار فراموش کرده بودم بین من و این مرد در حال حاضر هیچی نیست جز بچه ای که تو وجودم داشت شکل میگرفت بچه ای که هنوز پدرش خبری از به وجود اومدنش نداشت انگار نگاهم خیلی طولانی و سنگین شده بود که نگاهش و آورد بالا و متعجب به من خیره شد

وَ من تازه فهمیدم گند زدم!

خواستم نگاهم و ازش بگیرم اما دیگه دیر شده بود که صداش با همون لحن جدی دراومد

_چیزی شده!؟

 

دهنم مثل ماهی فقط باز و بسته شد و با مکث تو یه تصمیم آنی سوالی که از صبح ذهنم و درگیر کرده بود و همین الانم شاید درگیرش شده بودم و پرسیدم

_اسم عطری که زدید چیه؟

 

ابروهاش خواسته و ناخواسته پرید بالا!

حقم داشت بدبخت اون کلا من و حذف کرده بود و شاید می‌خواست حذف کنه اما من داشتم با این کارام برنامه هاش و بهم می‌ریختم!

کم کم اخماش کشیده شد توهم و خیلی خشک گفت:

_تام فُرد

 

سری تکون دادم و دیگه چیزی نگفتم که همون لحظه صدای در بلند شد و نفس عمیقی کشیدم برای این که ازین جو دوتایی درومدیم!

بفرماییدی گفت که در باز شد و منشیش داخل شد و روبهش گفت:

_آقای آریانمهر آقای زمانی مثل این که به مشکل خوردن گفتن تشریف بیارید

 

نگاهم و به جاوید دادم که کلافه گفت:

_دفترشونن؟

 

_بله پشت تلفن دارن سر و کله میزنن

 

_خیله خب پس جلسه امروز و به تعویق بنداز

 

منشیش چشمی گفت و رفت و منم روبهش گفتم:

_خب پس منم برم دیگه جلسه ای در کار نیست

 

نگاهش و خیلی معمولی بهم داد

_نه ایرادی نداره بمونین این قراردادارو مطالعه کنین و امضا بزنید تا اون موقع جلسه تشکیل میشه

 

با پایان جملش از جاش بلند شد و بیرون رفت!

 

 

×

 

کش و قوصی به بدنم دادم و زیر لب گفتم:

_چه کار مزخرفی!

 

در آخر همه برگه هارو امضا زدم و نگاهی به دفتر مرتب و تمیزش کردم که جز من کسی داخلش نبود!… نگاهم به اطراف بود که برای یک لحظه نگاهم زوم شد رو کت جاوید که آویز بود روی چوب رختی کنار پنجره

از جام بلند شدم و سمت کت مشکی خوش دوختش قدم برداشتم و از چوب رختی برش داشتم؛ نزدیک بینیم بردمش و همین که اون بو داخل بینیم پیچید نفس عمیقی کشیدم و مثل این دیوونه ها کت و چسبوندم به خودم و شروع کردم به بو کشیدنش… خدایا چقدر بوی خوبی میداد!

کت و از خودم فاصله دادم و خواستم بزارم سر جاش اما دلم نمیومد

پوفی کشیدم و کنار پنجره ایستادم که قسمتیش باز بود و هوا ازش جریان داشت!… خیره به بیرون دوباره کت و بالا آوردم و بوش کردم و مثل یه معتاد تو حالت خلسه بودم که با صدای باز شدن در چشمام گرد شد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 0 (0)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همتا
همتا
10 ماه قبل

ای بابا ای بابا ای بابا

بی نام
بی نام
10 ماه قبل

یکم پارتا روطولانی ترکن نویسنده جان

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط نازنین
.....
.....
10 ماه قبل

یعنی بعد از سه هفته اومدم بقیه رمانو بخونم اینقدر پارت هر روز کم بود گفتم بعد یه مدت بخونم همش رو هم دوتا پارت نشد هر بحث یا حرفی بین دو نفرشون شده دو یا سه تا پارت تازه اینقدر طول کشیده یادم رفته اوایلش چی ب چی بود حیفه رمان ب این خوبی ک آدم داره دنبالش میکنه اینقدر با پارت های کوتاه طولش بدین که ادم رو عصبی کنه

Mohi
Mohi
10 ماه قبل

نمیشع پارت بعدی رو هم امروز بدییییب

🙃...یاس
🙃...یاس
10 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

Zahra Ghanbari
Zahra Ghanbari
10 ماه قبل

چرا اخه جا حساس تموم میشه

علوی
علوی
پاسخ به  Zahra Ghanbari
10 ماه قبل

که فردا سر ساعت برای خوندنش مراجعه کنیم

سارا
سارا
پاسخ به  علوی
10 ماه قبل

👏 👌 👌

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x