رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 141

5
(3)

 

 

-فعلا که داری با خودت این کارو میکنی دیوونه… میگم تموم شد… زیبا هم تموم شد… چرا این همه زیبایی رو واسه خودت زشت و سخت میکنی؟! میخوای خودتو از بین ببری؟!

 

بلافاصله پیام میدهد:

-خوشگل بود، اما قسمت خوشگل ترش مونده خوشگله!

 

پوفی میکشم و روی تخت طاق باز می افتم. گوشی را جلوی چشمانم میگیرم و با قلبی که لرزِ ترسناک… و لذت بخشی دارد، تایپ میکنم:

-خوشگل تر از اینکه همه ی اون طبقه مال توست؟!!

 

پیام را ارسال میکنم. دستم می افتد… به سقف خیره میشوم. گفتم… فهمید؟! خر است اگر نفهمد!

 

که میفهمد! یک دقیقه ی دیگر تماس تصویری میگیرد! تماس تصویری… ساعت دو و چهل و پنج دقیقه ی نیمه شب!!

 

قلبم مثل طبل شروع به کوبش میکند. جواب بدهم… ندهم… چرا ندهم؟! مگر میتوانم این لحظه ها را از دست بدهم؟! دیدن قیافه اش… صورت و… نگاه و… چشمهایش!

 

در فضای تقریبا تاریک اتاق، روی تخت می نشینم. تاپ به تن دارم و موهایم باز دورم ریخته و صورتم خالی از آرایش و نفس هایم بلند و یکی درمیان!

 

نگاهی به در بسته ی اتاق میکنم، و نگاهی به صفحه ی گوشی. باید جوابش را بدهم… و ببینمش… و او هم مرا ببیند… منِ مغرور و برنده، و رفته را!

 

با بازدم بلندی تماس را وصل میکنم… و لحظه ای دیگر، صورت به شدت آش و لاش شده اش توی صفحه ی گوشی نمایان میشود!

 

تکخندِ بی نفسی دارم و آرام میگویم:

-های… های آیدین… های!

 

و دست هم برایش تکان میدهم! با یک چشم… و بینیِ باندپیچی شده و لبِ زخمی و باد کرده و گونه ی ورم کرده، اصلا مشخص نیست که بهادر است! فقط آن نگاه، نگاهِ خودش است!

 

وقتی که اخم میکند، تا دقیق تر صورتِ ناواضحِ منی که فقط نورِ گوشی روی صورتم تابیده، ببیند.

-کجایی؟!

 

و صدایش عجیب بهت زده است! خنده ام وسعت میگیرد. دندانهای سفیدم توی صفحه نمایان میشود و آرام میگویم:

-دوست داری کجا باشم؟!

 

 

 

 

خالی از حتی کمی خونسردی، میغرد:

-دارم میپرسم کجایی… مثل آدم جواب بده!!

 

برعکس او، ظاهر من آرام است… آرام و… ذوق زده و وحشت زده و خندان و حریص و کمی… یک کمی بغض!

 

-خیلی بد صحبت میکنی آقای بهادر… من چقدر باید تذکر بدم؟!

 

میخندد و صورتش جمع میشود. اخم میکند و آرام و با حرص میگوید:

-نکن من‌و اذیت حوری… نکن! الان کجایی؟!

 

سر برایش کج میکنم و با ناز میگوید:

-یه جای خوب…

 

بلافاصله میگوید:

-پاشو بیا اینجا، نازتو بکنم!

 

خنده ام با حیرت و شرم همراه میشود و بد گفت… نگفت… نگفت؟!

-کجا؟!

 

حرص میخورد و بهت زده است و میخندد.

-پاشو لَشِتو جمع کن، بیا اینجا پیشِ من!

 

لبهایم را برایش جمع میکنم.

-بازم بد حرف زدی…

 

حالا رنگ و روی خراب شده اش را هم میتوانم ببینم! خنده ای که نفسش را دارد میبُرد!!

 

-نکن لباتو اونطوری… نکن سرطان… نکن!

 

بغضِ لعنتی… لبهایم غنچه میشوند و میگویم:

-چرا هنوز بیداری؟!

 

دیوانه تر چشم میفشارد و آرامتر تکرار میکند:

-من اون لبا رو جر میدم حوری… نکن!

 

عجب حال خرابی دارد… عجب خرابتر از لحظه ایست که به اتابک باخت!

 

گوشی را نزدیکتر می آوردم و پچ پچ میکنم:

-به خودت فشار نیار بها…

 

مثل خودم آرام میگوید:

-من پاره‌ت میکنم حوری… نکن!

 

میخندم و زمزمه میکنم:

-عه بی ادب!

 

میخندد و درمانده ناله میکند:

-گوه نخور حوریِ من… فقط دهنِ خوشگلِتو واسه بها باز کن، بگو که خونه ای!

 

-بها اینطوری حرف بزنی، قطع میکنما!

 

اخم و نازم را با دقت و نفرت نگاه میکند. نفسش به سختی بالا می آید گویی! و سرخ تر شده است صورتش، درست است؟!

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
jennie blink
jennie blink
1 سال قبل
پارت جدید کووووووو؟؟؟؟؟ 
jennie blink
jennie blink
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

چند روزه پارت نداده خیلی فاصله افتاده آخر پارت میده یا نه؟

'F'
'F'
1 سال قبل

اقا وجدانا نمیخواین پارت بزارین؟

Hani
Hani
1 سال قبل

پارت جدید کی میاد پس

...
...
1 سال قبل

وای من چقدر ازین دختره صگ بدم میاد

nothing
nothing
1 سال قبل

خیلی خوبه رمانش ولی چرا یهو پارتاش کوتاه شد و هر روز نیست؟

Elena
Elena
1 سال قبل

اگه این دیر پارت گذاشتن هارو فاکتور بگیریم رمان قشنگ وهیجانی هست زود ب زود پارت بزارین👍👍

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x