رمان تارگت پارت 218

4
(4)

 

 

چشمام و محکم بستم.. حواسم اصلاً سر جاش نبود!

– گفتم که دوست ندارم بدقول باشم!

دست خودم نبود که پوزخندی رو لبم نشست و از شدت حرص گوشت پام و بین دو تا انگشتم گرفتم و فشار دادم. کلافه بودم از بی حواسی خودم چون.. دیگه یه کلمه از حرفای میرانم باور نمی کردم و می ترسیدم تنها حرکتی که می تونستم بزنم.. به همین راحتی لو بره.

دنبال یه راهی برای بیشتر مطمئن شدن بودم تا اینکه گفت:

– اگه هستی.. یه لیوان آب پرتقال از اون بطری آبیه که توی یخچاله.. می ریزی برام بیاری؟ من دارم ورزش می کنم اگه بیام بدنم سرد می شه.. یخچال اینکه هم خالی شده.

با بهت از اینهمه پرروییش خواستم بتوپم و بگم من کلفتت نیستم و خودت کارات و انجام بده.. که یه لحظه نفهمیدم چی شد نظرم عوض شد و خیره به رو به روم ربات گونه لب زدم:

– کجا بیارم؟

– از همون پله های کنار استخر بیای پایین تو راهروی کناریش من و می بینی..

– باشه..

– دست گلت درد نکنه خوشگلم.. فعلاً!

تماس و که قطع کرد گوشیم و تو همون حالتی که انگار وسط یه خلسه بودم و هیچ کدوم از کارام و ارادی انجام نمی دادم آوردم پایین.

من.. چرا داشتم لقمه رو دور سر خودم می پیچوندم؟ تو این لحظه هایی که شاید.. لحظه های آخر عمرم باشه.. چرا می خواستم پرونده گناهام و سنگین تر کنم با کشتن یه حیوون بی گناه و بی آزار؟

چرا زورم به اون رسیده بود وقتی.. وقتی می تونستم لکه ننگ اصلی رو.. خیلی راحت قبل از مرگ خودم.. از روی زمین پاک کنم.

آره شاید اینجوری اون شکلی که دلم می خواست عذاب نمی کشید.. شاید همه این دردایی که گرفتم هیچ می شد.. انتقامم خیلی عمیق نمی شد ولی.. می تونستم واگذارش کنم به خدا و عذاب اون دنیا. می تونستم بلافاصله خودمم پشت سرش برم و دوباره و دوباره سوخته شدن و از نو پوست انداختنش و ببینم.

یا می تونستم نرم و دیگه با گناه خودکشی پرونده ام و پیش خدا سیاه نکنم.. چون مطمئن بودم.. خدا بابت کشتن همچین کثافتی… گناهی به پام نمی نویسه.

به هر حال من دارم با این کار.. از خودم و حیثیتم و غرورم دفاع می کنم.. دارم قصاص می کنم.. چیزی که خود خدا اجازه اش و داده.

 

 

اونم من و کشت.. روحم و کشت.. از حالا به بعد من فقط یه مرده متحرکم.. پس باید انتقام این روح پرپر شده رو از باعث و بانیش بگیرم.

با این فکر که لحظه به لحظه بیشتر داشت توی سرم شاخ و برگ پیدا می کرد.. کیفم و برداشتم و با سرعت از پله ها رفتم پایین.

دیدن فضای آشپزخونه و اون تخم مرغی که هنوز کثیفیش روی دیوار پشت گاز مونده بود و همه لحظه های عذاب آور دیشب و برام تداعی کرد.. کافی بود تا مصمم تر بشم برای این کار.

من دیگه دلم نمی خواست یه بار دیگه این لحظه ها و همه ساعت و دقیقه های یکی دو هفته پیش و توی زندگیم تجربه کنم.. پس جلوی این ضرر و.. از هرجایی که می گرفتم برام منفعت داشت.

لیوان و با دست لرزون از آب پرتقال پر کردم و رفتم بیرون.. طی یه واکنش غیر ارادی.. همه کارام و با سرعت انجام می دادم تا این وسط فکر و خیال هایی که مثل دریای خروشان از این طرف سرم خودشون و به اون طرف می کوبیدن و اون وسطا هم یه کم سعی داشتن من و از این کار منع کنن.. بیخیال بشن و بذارن تا ته این تصمیم برم.

می دونستم بیشتر از سی ثانیه فکر کردن به عاقبت کارم.. کافیه برای منصرف شدن واسه همین.. تحت هیچ شرایطی نمی خواستم این سی ثانیه زمان و به مغزم بدم.

با فکر اینکه میران.. قضیه دوربین ها رو دروغ گفته بود.. یکی از قرص ها رو.. توی تراس از کیفم درآوردم و توی لیوان انداختم.. چون می دونستم تنها نقطه ایه که دوربین نداره. اگرم داشت بعید می دونستم میران این قسمت و بخواد چک کنه.

بعد از اینکه یه کم صبر کردم و مطمئن شدم از حل شدنش.. پله های جلوی ساختمون و با سرعت پایین رفتم و تو همون حین هم حواسم بود که محتویات لیوان در اثر سرعت زیادم و این دستایی که ثانیه ای از لرزش نمی افتاد.. بیرون نریزه.

جلوی دری که به پله های منتهی به زیر ساختمون باز می شد وایستادم و چند تا نفس عمیق کشیدم… صدای پارس ریتا توی گوشم بود و شنیدنش یه بار دیگه مهر تایید زد به تغییر تصمیمم.

شاید.. خدا هم با من هم نظر بود که کاری کرد همون لحظه میران زنگ بزنه و من.. ذهنم از سمت کشتن ریتا منحرف بشه..

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آسمان
آسمان
1 سال قبل

چرا انقدر دیر پارت گذاری میکنی الان سه چهار هفته است که فقط توی خونه ان چرت شده حداقل همه ای این سکانس خونه رو تو دوتا پارت بزار چرا شعورت نمی رسه آخه 🤌🤌🙎مگه جمعه ها بیکار نیستی که پارت نمیزاری اه

Elena
Elena
1 سال قبل

احتمالا میران میگه ولش کن نمیتونم اندازه ی یه آبمیوه خوردن تحمل کنم اول باید با تو س.ک.س کنم بعدم کلا بیخیال اون آبمیوه میشه

علوی
علوی
1 سال قبل

قسمت دردناک ماجرا اینه که تا بخواد این لیوان به میران برسه که بفهمیم چی می‌شه، سه روز طول می‌کشه.
کل چهارشنبه، شنج‌شنبه و جمعه رو باید صبر کنیم، تا شنبه 10 صبح که ببینیم پایین اون پله‌ها چی می‌شه

Ella
Ella
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

آره واقعا 😂

mehr58
mehr58
1 سال قبل

وای یعنی میران رو می کشه؟

Tamana
1 سال قبل

ممکنِ تا بخواد میران اب پرتقالو بخوره از دستش بگیره و بندازه
یا اینکه خودش بخوره
امیدوارم خودش بخوره

یسنا
یسنا
1 سال قبل

لطفاً ایندفعه پسر داستان پی به کار دختره نبره که بعدش کتک مفصل و آزار روحی جسمی بهش بزنه، چون این روند ماجرای تکراریه!
پسره و دختره که مسلما در قسمت بعد نمیمیرن، منتهی یه اتفاق غیر منتظره این بُکش بُکش رو ختم به خیر می‌کنه.
پارتها واقعا کوتاهه، لطفاً جدی بگیرید .

علوی
علوی
1 سال قبل

میران رو بکشه؟؟ فکر نکنم.
اون لیوان رو خودش بره بالا منطقی‌تره. بعد حل کردن قرص برنج تو مایعات باعث شروع واکنشش و آزادسازی گاز می‌شه، پس قابل تشخیص می‌کنه سم رو. با این شرایط آیا میران اصلاً اون لیوان رو می‌خوره؟؟
حدس: ممکنه قبل از میران خودش سر بکشه لیوان رو، اون وقت در حال هوشیاری و درد کشیدن، بال بال زدن میران رو می‌بینه.

Ella
Ella
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

شاید قرصه اصلا قرص برنج نباشه
درین میگفت اقائه چشماش ضعیف بوده.
“در هر صورت امکان نداره میران چیزیش بشه

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Ella
یاس
یاس
پاسخ به  Ella
1 سال قبل

ایول از فکرت خوشم اومد

Ella
Ella
پاسخ به  یاس
1 سال قبل

فدااات

یاس
یاس
پاسخ به  Ella
1 سال قبل

😘

علوی
علوی
پاسخ به  Ella
1 سال قبل

منم شک دارم قرص برنج بوده باشه، اما نه به خاطر چشم ضعیف. طرف کلاه برداری کرده، که تازه ریشش هم بعداً به خاطر فروش غیر مجاز گیر نباشه.

Ella
Ella
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

آره اینم میتونه باشه

Ella
Ella
1 سال قبل

عجب

یاس
یاس
1 سال قبل

این یا میران میفمه قصدشو یا از دستش میریزه رو زمین بعد ریتا میاد لیسش میزنه میمیره مطمعنم 😂

آسمان
آسمان
پاسخ به  یاس
1 سال قبل

نه بابا فکر نکنم

دسته‌ها

17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x