رمان تارگت پارت 235

4
(4)

 

 

 

 

هنوز قصد همراهی کردنش و.. به هیچ عنوان نداشتم.. ولی فقط برای اینکه مطمئن بشم جدی جدی اومده از رو تخت رفتم پایین و خودم و به پنجره اتاقم رسوندم.

پرده رو که زدم کنار و ماشینش و درست رو به روی خونه امون دیدم.. فهمیدم بلوف نزده و واقعاً اینجاست که همون موقع یه بار دیگه صدای پیام گوشیم بلند شد و من به سمت تخت هجوم بردم:

«مطمئن شدی؟ حالا بیا پایین!»

با کلافگی و عصبانیت از دست خودم نشستم رو تخت و دستام و تو موهام فرو کردم و همه رو کشیدم.. چرا انقدر ساده بودم.. چرا کاری می کردم که براش مثل کف دست قابل خوندن باشم و خیلی راحت می تونست همه عکس العملام و پیش بینی کنه.

حتی.. همون شب هم مطمئن بود که من هیچ وقت راضی به کشتنش نمی شم و باز اون نمایش و راه انداخت.. با خونسردی کامل و بدون کوچکترین استرسی.

ولی اینبار دیگه قضیه فرق می کرد.. واسه یه بارم که شده تو روش وایمیستادم تا بفهمه قرار نیست من یه مهره باشم وسط تخته نردش.. که هرجور میلش کشید حرکتم بده.

واسه همین اینبار که پیام داد و نوشت:

«دو دقیقه بیشتر نمونده ها.. حاضری؟»

منم سریع جواب دادم:

«وقتت و بیخودی اینجا تلف نکن. انقدر برات مهمه به ترافیک نخوری.. همین الآن برو چون تا صبحم اونجا بمونی من نمیام پایین.»

چند تا شکلک خنده فرستاد و زیرش نوشت:

«می گم بعضی وقتا زیادی خنگ می شی همینه ها.. کی گفته من قراره تا صبح اینجا وایستادم کوچولو؟»

هنوز درک نکرده بودم منظورش و.. که خودش توضیح داد:

«محض اطلاع.. اگه تو نیای پایین.. من میام بالا! دیگه هرجور میل خودته..»

برخلاف همه تلقین کردنام که اینبار دیگه نترسم از تهدیدای چپ و راستش.. دستم یه لحظه لرزید و ضربان قلبم تند شد ولی اون با بیخیالی تمام اینبار ویس فرستاد:

«البته سرزنشتم نمی کنما.. حق داری.. بالاخره وقتی این ساعت قراره آرایش شده و حاضر آماده از خونه بری بیرون.. باید خیال داییت اینا رو از بابت اینکه تنها نیستی و یه همراه داری راحت کنی دیگه نه؟ منم با کمال میل حاضرم بهشون تضمین بدم که سالم می برمت و.. سالم برت می گردونم.»

صدای نفس های بلندم که هم از ترس و هم از عصبانیت تند شده بود تو گوشم می پیچید و اعصاب و روانم و بیشتر به هم می ریخت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یه طرف مغزم داشت صحنه ای که میران جدی جدی می خواست خودش و به عنوان دوست پسر من به دایی معرفی کنه و اونم.. مات و مبهوت و ناباور بهش خیره شده بود و جلو چشمم به تصویر می کشید..

ولی یه طرف دیگه مدام داشت بهم یادآوری می کرد حرفایی که از صبح با خودم مرور کردم و به این نتیجه رسیدم که میران هیچ کدوم از تهدیداش و عملی نمی کنه.. یعنی نمی تونه که همچین کاری بکنه.

انگار قدرت این طرف بیشتر بود که جرات گرفتم و در جوابش نوشتم:

«خودت خسته نشدی از دم به دقیقه تهدید کردن من؟ بسه دیگه! یه بار ترسیدم.. دو بار ترسیدم.. این دفعه دیگه محاله گول این بازی های مسخره ات و بخورم.»

«یعنی این دفعه دیگه نمی ترسی؟»

«آدمایی که فقط بلوف می زنن ترس ندارن.»

«بد می شه برات بخوام ثابت کنم حرفام بلوف نیستا!»

چشمام و بستم و نفسم و یه ضرب بیرون فرستادم.. اون طرف مغزم هنوز داشت آرومم می کرد و یه ریز می گفت.. گولش و نخور درین.. کلمه به کلمه اش تهدید پوشالیه.. دروغه.. می خواد فریبت بده.. ولش کن.. بهشون نشون بده که می تونی رو حرفت وایستی.

«ثابت کنم؟»

چشمم که به پیامش افتاد یه بار دیگه حرفای توی سرم و اینبار زیر لب تکرار کردم و با دستایی که کاری برای لرزشش نمی تونستم انجام بدم نوشتم:

«هرکاری دوست داری بکن!»

«اوکی!»

مطمئناً همینجا تمومش نمی کرد و برای اینکه من و بیشتر از اینا بترسونه یه حرکتی می زد.. مثل اون روزی که من و برد تو اون فروشگاه واسه خرید تلویزیون و تا لحظه آخر جوری وانمود کرد که می خواد اون فیلم مزخرف و از تلویزیون پخش کنه و درست وقتی کم آوردم و پیشش به التماس افتادم فهمیدم رودست خوردم و اصلاً همچین قصدی نداشته.

الآنم بدون شک یکی از همین برنامه هاش و روم پیاده می کرد.. با این فکر یه بار دیگه رفتم سر پنجره و اینبار نا محسوس پرده رو کنار زدم که از تو کوچه معلوم نشه.

یه کم بعد میران از ماشین پیاده شد و قبل از اینکه به سمت خونه حرکت کنه سرش و بلند کرد و زل زد به پنجره اتاقم..

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

یا خدا .پناه برتو از دست میران هیولا

علوی
علوی
1 سال قبل

حس می‌کنم این بار هم بازی رو اشتباه خونده، میران دقیقاً می‌خواد که رابطه‌شون به گوش مامان درین برسه و چه واسطه‌ای بهتر از دایی درین؟
و اینکه زنداییه مسلماً درین رو با این وضعیت از خونه می‌کنه بیرون، درین هم هزار سال اگه بخواد از خودش دفاع کنه که این خونه اصلاً در اجاره منه. خودتون برید بیرون! درین آواره می‌شه و جایی نخواهد داشت جز خونه میران

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x