رمان تارگت پارت 249

5
(3)

 

 

 

خواست من و دنبال خودش بکشونه که یه لحظه پاهام و روی زمین سفت کردم و وقتی سرش به سمتم چرخید با بهت پرسیدم:

– یعنی چی… دنبال زنشه؟

– نمی دونم به خدا.. انگار اسمش منصور شعبانیه.. همه اش داره می گه به اون سلیطه بگید بیاد آدرس و نشونی زنم و بده!

دهنم از تعجب باز موند و از اون لحظه به بعد بدون اینکه اختیاری روی قدم هام داشته باشم.. دنبالش کشیده شدم.. چون ذهنم داشت با سرعت نور به عقب برمی گشت و یادش می افتاد که این حرفا.. خیلی آشناست و با یه کم فکر کردن یادت میاد اون آدم کیه.

بدبختی جدیدت.. یا نه.. در واقع بدبختی قدیمی زندگیم دوباره به سرم نازل شده بود.. آدمی که قبل از میران نقش داشت تو یکی کردن روز و شبم.

درسته که یه مدت غیبش زده بود و من به خیال اینکه مشکل و بدبختیش که من و باعث و بانیش می دونست حل شده خیال خودم و راحت می کردم ولی.. حالا داشتم می فهمیدم که هیچ وقت نباید خوش ببین باشم.. چون بدبختی های زندگی من.. تمومی ندارن.

با همه اینا امید داشتم که حدسیاتم اشتباه باشه و اون آدمم اومده باشه سراغ یکی دیگه.. ولی خیلی سریع این فکر از سرم پاک شد..

به محض دیدنشون که مثل یه سد محکم تو راهرو وایستاده بودن تا احتمالاً جار و جنجالش بیشتر از این آبروی رستوران و جلوی مشتری ها نبره.. قدم هام از حرکت وایستاد و با چشمای پر شده از اشک… خیره شدم به آدمی که کنار دو تا مامور مرد و زن وایستاده بود و داشت با خشم و نفرت و طلبکارانه بهم نگاه می کرد.

تا حالا از نزدیک ندیده بودمش.. همیشه یا صداش و از پشت تلفن شنیدم و یا.. پیام های بی ادبانه پر از تهدیدش و روی گوشیم دیدم.

آخریشم همین چند وقت پیش بود که کاری کرد توی مترو از حال برم..

ولی حالا که رو به روم بود.. داشتم می دیدم که برام آشناست و خیلی سریع یادم افتاد یه بار عکسش و تو کیف پول زنش دیدم.. همون آدمی که با مظلوم نمایی کاری کرد بهش اعتماد کنم و من.. حالا داشتم چوبش و می خوردم.. همون آدمی که این شیر زخم خورده سراغش و می خواست از من بگیره.. درحالیکه خودمم نفهمیدم کی و چه جوری ازش نارو خوردم..

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دختری که تازه تو این هتل استخدام شده بود و انقدر مظلوم به نظر می رسید که همه رو خیلی سریع شیفته خودش کرد.. بیشتر از همه هم.. من بدبخت و.. کسی که اسمش مطمئناً تا آخر عمر از تو سرم بیرون نمی ره تا همیشه یادم بیفته تاوان اعتماد بیجا چی می تونه باشه.. شکوفه شعبانی..

– خودشه؟

با صدای ماموری که رو به همون مرد سوال می پرسید به خودم اومدم و آب دهنم و قورت دادم.. اونم نگاهی به مامور انداخت و جواب داد:

– من تا حالا از نزدیک ندیدمش جناب سروان..

با اخم یه قدم به سمتم برداشت و با لحن بدی غرید:

– درین کاشانی خودتی دیگه؟

انقدر ترسیده و هراسون بودم که یه کلمه هم نتونستم حرف بزنم.. همه اعضای بدنم از کار افتاده بود و اینکه هنوز سرپا وایستاده بودم جای تعجب داشت.

تا اینکه سمیع به جای من جواب داد و گفت:

– بله آقا خودشه!

ماموره گفت:

– شما اجازه بده خودش صحبت کنه!

بعد رو به من پرسید:

– خانوم شما درین کاشانی هستی؟

نفسم و لرزون و مقطع مقطع بیرون فرستادم و.. درحالیکه کنترلی روی رعشه بدنم که بیشتر روی فک و چونه ام داشت خودش و نشون می داد نداشتم با جون کندن لب زدم:

– بــ… بله!

– این آقا از شما شکایت کرده.. به جرم قایم کردن خانومشون.. و اینکه حاضر نیستید حتی آدرس و شماره تلفنی ازش بدید. برای همین لازمه که با ما بیاید کلانتری..

اشاره اش به مامور زنی که همراهش بود و دیدم و زبونم باز شد.. چون اگه می خواستم همین شکلی ساکت و وحشتزده بمونم با سر پرت می شدم وسط منجلابی که نه تقصیری توی به وجود اومدنش داشتم و نه.. راهی برای خلاص شدن ازش وجود داشت.

قبل از اینکه مامور زن بهم برسه نالیدم:

– به خدا.. به خدا من نمی دونم خانومش کجاست… اصلاً دیگه ازش خبر ندارم. خودمم نفهمیدم چرا یهو رفت و کجا رفت.

شعبانی پوزخند غلیظی زد و توپید:

– شیش ماهه داره با همین مظلوم نمایی و قسم های دروغ من و بازی می ده. ولی من که مطمئنم هرچی هست زیر سر خود کلاش و سلیطه اشه!

 

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nasrin
Nasrin
1 سال قبل

ببین نویسنده من الان امیدم فقط به توئه.. چون من رمان تو و دلارای رو میخوندم.. الان یه هفته ای که دلارای پارت گذاری نشده و تو فقط داری پارت گذاری می‌کنی.. ببین لطفا ازت خواهش میکنم اگه قراره پارت گذاریت آنقدر کم باشه پس یه کاری کن…یا حداقل هرروز بذار. یا کلا همین روزای زوج بذار ولی حداقل طولانی باشه.. خواهش میکنم لطفا. ببین بخدا اصلا اعصابم بخاطر رمان دلارای داغون. تروخدا تو نمک رو زخم نباش… باشه؟!

Tamana
Tamana
1 سال قبل

ماجرای این یارو شعبانی مالِ اولِ رمانه؟

Ella
Ella
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

آره
یه جاهایی نویسنده اشاره کرده بود بهش
ولی ماجراش الان شروع شده

رضا
رضا
1 سال قبل

اره بابا دو خط می‌نویسه میره بعد ی هفته ،لطفا هم روزانه بذار هم طولانی تر

Goli
Goli
1 سال قبل

خیلی دیگه پارت ها کوتاه شده

رهااا
رهااا
پاسخ به  Goli
1 سال قبل

واقعاااادیگه ادم لذت نمی بره از خوندن

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x