رمان تارگت پارت 303

5
(3)

 

 

 

 

سری با تاسف برای افکار اون موقع اش تکون داد و گفت:

– بعدشم که قضیه پرورشگاهی بودنت و تعریف کردی و.. منم پرونده این انتقام و بستم و با همه وجودم.. باورت کردم. فهمیدم که تو.. نمی تونی عاملی برای این بدبختی های من باشی.. فهمیدم که ضربه زدن به تو.. نه تنها چیزی رو توی این زندگی کوفتی بهتر نمی کنه.. که حتی یه درد هم به دردام اضافه می شه.. فهمیدم که انتقام از تو.. دیگه دلم و خنک نمی کنه.. فهمیدم که تو.. دیگه نمی تونی تارگتم باشی.. فهمیدم که دیگه جات وسط اون دایره قرمز نیست..

بدون اینکه نگاه خیره اش و از روم برداره.. انگشت اشاره اش و به سینه اش چسبوند..

– این جاست..

پوزخندی زد و ادامه داد:

– از اون به بعد تازه.. جنگ من و کوروش شروع شد! کوروشی که تا اون موقع مخالف سرسخت رابطه امون بود.. حالا داشت بابت این جا زدن من و مواخذه می کرد.. می گفت انقدر راحت گولش و نخور.. اینا همه نقشه اش.. برنامه اس.. این آدم دنبال انتقام خانواده اشه.. حتی اگه خانواده واقعیش نباشن! گفت اگه نقشه نداشت واسه چی در به در دنبالت گشته؟ واسه چی اول مامانت و پیدا کرده و بعد به تو رسیده؟ آدم حسابی بودنش و انقدر راحت باور نکن. ولی من گفتم نه.. مطمئنم که نیست.. اگرم بوده مال همون اوایل بود.. الآن دیگه پشیمونه.. الآن دیگه اونم من و شناخته.. من و دوست داره.. محاله بخواد کاری کنه تا.. تا اذیت بشم! گفتم اصلاً از کجا معلوم که واسه انتقام دنبالم گشته.. شاید باباش.. دم مرگ.. بهش گفته تو گذشته چی کار کرده و اون.. دنبالم می گشته تا از این طریق.. همه چیز و برام جبران کنه.. شاید فهمیده مامانم دیگه تو شرایطی نیست که این مسئله فرقی به حالش داشته باشه و اومده سراغ من.. گفتم تا الآن هزارتا موقعیت داشته تا بهم ضربه بزنه.. گفتم من حتی شب توی خونه اش موندم.. دیگه از این بالاتر چی می خواد باشه؟ اگه می خواست کاری بکنه تا الآن می کرد.. من مطمئنم.. من از چشماش می خونم.. اون عاشقمه!

 

 

 

 

چشمای خودشم پر از تعجب بود و با همون ناباوری لب زد:

– می بینی؟ می بینی اعتماد من به تو.. به کجا کشیده بود؟ می بینی چقــــــدر بهت باور داشتم؟ می بینی چه جوری جلوی کوروش وایستادم و بی خیال همه قول و قرارامون و زحمت هایی که توی این راه کشیدیم شدم؟

توی اون لحظه.. انقدر شدت شرمندگی توی نگاهم زیاد شده بود که دیگه نتونستم ارتباط چشمیمون و حفظ کنم و سرم و انداختم پایین.

درین حق داشت..درینی که بارها از این انتقام منصرف شده بود.. حق داشت با این حجم از سرزنش به منی که تا آخر خط رفتم و بدترین بلای ممکن و سرش آوردم نگاه کنه و من توی این لحظه.. هیچ چیزی نداشتم تا باهاش.. از خودم دفاع کنم!

– گفت حالا که چی؟ می خوای با پسر قاتل برادرت ازدواج کنی؟ ته این رابطه قراره به چی برسه؟ من احمق ساده هم گفتم.. پسرش نیست! همین که می دونم خون اون عوضی توی رگاش نیست.. برام بسه! اصلاً چه فرقی داره که از چه رگ و ریشه ای باشه.. من که.. من که از اولم مخالف این مسئله بودم که انتقام یکی رو.. از یکی دیگه بگیریم.. پس برای من.. همین که میران یه آدم درست حسابیه و تو این چند ماه بهم ثابت کرد که می تونه مرد زندگیم باشه.. می تونه نیمه گمشده ام باشه.. کفایت می کنه!

لباش از دو طرف به پایین کشیده شده بود و در حالی که انگار.. به زور داشت جلوی شروع دوباره گریه اش و می گرفت ادامه داد:

– من.. من با این ذهنیت اون شب.. پا به خونه ات گذاشتم و باهات.. باهات رابطه برقرار کردم. من اون روز که جواب تلفنام و نمی دادی.. به معنای واقعی داشتم از نگرانی می مردم میران.. من همه چیز و فراموش کرده بودم فقط تو جلوی چشمم بودی.. خود خود خودت.. بدون فکر کردن به هیچ چیز دیگه ای.. انقدر تو رو.. با خودم یکی می دونستم که دل و زدم به دریا و خواستم.. همه چیز و برات تعریف کنم.. هرچیزی که ازت مخفی کرده بودم.. می خواستم بفهمی با چه هدفی وارد زندگیت شدم و حالا چه جایگاهی برام داری.. ولی.. تو چی کار کردی؟ تو باهام چی کار کردی میران؟ تو چه بلایی سر آدمی که تا این حد.. شیفته ات شده بود.. که به خاطر تو از خیلی چیزا گذشت آوردی و اون شکلی.. داغونش کردی!

 

 

 

 

با این که حس می کردم هیچ حرفی برای گفتن ندارم ولی.. نتونستم از سوالی که اون لحظه خیلی ذهنم و مشغول کرده بود بگذرم و پرسیدم:

– تو که.. تو که از اول می دونستی منم دنبالت گشتم و.. تبدیل شدی به.. به سوژه انتقامم.. چرا بعد از رابطه اون شب که فهمیدی.. تمام اون مدت داشتم برات فیلم بازی می کردم تا فقط تو رو بکشونم سمت خودم.. انقدر داغون شدی؟ تو مگه فکر همچین روزی رو نمی کردی اون لحظه ای که تصمیم گرفتی وارد این بازی بشی؟ پس چرا بازم.. به اون حال و روز افتادی و.. مثل یه آدمی شدی که هیچی واسه از دست دادن نداره؟

– من و چی فرض کردی تو؟ من یه آدم قوی و محکم که هربار زمین می خورد مصمم تر از قبل بلند می شد نبودم.. ضربه زیاد خودم آره.. ولی هر ضربه ضعیف ترم کرد.. من از همون اول گول نقش بازی کردن تو رو خوردم و حس کردم.. می تونی از این به بعد.. جلوی او ضربه ها رو بگیری.. که این کارم کردی و من دیگه باورم شد تو یه فرشته ای که خدا سر راهم قرار داده.. من دیگه باورم شد هر حدسی با کوروش راجع به تو زدیم اشتباه بود. ما فقط حدس زده بودیم که هدف تو انتقام باشه میران.. که اونم بعداً به کل از ذهنم پاک شد.. با اون.. با اون رفتارایی که تو با من داشتی.. با او حس خوبی که لحظه به لحظه تو وجودم می کاشتی.. من حق نداشتم بعد از تغییر کردنت.. نابود بشم؟ حق نداشتم هر روز و هر شب.. علاوه بر تو.. خودمم نفرین کنم که انقدر راحت گولت و خوردم؟ مگه.. مگه تو هدفت این نبود.. که من و عاشقم کنی تا بعد.. ضربه ای که می زنی کاری تر باشه؟ هان؟

نفس عمیقی کشیدم و سرم و به تایید تکون دادم که گفت:

– پس خوشحال باش که به هدفت رسیدی! من دقیقاً همون ضربه ای که انتظار داشتی رو خوردم.. ولی.. بر خلاف تصورت.. اونی که زندگیش ویرون شد.. خودم بودم.. نه مامانم که حتی زحمت حرکت دادن مردمک چشمشم به خودش نداد.. وقتی فهمید پسر قاتل پسرش.. چه بلایی سر من آورده.. وقتی فهمید اون آدم یکی از بچه هاش و کشته بود و پسرش.. یکی دیگه اشون و!

 

 

 

 

با دو تا انگشت محکم چشمام و فشار دادم و گفتم:

– من.. من.. فکر کردی مثل تو.. از انتقامم منصرف نشدم؟ فکر کردی.. عاشقت نشدم؟ اصلاً می شه با یه دختری مثل تو.. که زمین تا آسمون با آدم های دیگه زندگیم فرق داشتی.. وقت گذروند و عاشقت نشد؟ ولی…

– ولی انتقامتم گرفتی.. عاشق بودی و زیر پای داییم و خالی کردی.. عاشق بودی و به هزار و یک روش مختلف من و تو دستت بازی دادی.. عاشق بودی و از رابطه امون فیلم گرفتی.. عاشق بودی و حتی وقتی فهمیدی چقدر داغون شدم.. دست برنداشتی و تهدیدات و شروع کردی.. عاشق بودی و زشت ترین حرف های ممکن و به من زدی.. عاشق بودی و با من جوری رفتار کردی که حس یه هرزه بهم دست بده.. عاشق بودی و من و از کار بیکار کردی.. عاشق بودی و یک ماه تمام نذاشتی حتی یه آب خوش از گلوم پایین بره.. این اسمش عشقه؟

– الآن که.. الآن که تو هم همین کار و باهام کردی.. انتقامت و گرفتی و ضربه ات و از بدترین جای ممکن زدی.. پس چی شد عاشقیت؟

– گفتم عاشقت بودم.. نگفتم هنوزم هستم!

– درین!

– هر آدمی تو زندگیش حق داره اشتباه کنه.. حق داره به بیراهه بره.. حق داره حماقت کنه.. منم یه آدمی مثل همه.. مهم اینه که.. اون آدم از سوراخ یه مار خوش خط و خال مثل تو.. دو بار گزیده نشه!

دهنم که برای گفتن حرف بعدی باز مونده بود بسته شد و سرم و انداختم پایین.. حرفی هم دیگه نمی شد زد تو این شرایط..

چی می گفتم؟ از اون شبی که رفتم خونه عمه ام و اون جعبه رو از توی کمدش بیرون آوردم و بعد از اون یه بار دیگه بهم ریختم و عزمم برای انتقام جزم تر شد می گفتم؟

درین راست می گفت.. چه فایده داشت بارها و بارها منصرف شدنم.. وقتی آخر کار اون انتقام کوفتی رو گرفتم و به هدفی که داشتم رسیدم!

شاید درین هم همین کار و کرد ولی.. باید قبول می کردم ضربه ای که من بهش زدم.. خیلی خیلی بیشتر از این چوبی که من خوردم.. درد داشت!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

18 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حدیثه
حدیثه
11 ماه قبل

مگه میشه کسی عاشق یک آدمی بشه که این همه بلا سرش آورده ؟

Ella
Ella
پاسخ به  حدیثه
11 ماه قبل

عشق نابود نمیشه

Elahe Ghasemi
Elahe Ghasemi
11 ماه قبل

یه هفته از زندگیشون توی کانکس گذشت 🗿🗿

Elahe
Elahe
11 ماه قبل

یه هفته از زندگیشون تویه کانکس گذشت 🗿🗿

Maman arya
Maman arya
11 ماه قبل

فاطمه جون؟
رمان ملورین دیگه پارت گذاری نمیشه؟

Ftm
Ftm
11 ماه قبل

عیب این نویسنده اینه که رمان های خیلی طولانی می نویسه و داستان رو خیلی کشش میده.اگه رمان‌های دیگه ی این نویسنده رو بخونید متوجهش میشید…پس حالا حالا ها ماجرا ادامه داره و منتظر تموم شدن داستان نباشیم!

Elahe Ghasemi
Elahe Ghasemi
پاسخ به  Ftm
11 ماه قبل

بقیه رماناش اوکیه نمیدونم چرا این رمان انقد کسل کننده شده

Ftm
Ftm
پاسخ به  Elahe Ghasemi
11 ماه قبل

همه رمان هاش بالای 1000 صفخس. و بنظرم داستان اصلا کسل کننده نیست!

Tamana
Tamana
پاسخ به  Ftm
11 ماه قبل

اسم رمانهای دیگه ش چیه؟؟؟
درسته خواننده خسته میشه اما به نظرم مهم اینه ک اخرش قشنگ باشه…

Ftm
Ftm
پاسخ به  Tamana
11 ماه قبل

من دژبان و خدمتکار اجباری و سلبریتی رو خوندم!

Tamana
Tamana
پاسخ به  Ftm
11 ماه قبل

قشنگ بود؟؟

Ftm
Ftm
پاسخ به  Tamana
11 ماه قبل

خیلی مخصوصا خدمتکار اجباری…اپلاسیون 3900 صفحه بود من نصفشو خوندم!

Tamana
Tamana
پاسخ به  Ftm
11 ماه قبل

عه، چرا کامل نکردی؟ اما انصافا خیییلیییههههه

Ftm
Ftm
پاسخ به  Tamana
11 ماه قبل

راستش کنکوری ام…همین هارو هم تو ۳ روز استراحت عیدم خوندم!

Tamana
Tamana
پاسخ به  Ftm
11 ماه قبل

منم کنکوری ام… اهان …موفق باشی

Ftm
Ftm
پاسخ به  Tamana
11 ماه قبل

همچنین 💛

Elahe
Elahe
پاسخ به  Tamana
11 ماه قبل

هفت خط و اپسیلون واقن خوبه ارزش خوندن داره

Tamana
Tamana
پاسخ به  Elahe
11 ماه قبل

👌🏻مرسی

دسته‌ها

18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x