رمان تارگت پارت 318

5
(3)

 

 

 

 

ولی حرفی هم به ذهنم نمی رسید و فقط بیخودی لب زدم:

– بله!

– باید ببینمت.. می خوام باهات حرف بزنم.. دیروزم به اون عموی…

مکثی کرد و با لحن آروم تری ادامه دادم:

– دیروزم به عموت گفتم.. ولی میران گفت که اون چیزی بهت نمی گه. واسه همین خودم بهت زنگ زدم..

پوزخندش و شنیدم.. همین طور حرف پر از نیش و کنایه اش و:

– فکر کنم انقدری عاقل هستی که خودت تصمیم بگیری و احتیاجی به آقا بالاسر نداشته باشی!

لبایی که به خاطر لرزش بیش از حدشون به دندون گرفته بودم و آزاد کردم و پرسیدم:

– چه.. چه حرفی؟

– پشت تلفن نمی شه.. دیدمت می گم. نترس.. دام و تله ای هم برات پهن نکردم.. انتقامِ..

صداش لرزید..

– انتقام میرانمم نمی خوام ازت بگیرم. پس بیا!

دلم گرفت.. دل بدبخت و احمقم بد گرفت.. از اون «میرانمی» که یه زن دیگه داشت به زبون می آوردش! یه زنی به جز من..

در واقع دلم گرفت که.. از این به بعد.. توی این دنیا.. تنها زنی که حق نداره همچین چیزی رو به زبون بیاره.. یا حتی توی خیالاتش بهش فکر کنه.. منم!

دستی به چشمای خیسم کشیدم و فکر کردم برای جواب.. نمی دونستم چی باید بگم.. من پای تلفن داشتم آب می شدم از شرمندگی کاری که کردم و با این که ناخواسته بود ولی.. برادرزاده این زن بیشترین آسیب و توش دید..

از طرفی هم هنوز خودم و محق می دونستم.. حداقل برای به آتیش کشیدن شکنجه گاهم که لب زدم:

– من.. من اون کار و…

– می دونم تو هم حرف داری.. پس بیا با هم حرف بزنیم. شاید دیر شده.. شاید زودتر از اینا باید تو زندگی میران کنکاش می کردم و با تو آشنا می شدم.. ولی بازم لازمه که بیای!

بیا بیا گفتن های این زن.. من و به شدت یاد کابوسم و صدای پر از التماس میران که ازم می خواست برم پیشش مینداخت..

شاید از بین اون همه تصویر وحشتناک.. تنها چیزی که می تونستم به عنوان یه نشونه از واقعیت روش حساب کنم همین بود..

پس بدون فکر اضافی لب زدم:

– باشه.. کجا بیام؟

 

 

 

 

انگار آماده بود برای بیشتر اصرار کردن و وقتی دید سریع قبول کردم مکث کرد و گفت:

– بیا بیمارستانِ…

اسم بیمارستان و که گفت و من فهمیدم همونیه که دیروز از زبون کوروش شنیدم تنم یخ زد.. یعنی.. یعنی می خواست پیش اون باهام حرف بزنه؟

با این که ته دلم.. واقعاً دوست داشتم واقعیت و.. هرچی که هست و نیست.. با چشم خودم ببینم به جای اینکه با گفته های بقیه.. تو ذهنم تصویرش و بسازم.. ولی الآن.. اصلاً آمادگی رو به رو شدن.. با هرچی که از میران باقی مونه بود و نداشتم..

واسه همین با درد لب زد:

– اگه.. اگه ممکنه یه جای دیگه..

– نترس.. تو حیاط حرف می زنیم!

زنِ تیز و باهوشی بود.. اگه واقعاً نسبت خونی داشتن می گفتم میران به عمه اش کشیده که خیلی سریع حرف و منظورم و می گرفت..

بغض کرد و با غم ادامه داد:

– میرانِ من.. توانایی یه سانت جا به جا شدنِ بدون درد و نداره.. چه برسه به این که بخواد تا حیاط دنبالم بیاد!

گفت و بدون این که به من مهلت عکس العمل نشون دادن بده.. تماس و قطع کرد! عکس العملی هم نمی تونستم نشون بدم وقتی قلبم با همین یه جمله.. مچاله که نه.. له شد!!

*

کرایه تاکسی رو حساب کردم و پیاده شدم.. نگاهی به سردر بیمارستان انداختم.. شاید برای هرکسی عجیب باشه و مسخره.. ولی من.. داشتم حس می کردم..

میران تو این بیمارستان بود و من و قلبم که از همین حالا ضربان تندش و شروع کرده بود.. داشتیم این نزدیکی رو حس می کردیم!

بعد از چند تا نفس عمیق واسه آروم گرفتن این همه تب و تابم.. از بین آدم هایی که می رفتن و می اومدن.. راهم و به سمت حیاط پیدا کردم..

تو خونه کوروش لباس مناسبی نداشتم.. سر راه خرید کردم.. با این که ساده ترین لباس ها رو که همه اشون هم مشکی بود انتخاب کردم ولی.. حس می کردم لازمه..

دوست نداشتم اولین برخوردم.. با تنها آدمِ به جا مونده از خانواده میران.. جوری باشه که با دیدنم.. نگاهش رنگ تحقیر بگیره.. یا اولین چیزی که به ذهنش می رسه این باشه که میران.. عاشقِ چی من شده!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

29 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
.....
.....
10 ماه قبل

خب پارتها دوباره کوتاه شد ذهنیت ها زیاد شد
دوستان اماده باشید احتمالا قراره ی تری بخوره تو رمان
فک کنم نویسنده ی سناریوی جدید پیدا کرده

🙃...
🙃...
10 ماه قبل

تمنا برات پیام گذاشتم خواهر برو ببین🙄

علوی
علوی
10 ماه قبل

این عمه خانم الان از اول یه داستان دیگه تعریف می‌کنه کل ماجرا می‌چرخه!! مثلاً اینکه میران بچه‌ی این بوده چون بی‌شوهر بوده سپردن به پرورشگاه بعد داداشش رفته گرفته بچه رو، یا اینکه خواهر میران کلاً مرده به دنیا اومده یا یه چیز روحیه و اعصاب داغون کن دیگه.
هرچی هست عین این گوی‌های تخریب می‌زنه باز شاکله داستان رو از بیخ و بن زیر و رو می‌کنه.

Elahe
Elahe
10 ماه قبل

چارپار از دست این رمان زایدم یکم پارتاشو طولانی کنید حدقل بفهمم یه ارزشی داره ک وسط امتحان نهایی اوموم اینو میخونم😐🔪

black girl
black girl
10 ماه قبل

همه ی این آتیشا از گور این عمه ی نکبت میران بلند میشه ک داستان کشتن آیدینو کامل تعریف نکرد تا میران از پدرش بیشتر از این متنفر نشه…
چون مادرش از شوک کشتن آیدین توسط شوهرش خودکشی کرد و عمه اش رید ب زندگی این دو تا با اون تعریف کردن خودخواهانه شخمیش دست پیشم گرفته پس نیوفته:/

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط black girl z
🙃...
🙃...
10 ماه قبل

تمناااا اگه تونستی بعداز ظهر ساعت ۴ نیم اینا بیا لینک علی بعدازظهر جایی کار داره اون ساعت به احتمال زیاد خونه نیست😈 الان این استیکر شیطانی برایچی بود خودمم نمیدونم🙄

Tamana
Tamana
پاسخ به  🙃...
10 ماه قبل

سلااااام باشههه👌🏻😍😂

🙃...
🙃...
پاسخ به  Tamana
10 ماه قبل

آخ ببخشید سلاااامممم

🙃...
🙃...
10 ماه قبل

تمنا هستی؟
ساعت ۱۱ میتونی بیای لینک؟

Tamana
Tamana
پاسخ به  🙃...
10 ماه قبل

الان ۱۱ و نیم هستم😂

🙃...
🙃...
پاسخ به  Tamana
10 ماه قبل

تمنا جون ببخشید که دیگه نتوستم بیام لینک

،،،
،،،
پاسخ به  🙃...
10 ماه قبل

یاس وقت کردی برولینک

🙃...
🙃...
پاسخ به  ،،،
10 ماه قبل

آجی وقت دارم
ولی علی پیشمه چشم میرم
آجی شنبه ساعت ۱۰ صبح اگه تونستی بیا 🙃

،،،
،،،
پاسخ به  🙃...
10 ماه قبل

باشه قربونت ۱۰ میام شنبه

🙃...
🙃...
پاسخ به  ،،،
10 ماه قبل

اومدم آجی
جونم؟

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
10 ماه قبل

پارتا دارن اب میرن
از ذهن وامونده درین خارج نمیشیم
اولین امتحان نهایی دینیه
برای فیزیک یروز وقت دادن
۱ ماه مونده به کنکور
بعد منه اسکل میام ذهنیت درینو میخونم

y.h
y.h
پاسخ به  𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
10 ماه قبل

👍🏻👍🏻👍🏻🤦‍♀️

ریحان
ریحان
پاسخ به  𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
10 ماه قبل

خیلی بیخیالی 😂😂

*****
*****
پاسخ به  𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
10 ماه قبل

فکر می کردم فقط خودم خرم ، نگو همه خریم ، اینقدر هم می چسبه لامصب رمان تو دوران کنکور که نگو ، لعنتی که کنکور تموم شه راحت شیم🤬

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
پاسخ به  *****
10 ماه قبل

لعنت به کنکور

Tamana
Tamana
پاسخ به  *****
10 ماه قبل

دقیقااااااااااا کی میشه تموم بشه😬

mah
mah
پاسخ به  *****
10 ماه قبل

من هیچ سالی انقدر رمان نخوندم کهه امسال که کنکور دارم خوندم😑😂

*****
*****
پاسخ به  mah
10 ماه قبل

شاید باورش برات سخت باشه ، اما منممممم همین طور🥲

.....
.....
پاسخ به  *****
10 ماه قبل

کنکور تمومشه این خریتهاحال نمیده

*****
*****
پاسخ به  .....
10 ماه قبل

دقیقا 👌تف تو این زندگی تف

Batul
Batul
پاسخ به  𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
10 ماه قبل

++++ 🤝🏻

*****
*****
10 ماه قبل

خیلی داری لفتش میدی ، پارت ها خیلی کوتاهن، تا می خوای بفهمی چی شده یهو پارت تموم میشه

سارا
سارا
پاسخ به  *****
10 ماه قبل

دمت گرم باید بگیم نویسنده خسته نشدی انقدر بیخودی کش میدی رمانوتموم کنه دیگه

*****
*****
پاسخ به  سارا
10 ماه قبل

فکر کنن خودش هم نمیدونه می خواد چیکار کنه ، برای همین اینقدر کشش میده ، 🤷‍♀️دلیل دیگه ای پیدا نکردم ، آخه تیمارستان ها و روانی ها هم با خودشون اینقدر حرف نمیزنن که درین با خودش حرف می زنه

دسته‌ها

29
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x