رمان تارگت پارت 321

3.8
(5)

 

 

 

 

نفسی گرفت و نیم نگاه مثلاً شرمنده ای به صورت من انداخت:

– واسه همین.. دیگه نتونستم این و بگم.. تا یه بار دیگه میران و از پدرش.. متنفر کنم! من خودم.. وقتی مهدی با حال زار و خراب اومد سراغم و عین بچه ها زد زیر گریه.. وقتی انقدر حالش بد بود که نتونست مخفی کاری کنه و همه چیز و بهم گفت.. تا مدت ها باهاش حرف نمی زدم.. مخصوصاً وقتی فهمیدم نمونده که به اون بچه کمک کنه و.. فرار و ترجیح داده.. منی که خواهر تنیش بودم.. از اون به بعد چهره برادرم برام عوض شد.. چه توقعی می تونستم از میرانی داشته باشم که حتی.. بچه واقعی مهدی هم نبود.. واسه همین وسوسه شدم که این و نگم.. زبونم لال شد.. جون کندم تا بگم ولی نشد.. نتونستم!

حالا دیگه اشکای منم یکی یکی رو صورتم می ریخت و بی اهمیت به نگاه کنجکاو آدمایی که از کنارمون رد می شدن زار زدم:

– ولی باید می گفتید.. وقتی گناه مادر من و فاش کردید باید تا تهش می رفتید.. میران اگه همون موقع می فهمید که این انتقام تو همون سال ها توسط باباش گرفته شده و مامانم.. عوض اون دختر بچه بی گناه.. بچه دو ساله اش و از دست داده.. دیگه کاری نمی کرد.. دیگه دنبال مامانم نمی گشت.. سراغ من نمی اومد.. هیچ کدوم از این اتفاقا نمی افتاد.. میران می فهمید.. درک می کرد.. میرانی که من می شناسم درک می کرد اگه می فهمید ما هم کم مصیبت نکشیدیم.. ما هم کم تاوان ندادیم.. ما هم مرگ عزیزمون و تجربه کردیم.. ما هم هزار بار مردیم و زنده شدیم.. هیچ وقت به فکر انتقام نمی افتاد.. میران مهربونه.. درک می کنه.. درک می کرد.. به خدا درک می کرد..

مشت های گره کردم روی رون پاهام می کوبیدم و زار می زدم و مهناز هم با دستی که جلوی چشماش گرفته بود پا به پای من گریه می کرد..

شاید با حرفایی که زدم فکر می کرد گریه من به خاطر خودم و مصیبت های زندگیمه ولی.. فقط خدا شاهد بود که منم داشتم برای میران اشک می ریختم.. برای آدمی که تو این چند روز توی ذهنم فقط داشت نقش یه پسر بچه همیشه تنهایی رو که شبا با دیدن هزارباره جسد جزغاله شده مادرش از خواب می پره رو بازی می کرد و غم توی دلم هزار برابر می شد.

 

 

 

چرا.. چرا دنیا اینجوری بود؟ چرا آدم ها اشتباه می کردن و تقاصش و باید بچه ها پس می دادن؟ این انصافه؟ این عدالته؟ که بچه بیاری و هر غلطی خواستی بکنی و خودت بمیری.. بعد اون بچه ات بشه گوشت قربونی واسه غلط های اضافی تو؟ واسه گندایی که به زندگی بقیه زدی؟

بلایی که هم سر من.. هم سر میران اومد!!

ما یه بار از اشتباه مادر و پدرمون سوختیم و داغون شدیم.. ولی عمه اش عبرت نگرفت و اون اشتباه و.. چند برابر پررنگ تر کرد و این آدم و بیشتر می سوزوند!

یه کم که گذشت و جفتمون آروم شدیم.. دستی به صورت خیسم کشیدم و زیر چشمی به آدم هایی که حین رد شدن با دلسوزی خیره ام می شدن نگاه کردم..

لابد فکر می کردن خبر مرگ یکی از نزدیکامون و توی این بیمارستان بهمون دادن.. که همچین بیراهم نبود.. تنها فرقش این بود که جسم نمرده بود.. ولی روح…

روم و چرخوندم سمت مهناز که با دستمال بینیش و پاک کرد و چشمای سرخش و به صورتم دوخت.. در عین طلبکار بودن به خاطر وضعیت میران.. شرمنده هم بود.. چون حالا دیگه می دونست سکوتش.. نه فقط میران و.. که منم متلاشی کرد..

– نمی دونم باور می کنی یا نه.. گفتنشم الآن دیگه فایده ای نداره.. فقط می خوام بدونی که من.. نمی دونستم میران می خواد همچین کاری بکنه. میران از زندگیش و کارایی که می کرد به من اطلاع نمی داد.. ولی همین که حس کردم داره دنبال اون زن می گرده تا تقاص مرگ مادرش و بگیره.. قرآن آوردم براش.. گفتم دستت و بذار روش و قسم بخور که نمی ری سراغ اون زن.. می دونستم قسم قرآن و بیخودی نمی خوره.. ولی حتی فکرم نکرد و نذاشت ذره ای شک کنم.. دستش و گذاشت و قسم خورد که کاری به اون زن نداره.. من احمقم.. دلم با همون راضی شد.. از.. از کجا باید می دونستم هدف اصلاً اون زن نیست.. دخترشه!

پوزخندی زدم و روم و برگردوندم.. دقیقاً همون کارای مختص میران.. حتی قسم قرآنم پیچونده بود و یه جوری عمه اش و راضی کرده بود که دیگه به پر و پاش نپیچه..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یه نفر همین گوشه کناره ها
یه نفر همین گوشه کناره ها
10 ماه قبل

ای کاش حاشیه سازی و کمتر کنن و روی اصل موضوع بیشتر تمرکز کنن☺

Anya
Anya
10 ماه قبل

الکی داره کش پیدا میکنه😒😒😒😒😒😒

Bahareh
Bahareh
10 ماه قبل

ای بابا جون میکنه تا یه خبر از اون میران بدبخت بده

حدیثه
حدیثه
10 ماه قبل

واقعا آدم می مونه چه بگه. از یک طرف زجر میران از یک طرف هم درین و برادرش

اوووووووف

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x