رمان تارگت پارت 336

4
(4)

نگاهش انقدر طولانی شد که چند تا از بچه های ردیف جلو سرشون و به عقب برگردوندن تا ببینن مسیر این نگاه خیره دقیقاً کجاست و همه اشون به من.. یا جایی حوالی من رسیدن.

که بالاخره بعد از چند لحظه نگاهش و گرفت و با صدای بلند و رسایی که توی کلاس اکو می شد.. مشغول توضیح دادن درباره نحوه تدریس و کتابی که برای این درس باید تهیه می کردیم شد!

تو همین اولین روز ترم جدید اعصابم به هم ریخت.. نمی فهمیدم این استادا چه مشکلی با من داشتن که از همین اول کار.. انگار شمشیرشون و برام از رو می بستن..

اون از استاد تقوی که ترم پیش با بدبختی درسش و پاس کردم و جوری باهام دشمن شده بود که حتی بیرون این دانشگاهم برام دام پهن می کرد..

اینم از این که معلوم نبود یهو از کجا سبز شد و تو همین اولین جلسه.. ندیده و نشناخته با نگاهش برام.. خط و نشون کشید.

یه لحظه با فکری که به ذهنم رسید.. خودم و کشیدم سمت مائده و کنار گوشش لب زدم:

– این قبلاً هم این جا تدریس می کرد؟

– نه.. انگار اولین سال تدریسشه!

– با.. با استاد تقوی نسبتی داره؟

سرش و عقب کشید و با چشمای گرد شده بهم زل زد..

– نه.. نمی دونم! چطور؟

– چه خبـــــره؟!

با صدای بلند استادِ زیادی جوونمون.. جفتمون برگشتیم سمتش که با اخمای درهم.. دستاش و تو جیب شلوارش فرو کرد و یکی دو قدم نزدیک شد..

نگاهش و از صورت خجالتزده مائده گرفت و خیره به من پرسید:

– خانوم کاشانی؟ مشکلی هست!

جوری بهت زده و ناباور شدم که هیچ کاری نتونستم برای باز موندن دهنم بکنم.. فقط چشمام بی اختیار چرخید سمت میزش و با نگاهم دنبال برگه اسامی دانشجوها بگردم.. ولی هیچی رو میزش نبود!

اصلاً بر فرضم که لیست اسامی و روی میزش می دیدم.. وقتی هنوز حضور و غیاب نکرده بود.. از کجا می دونست فامیلی من چیه؟

وقتی دیدم زیادی دارم وقت کلاس و می گیرم و این استاد عجیب غریبی که مطمئناً قرار بود تو این ترم برام جایگزین تقوی باشه هنوز خیره به من منتظر جوابه.. به زور لب زدم:

– نه!

– پس حواستون به کلاس باشه.. مطالبی که الآن دارم می گم و دیگه تکرار نمی کنم!

با خجالت سرم و به تایید تکون دادم تا بالاخره راضی شد برگرده سمت میزش تازه اون موقع بود که برگه اسامی رو از کیفش بیرون آورد و شروع کرد به حضور و غیاب کردن.

اعصابم به هم ریخته بود و با سر زیر افتاده مشغول جوییدن پوست گوشه لبم شدم. همین و کم داشتم.. واقعاً همین و کم داشتم که وسط این درگیری ها.. بخوام به علت دشمنی این استاد جدید.. که هیچ جوره نمی تونستم به تقوی وصلش نکنم فکر کنم!

حتم داشتم که اون آدم.. حالا که درسش و پاس کردم و دیگه این ترم باهاش کلاسی نداشتم از قصد این و آورده تو این دانشگاه که بشه جانشنین خودش تو آزار رسوندن بی دلیل.. به من!

ترم پیش.. تونستم ضربه هایی که اون مثلاً استاد داشت چپ و راست بهم می زد و با کمک میران دفع کنم تا آسیبی به خودم و درسم نرسه.. این ترم قرار بود از کی کمک بگیرم؟

با بلند شدن دوباره صدای استاد که درس و شروع کرده بود به خودم اومدم و متعجب دوباره خودم و کشیدم سمت مائده و پرسیدم:

– اسم من و نگفت؟

برعکس من مبهوت مونده.. خونسرد جواب داد:

– نه دیگه واسه چی بپرسه؟ اسمت و می دونست!

از ترس این که استاد دوباره کنفش نکنه سریع روش و برگردوند و من.. ناباور به تخته ای که داشت روش تند تند یادداشت می کرد و من چیزی ازشون نمی فهمیدم زل زدم..

بر فرض که اسمم و از تقوی شنیده باشه.. از کجا می دونست من همون آدمم؟ یعنی این کینه که حتی نمی تونستم حدس بزنم چیه و از کجا اومده.. انقدر شدید بود که بخوان یواشکی درباره من اطلاعات جمع کنن و تقوی قبل از شروع کلاس ها من و به این آدم بشناسونه؟

خدایا.. من تازه از کینه یه آدم دیگه.. اونم وقتی توش هیچ گناهی مرتکب نشده بودم خلاص شدم.. یعنی حق پایین رفتن یه قلپ آب خوش از گلوم و نداشتم که یه دشمن دیگه رو سر راهم قرار دادی؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
10 ماه قبل

تقوی کدوم خری بود
که امیر علی کدوم خریه
چرا ایقد خر تو خره

رضا
رضا
10 ماه قبل

خب میران همون استاده س

Nasrin
Nasrin
پاسخ به  رضا
10 ماه قبل

میران پاهاش آسیب دیده.و صورتش سوختگیش در حدی نیست که قیافش کامل عوض بشه و درین اونو نشناسه… پس میران نیست👍

دکتر ماما دلی
دکتر ماما دلی
10 ماه قبل

این رمان دیگه زیادی داره تو سبک سریال ترکی قدم میزنه بابا چه خبر 😂 😂 اعصابم خورد شد

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط دکتر ماما دلی
Hadis
Hadis
10 ماه قبل

انقد که درین دشمن داره رئیس جمهور امریکا نداره

علوی
علوی
10 ماه قبل

داره بیماری روانی می‌گیره، همه رو دشمن فرض می‌کنه. تو موارد مشابه اگه پیش بیاد، طرف اول باید فکر کنه چه خوب، برای استاد مهم شدم!

طاها
طاها
پاسخ به  علوی
10 ماه قبل

ب نظر منم بی دلیل یه آدم ناشناس و بی سابقه دلیلی برای اون رفتارش نداره مگه اینکه مطمئن باشی کسی ک اونجوری دسیسه می‌چیند ولت نکرده باشه خنگه؟؟؟چرا نپرسید هیچی؟؟؟

Nasrin
Nasrin
10 ماه قبل

داره مسخره میشه رمان.

طاها
طاها
پاسخ به  Nasrin
10 ماه قبل

مساله تقوی برای من علامت سوال بود و حل نشده اونهمه بدجنسی و برنامه چینی که چی ک یقینا الان ادامه اونه

🙃...یاس
🙃...یاس
10 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

بی چرا نام
بی چرا نام
10 ماه قبل

چرا نمیکه از کینه خودم… چرااا.

دسته‌ها

11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x