21 دیدگاه

رمان تدریس عاشقانه پارت 23

3
(2)

 

بدون فکر گفتم
_آره می‌دونه.
پوزخند زد و گفت
_واقعا؟ پس چرا انقدر ترسیدی؟
عصبی هلش دادم و داد زدم
_به تو چه هان؟به تو چه؟هیچی و برات توضیح نمی‌دم.
با همون ریشخندش گفت
_باشه عزیزم ولی اگه عکسای ناجور تو با تمام حقایق گذاشتم کف دست آرمان ازم دلخور نشی.
با خشم نگاهش کردم که رفت.
ضربه ی محکمی به سرم زدم،چرا من اون موقع ها همه چی مو به این احمق گفتم که حالا مثل خر گیر کنم توی گل؟؟؟
* * * *
حس کردم که کنارم روی مبل نشست.
حتی صورتمو بر نرگردوندم.
دو ساعتی میشه روی مبل مچاله شدم و زل زدم به تلویزیون.
خم شد و کنترل و برداشت. تی وی و خاموش کرد و گفت
_چی شده؟
جواب شو ندادم. از یه طرف تهدید پری، از یه طرف طلاقم از آرمان داشت دیوونم می‌کرد.
دستش آروم روی بازوم نشست.
_منو نگاه!
با چشمای پر از اشکم نگاهش کردم.
اخماش در هم رفت.
سرمو روی سینش گذاشت و گفت
_آخه تو چته سوگل؟چرا هیچی بهم نمیگی؟
بوی عطرش باعث شد بغضم بترکه و های های گریه کنم.
هیچی نگفت..فقط موهام و نوازش کرد و اجازه داد یه دل سیر تو بغلش گریه کنم.
بعد از چند دقیقه اشک هامو پاک کردم و ازش فاصله گرفتم. گرفته گفتم
_دلم گرفته بود همین..
به صورتم زل زد:
_تا کی می‌خوای بهم دروغ بگی؟
تکونی خوردم و رنگ پریده گفتم
_چه دروغی؟
_نمی‌دونم اما یه چیزی و ازم مخفی می‌کنی.
بلند شدم و گفتم
_من هیچی ازت مخفی نمیکنم. بکنم هم دیگه به خودم مربوطه یادت رفته که ما میخوایم طلاق بگیریم؟
دستم و کشید که روی پاش افتادم.با نگاه خاصی گفت
_تو چی؟ یادت رفته که من هنوز شوهرتم؟

گر گرفتم… خواستم بلند بشم که محکم کمرم و گرفت و گفت
_چیو ازم مخفی می‌کنی؟
مات برده نگاهش کردم و گفتم
_ه.. هیچی.
مطمئنم باور نکرد. سر تکون داد و کمرم و ول کرد
_اوکی
مثل برق بلند شدم و رفتم توی آشپزخونه…
گفتن حقیقت به آرمان برای من مساوی با مرگ بود.
* * * * * *
_من نمی‌فهمم شما یه بار می‌خواین عروسی بگیرین روز بعدش طلاق می‌خواین.
آرمان با اخم نگاهم کرد و چیزی نگفت.
منظورش این بود که من جواب عمه رو بدم.
_عمه جون جلو انداختن عروسی پیشنهاد آرمان بود بدون اینکه نظرم و بپرسه اینو بهتون گفت.

بابا بزرگ با اخم گفت
_چرا طلاق می‌خوای؟آرمان چی کار کرده؟
نگاهم و به آرمان انداختم. هر چی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید برای همین مغموم گفتم
_هیچی.
پوزخند زد.بابا بزرگ صداش و انداخت روی سرش
_پس دردت چیه که میگی طلاق میخوام؟
عمه با طعنه گفت
_بچه ست.آخه اینو چه به اداره ی یه زندگی؟به نظر منم طلاق بگیرن. نظر آرمانمم همینه!
صدای آرمان با جدیت در اومد
_من طلاق نمی‌خوام مامان!
متعجب نگاهش کردم. مگه قرارمون این نبود که به همه بگیم دوتامون برای طلاق موافقیم؟
بابا که تا اون لحظه ساکت بود گفت
_پسری که فکر می‌کنین صلاحیت داره دخترم و زد. به نظر کنم طلاق بگیرن بهتره.
تند گفتم
_بابا تقصیر خودم بود وگرنه نمی‌زد
بابابزرگ دوتامونو چپ چپ نگاه کرد و گفت
_پاشین برید خونه هاتون پشت گوش تونو دیدید طلاق و می‌بینید.


تند و سریع اعتراض کردم:
_اما بابا بزرگ…
حتی نذاشت حرفمو بزنم:
_معلومه از سر بچه بازی می‌خوای زندگی تو به هم بزنی سوگل… این پسر که تو رو دوست داره.تو هم دوستش داری…زندگی بچه بازی نیست که یه روزه بزنی زیر همه چی…
ملتمس به بابا نگاه کردم. انگار اونم قانع شده بود که دیگه چیزی نمی گفت.
بابابزرگ عصاشو به زمین کوبید و محکم گفت
_هفته ی بعد عروسی و میگیریم.تا اون موقع هم دوتاتون همین جا توی خونه ی من زیر نظر خودم میمونین.
تمام تنم گر گرفت. به آرمان نگاه کردم که داشت محو لبخند می‌زد.
تنها کسی که اعتراض کرد عمه بود
_خب حالا چرا انقدر با عجله؟اینا که تازه نامزد کردن.
_زودتر برن سر خونه زندگی شون مسئولیت پذیر می‌شن.
لبم و محکم گاز گرفتم. چرا هر چه قدر که می‌خواستم درستش کنم بدتر می‌شد؟
آرمان و می‌خواستم اما اون اگه حقایق و می فهمید… ازم متنفر میشد. * * * * *
در اتاق باز شد،کنج تخت نشسته بودم و زانوی غم بغل گرفته بودم.
حتی با باز شدن در سرم و برنگردوندم تا ببینمش…
خدایا من فقط یه اشتباه کردم،چرا نمی تونم مثل تموم دخترا با دل خوش با کسی ازدواج کنم که دوستش دارم؟
کنارم روی تخت نشست.
امشب انگاری فاز غم برداشته بودم که تا اسمم و صدا زد اشک از چشمم جاری شد.
دستش و زیر چونم گذاشت
_ببینمت!
با چشمای اشکی نگاهش کردم که اخماش در هم رفت.
خودش و به سمتم کشیدو گفت
_تحمل دیدن اشکاتو ندارم سوگل…
دستش به گرمی روی گونم نشست. سرش و جلو آورد و اشکام و بوسید. پیشونیش و به پیشونیم چسبوند و پچ زد
_تو همین یکی دو روزه بلیط می‌گیرم و برمی‌گردم آمریکا… بذار همه فکر کنن من نامرد بودم که زدم زیرش… تو فقط گریه نکن!
حس کردم قلبم از حرکت ایستاد. اگه می رفت یعنی دیگه هیچ وقت نمی دیدمش… این طوری اوضاعم بدتر می‌شد.اگه نمی دیدمش…
با این تصور بدون فکر گفتم
_نرو
از فکر رفتنش طوری دیوونم کرده بود که همه چیو پشت سر گذاشتم و گفتم
_من… می‌خوام یه چیزی بهت بگم

منتظر نگاهم کرد…
آب دهنم و قورت دادم. اگه می گفتم ازم متنفر می‌شد…اما اگه نمی‌گفتم شاید دیگه هیچ وقت نمی دیدمش!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم
_من اون دختری نیستم که تو فکرش و می‌کنی!
اخم ریزی کرد و پرسید
_منظورت چیه؟
جز به جز صورتش رو نگاه کردم…نگاه گرمش رو…قبل از گفتن حقایق شاید می‌تونستم یک بار دیگه طعم با اون بودن و بچشم.
دلم برای لب هاش پر کشید و به جای جواب دادن به سؤالش سر جلو بردم و با ولع لب هاشو بوسیدم.
جا خورد… عقب کشید و به تک تک اجزای صورتم نگاه کرد. اون که هیچ حتی خودمم نمی فهمیدم امشب چه مرگمه تنها چیزی که میدونستم این بود که تا حد مرگ از این وضعیت خسته بودم و قبل از حرف زدن نیاز به آرامش داشتم و این آرامش و فقط آرمان می تونست بهم بده.
از نگاهم خوند که چی میخوام…
صورتش کم کم جلو اومد و لب هامو شکار کرد.
دستم به سمت دکمه های پیرهنش رفت…جرم نبود اگه میخواستم برای آخرین بار با شوهرم باشم. * * * * * *
با حالتی کلافه از جاش بلند شد و شلوارش و پوشید.
با بغض نالیدم:
_آرمان… لطفا به حرفام گوش بده!
عصبی به سمتم برگشت و گفت
_به چی گوش بدم؟هان؟سوگل من از این رفتار و و نقیض تو خسته شدم. چرا یک کلمه بهم نمیگی مشکلت چیه و دوتامونو راحت نمیکنی؟
گریه م شدت گرفت.
کنارم روی تخت نشست و در حالی که سعی داشت آروم باشه گفت
_بهم بگو چی اذیتت میکنه که وسط رابطه گند میزنی به همه چی؟منظورت چیه که میگی اون دختری نیستی که من می‌خوام؟مگه چی کار کردی سوگل؟
لبم و گاز گرفتم… منتظر بهم زل زده بود.
چشمام و با درد بستم و گفتم
_من اون دختری که تو می‌خوای نیستم چون…من بکارتم و از دست دادم.
101

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

21 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Arsham
Arsham
3 سال قبل

مث فیلمای مسخره ایرانی جای حساس تموم میکنن اه😡

fatemeh
fatemeh
3 سال قبل

نویسنده جان زودبودهنوزپارت بدی…ادمین بپاک تاناراحت نشدن …یکم برای شخصیت خواننده رمانتون ارزش قائل باشید😒😏

دلارام
3 سال قبل

یعنی این کلا با اون فرق داره؟!

هلیا
هلیا
3 سال قبل

چند روز یه بار پارت میزارید؟ تروخدا یه روز درمیون بزارید! این چند مدت با همین 22 تا پارت داشتیم سر میکردیم..

aylin
aylin
3 سال قبل

نویسنده تازه یادش افتاده یه روزی داشته این رمانو مینوشته…!؟😐

RoRo
RoRo
3 سال قبل

اینی که الان من خوندم با اونی که روی یه سایت دیگه خوندم فرقی نداره😐

Ioven79
Ioven79
پاسخ به  RoRo
3 سال قبل

اون یکی که چرت بود😐ببینیم این چطوره

Hasti
3 سال قبل

اقا این چ وضعشه بعد این همه مدت میمرد بیشتر بنویسه این نویسنده عقده ایه به خدا

نرگس
نرگس
3 سال قبل

تو اون یکی ک من خوندم,, واقعیتو از زبون سوگل نمیشنوه
ولی اخرش ازدواج میکنن
ی رمانو چند نفر مینویسن خو

SAyaN
SAyaN
3 سال قبل

مرسسیییییییییی گزاشتیش

Eliii
Eliii
3 سال قبل

❤️❤️❤️

ayliin
ayliin
3 سال قبل

خوبه باز همه چی رو گفت رمانو طول نداده…

Hasti
Hasti
3 سال قبل

اقا اشتباه کردم این فرق داره😮

Saba
Saba
3 سال قبل

صلوااااااااات 😐😑

Hasti*Maya
Hasti*Maya
3 سال قبل

من اینو پی دی اف کاملشو دارم

ولی بازم خیلی رمان قشنگیه👍❤
و من چندمین باره میخوام بخونم

Zahrajoon
Zahrajoon
پاسخ به  admin
3 سال قبل

بچه ها ادمین راست میگه منم تو یه سایت دیگه یکی دوقسمتشو خوندم زمین تا آسمون با این تفاوت داره این رو خود ترنم نوشته اما اونو نه. تازه اونجا من خوندم ک پونه عکسای سوگول رو برا آرمان مست میکنه آرمانم ی زن تو خارج داره اما اینجا سوگول خودش داره حقیقت رو میگه

ayliin
ayliin
3 سال قبل

تدریس عاشقانه؟
واقعا؟
ادمین برا همون نویسنده قبلیه؟

Aida
Aida
پاسخ به  admin
3 سال قبل

آقای ادمین این تدریس عاشقانه همونیه که توی یه سایت دیگه گذاشتن تموم شد یا نه فرق داره با اون ؟؟؟

دسته‌ها

21
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x