رمان حورا پارت 50

5
(2)

 

 

 

 

نفس عمیقی کشیدم و لبخند تلخی که زدم دست خودم نبود. قوری را گذاشتم و کمر به کابینت تکیه زدم:

 

_ مگه باید کاری کنم؟

 

نگاهش شوکه شد، به ارامی گفت:

 

_ اینکه، اینکه رفتی خاستگاری لاله‌…فکر کردم نقشه‌ای چیزی داری، چمیدونم…یعنی، یعنی همینجوری داداشمو ول کردی؟

 

تیز نگاهش کردم، چه میگفت؟ از ول کردن قباد ان هم به دست من می‌گفت؟ از دل من خبر نداشت؟

 

_ کیمیا…من قبادو بیشتر از جونم دوس دارم، اما…اما وقتی نمیتونم، نمیتونم بهش بچه بدم خب…

 

سکوت که کردم بخاطر نداشتن حرف نبود، بغض نگذاشت که ادامه دهم! چشمانم پر شده و او هم انگار دید.

 

جلو امد و به ارامی در اغوشم گرفت:

 

_ متاسفم حورا…من نمیدونستم واقعا جدی اینکارو کردی!

 

سری به تاسف تکان دادم و بینی‌ام را بالا کشیدم تا شاید اشک‌هایم فرو نریزد:

 

_ مگه چیکار میتونم بکنم؟ دیگه کار از کار گذشت…قباد هم انگار…انگار همچین بدش هم نیومده!

 

از اغوشم فاصله گرفت و با اخم گفت:

 

_ مطمئنا داداشم که عاشقته…دیوونه‌ته وگرنه این همه مدت کنارش نگهت نمی‌داشت و ازت دفاع نمیکرد…فقط انگار از حرص تو اینکارو میکنه!

 

لبخند کمرنگی زدم و به تلخی سر تکان دادم:

 

_ نه، قباد همینه…اسمش رو هرکی بخوره ناموسش به حساب میاد، خصوصا…خصوصا که لاله هم دلبری کردن بلده، شاید واقعا دلشو بدست اورده…

 

 

 

 

 

نگاهش کردم، نگاهش غمگین بود، پوزخندی زدم…چه زود ان روز‌هارا فراموش کرد:

 

_ تو چرا نگران منی؟

 

نگاهش جدی شده گفت:

 

_ بحث نگرانی نیست، راستش همیشه فکر میکردم داداشو پر میکنی…تو گوشش حرف میخونی و کاری میکنه بخاطر تو تو روی مامان وایسه اما…

 

یکی از صندلی‌هارا به آرامی بیرون کشید و نشست:

 

_ نمیدونم حورا…نمیدونم، یه حس بدی دارم…انگاری هیچکسو نمیشناسم، انگاری هرکی که فکر میکردم ادم بدیه، برعکس ادم خوبه‌س و…هرکی ادم خوبیه…

 

آهی کشید و پایان حرفش مشخص بود! چیزی نبود که نفهمم! از سعید میگفت که با ادعای دوست داشتن‌هایش، به او پشت کرده رهایش کرده بود!

 

من هم قبادی را داشتم که با تمام دوست داشتن‌هایش، حالا به زور من را نگاه میکرد…

 

شاید هم دیگر مثل قبل نیستم، هستم؟ نمیدانم…

 

از سینی استیلی که روی کابینت بود به خودم خیره شدم، کمی تار بود اما میشد خود را دید!

 

ان چشمان گود رفته و موهایی که میشد تارهای سفیدی روی شقیقه دید، چقدر زود سر دراورده بودند این سفیدی‌ها!

 

صورت لاغر و لب‌های رنگ پریده‌ام، هیچ شبیه قبل نبودم… حق داشت اگر دیگر دوستم نداشته باشد!

 

_ حورا، حاضر نشد؟ دیره…

 

 

 

 

با صدای پچ پچ کیمیا نگاه از ان سینی استیل گرفتم، به قوری دادم و وقتی زعفران اماده‌را دیدم، سریع در فنجانی ریختم و به دستش دادم.

 

کنارش نشستم، ترس نگاهش با لرزش دستانش مشهود بود، دست ازادش را گرفتم و کمی فشردم تا دلگرمی شود:

 

_ هیسسس…اروم باش دختر، بخور و مواظب باش همینکه به خون‌ریزی افتادی بهم بگو برات پد بیارم، یا خودت داری؟

 

سر به تایید تکان داد:

 

_ دارم، امروز موقع برگشتن از دانشگاه خریدم…حدس میزدم لازم شه!

 

لبخند تلخی زدم:

 

_ ممکنه درد داشته باشی، بیحال بشی…به مادرت بگو پریود شدی، که بهت گیر نده، باشه؟

 

نفس عمیقی کشید و لبخندی لرزان به لب نشاند، زعفران را در حرکتی سر کشید و چشمانش را محکم بست.

 

با نگرانی‌ خیره‌اش بودم، با همان چشمان بسته لبخندش را تکرار کرد و کمی تاخیر باعث شد چشم بگشاید.

 

در چشمانم زل زد و با ان چشمان پر اشک لب زد:

 

_ ممنون حورا…ممنونم!

 

دستش را فشردم و تا دم اتاقش همراهی‌اش کردم. تمام تلاشمان این بود که سر و صدایی ایجاد نکنیم!

 

د

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (10)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

20 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ساحل
ساحل
11 ماه قبل

نمیدونم چرا حس میکنم لاله داره زیر آبی میره و خیانت میکنه🤷‍♀️

Kianaa
Kianaa
پاسخ به  ساحل
11 ماه قبل

دقیقا حالا از دوس پسرش باردار میشه و…
داستان فک میکنم اینجور پیش بره

Fateme
Fateme
11 ماه قبل

چند تا خط شد خداوکیلی؟

ArEs
ArEs
11 ماه قبل

سر و ته این رمان به حاملگی شخصیت ها ختم میشه آخرشم قباد از دست کار های خاله اش و مامانش و حورا و لاله حامله میشه .

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط ArEs
Zahra
Zahra
11 ماه قبل

ما الان دو هفته هست از حاملگی کیمیا بیرون نمیایم!!!!
بسه دیگههه:(

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
11 ماه قبل

اینقدر این رمان حرص دراره که فک کنم تهشم لاله حامله میشه🙄🙄

...
...
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
11 ماه قبل

کانال شو نمی گی ؟

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
11 ماه قبل

عععع ببینن من نوستر اداموسیم برا خودم اصن حیف شدم😂😂

شهرزاد
شهرزاد
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
11 ماه قبل

سلام میشه کانال تلگرامشو بگین

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
11 ماه قبل

خب حورا چی میشه میشه بگی لطفا

neda
عضو
پاسخ به  .........Aramesh.....
11 ماه قبل

نه نمیشه 😂
رمان لو میره 😂

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

عع نه دارم دیونه میشم حورا خیلی گناه داره واقعا رو عصابمه

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط .........Aramesh.....
neda
عضو
پاسخ به  .........Aramesh.....
11 ماه قبل

باید تحمل کنی 😂

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

نمیخام گوه تو رمان آنلاین هی میگم‌نخونم نمیتونم

neda
عضو
پاسخ به  .........Aramesh.....
11 ماه قبل

نچ نچ
بی ادب! 😂

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
پاسخ به  neda
11 ماه قبل

وا کجا م بی ادبه دختر به این قشنگی😂😌

ادم بده قصه
ادم بده قصه
11 ماه قبل

معلومه جون کندی بخدا تا اینو نوشتی

.........Aramesh.....
.........Aramesh.....
11 ماه قبل

چقدر زیاد بود چشمام کور شود

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  .........Aramesh.....
11 ماه قبل

😂😂😂

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
پاسخ به  .........Aramesh.....
11 ماه قبل

🤗 😂 😂 😂 😂 😂 😂

دسته‌ها

20
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x