رمان حورا پارت 56

5
(2)

 

 

 

 

کیمیا با چشمان ترسیده نگاهی به من انداخت:

 

_ پس، پس من چیکار کنم؟ من نمیتونم…مادرم، داداشم…بفهمن بیچاره میشم!

 

سر به زیر انداختم تا دخالتی نشان ندهم، دوست داشتم خودش با دکتر حرف بزند و اجازه و همه‌چیز به دست خودش باشد!

 

_ ببین عزیزم، من…میتونم یه جایی رو بهت معرفی کنم، که اولا باید خیلی مواظب باشید از دهنتون نپره که من گفتم…

 

انگار منتظر تایید ما بود، سر بلند کرده تاکید کردم که چیزی به کسی نمیگوییم، او هم وقتی مطمئن شد ادامه‌ی حرفش را گرفت:

 

_ یکم جای ناجوریه، باید یه مرد باهاتون باشه وگرنه ممکنه اتفاق بدی براتون بیفته، متوجه هستید که؟

 

منظورش را دقیق نفهمیدم، اما چیزهایی حدس میزدم، برای همین باز هم تایید کردم:

 

_ خوبه…پس یه مرد با خودتون میبرید! ادرسشم اینجا نوشتم…محاله تنها بریدااا…بهشون میگید پریا شمارو فرستاده، خودش میفهمه…

 

ادرس را از دکتر گرفتم و با تشکر و خداحافظی از مطب بیرون زدیم:

 

_ حالا چیکار کنیم حورا؟ کیو ببریم؟ جز داداشم کسی نیست که…سعید هم…

 

سر به نفی تکان دادم:

 

_ نه سعید به درد نمیخوره، اگه به درد میخورد همون اول جوابتو میداد!

 

کمی فکر کردم:

 

_ قباد هم که نباید اصلا بفهمه با هم رفت و امد داریم چه برسه به اینکه ببریمش اونجا که تو بچه‌تو سقط کنی!

 

 

 

 

 

_ خب چیکار کنیم؟

 

آهی کشیدم و ادرس را در کیفم گذاشتم:

 

_ یه فکری براش میکنم امروز، فعلا بریم خونه…تا قباد و مادرت شک نکردن!

 

از مطب که بیرون امدم پیامکی به گوشی ام امد، از جیبم بیرون کشیده نگاه کردم، با دیدن مبلغ واریزی اخم‌هایم در هم رفت.

 

_ چیشده؟

 

شانه‌ای بالا انداختم:

 

_ هیچی…

 

خواستم موبایل را بردارم که کیمیا از چنگم بیرونش کشید. با دیدن مبلغ اخم کرده گفت:

 

_ پول هفتگیه که داداشم میده؟

 

کمی بالا پایین کرد:

 

_ بدش کیمیا تو چیکار داری؟

 

با گیجی گفت:

 

_ بعد سه هفته پول یه هفته‌رو زده برات؟

 

کلافه موبایل را از چنگش کشیدم و در جیبم فرستادم:

 

_ چیز مهمی نیست…بهتره برگردیم تا دیر نشده!

 

از کنارش خواستم بگذرم که بازویم را چنگ زد. برگشتم و منتظر نگاهش کردم:

 

_ حورا، تو چته؟

 

چشم ریز کردم:

 

_ من چمه؟ من خیلیم خوبم، وسط خیابون واینستا راه بیفت بریم.

 

 

 

 

 

همقدم با من حرکت کرد اما زبانش را نبست:

 

_ قبل ازینکه از خونه بیای بیرون به من پیامک دادی قباد اینا دارن میان، چیزی بهت نگفت؟

 

صادقانه شانه بالا دادم:

 

_ نه فقط پرسید کجا میرم…

 

_ خب تو چی گفتی؟

 

نگاهی چپ چپ نثارش کردم، اما از رو نرفته اصرار کرد:

 

_ جون من بگووو…

 

پوفی کلافه کشیدم با صدایی که رفته رفته بالا میگرفت جواب دادم:

 

_ گفتم میرم خرید و یه هوایی بخورم، به چه کارت میاد اینا؟

 

_ خب احمق، برات پول فرستاده خرید کنی، الان بدون خریدات برگردی که شک میکنه!

 

با فکر این موضوع آه از نهادم برخاست، با تمام بی حالی‌ام لب زدم:

 

_ واقعا دلم خرید نمیخواد‌…

 

دستم را کشید و همانجا به سمت یکی از مغازه‌ها کشاند:

 

_ چرا اتفاقا بنظرم یکم خرید لازم داری…

 

سعی کردم دستم را از چنگش بیرون بکشم، زیادی اصرار نداشت که من را خوب کند؟

 

انگار میخواست هرطور شده من همان حورای زبان دراز و پرروی گذشته شوم!

 

_ ولم کن کیمیاااا

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

16 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
عسل
عسل
10 ماه قبل

کـم بود

🙃...یاس
🙃...یاس
10 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

هکر قلبشم
هکر قلبشم
10 ماه قبل

شاید کیمیا بچه رو بده به حورا

دریا
دریا
10 ماه قبل

سلام.
نویسنده عزیز میشه هر روز یه پارت بزاری و پارتارو بی زحمت بزرگتر کنی خیلی پارتا کوچیکه شما دو روز درمیون یه پارت میزارید فک کنین دو روز میگذره خب اون حساسیت و جذابیتش از بین میره تا حدی که من کلا یادم میره پارت قبلی تا کجا گفته چی گفته من خودم به شخصه دارم از این رمان زده میشم لطفا بیشتر بزارید

جااااسم
جااااسم
10 ماه قبل

حمایت از رمان نمیدونم کی کی

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
10 ماه قبل

چند وقت دیگه همه کامنتای زیر رمانات همین میشه از دست یاسی😂😂

🙃...یاس
🙃...یاس
پاسخ به  𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
10 ماه قبل

😎😎😎😎😎😎🤣🤣🤣🤣🤣

🙃...یاس
🙃...یاس
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
10 ماه قبل

🤣🤣🤣🤣🤣
😎😎😎😎😎 چاکریم خاله جون 💖💖💖
🤣🤣🤣🤣🤣
مگه حمایت بده؟ من از شما میپرسم آیا حمایت بد است؟🤓🤓😂😂

جااااسم
جااااسم
پاسخ به  🙃...یاس
10 ماه قبل

حمایت خوبه
برای یه اثر هنری
نه این…شر های که ما می‌خونیم
یا دارن عشق …میکنن یا جدا شدن یا خیانت کردن
نوجوانیم دیگه همینقدر اسکل احساساتی

🙃...یاس
🙃...یاس
پاسخ به  جااااسم
10 ماه قبل

اولا اینکه تا حدودی حرفتونو قبول دارم
دوما اینکه من از اثررحمایت نکردم از شخصی که داره لطف میکنه برامون وقت میزاره پارتا هارو میزاره حمایت کردم
سوما اینکه فرزندم من مرز نوجوونی رو ردکرد کردم این کارمم در کنار قدر دانی از آدمین جنبه ی فان داره
با تشکر😂🙏

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط 🙃...یاس
جااااسم
جااااسم
پاسخ به  🙃...یاس
10 ماه قبل

خلاصه لعنت به دنیای مجازی
هستی ولی انگار نیستی

𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
𝖌𝖍𝖆𝖟𝖆𝖑
پاسخ به  جااااسم
10 ماه قبل

😂😂😂😂😂

بی نام
بی نام
10 ماه قبل

وای من هردفعه این رمان رومیخونم گریه میکنم بابانویسنده یکم روی خوش زندگی روواسه این دختر روکن

Maghare
Maghare
10 ماه قبل

سر جدت زود پارت بدههه

دسته‌ها

16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x