رمان خان زاده جلد سوم پارت 21

5
(2)

 

سرمو پایین انداختم نمی‌خواستم با اون آدم چشم تو چشم بشم

در اتاق که باز شد عطر خاص شاهو کل اتاق و پر کرد
نفس کشیدن تو هوایی که اونم اونجا بود قبلا برام آرزو بود
لذت بخش ترین کاری بود که انجام می دادم
اما الان شنیدن عطرش برام مثل هشدار زنگ خطر بود
دکتر رو به شاهو گفت

_ این دختر بیچاره انقدر ضعیف هست که نمیتونه سرپا بایسته اون بچه تو شکمشم خیلی ضعیف و ناتوانه
باید در آرامش باشه میفهمی؟
هم بچه هم این دختر استرس براشون مثل سم میمونه شاهو…

نگاه سنگینشو روی خودم احساس می کردم اما سربلند نکردم تا ببینمش
قدمای محکمی برداشت و خودش و به میز دکتر نزدیک کرد
دست روی میز دکتر گذاشت و به سمتش خم شد و گفت

_ هر چیزی که لازمه بنویس دارو قرص ویتامین مکمل میگیرم حالش بهتر میشه هر دو نفرشون…

من خیلی کار دارم نباید این دو تا مریض و بیحال باشن

دکتر عصبی مثل خودش از روی صندلی بلند شد دستش رو روی میز گذاشت و به سمت شاهو خم شد گفت
_ این بچه بازیا رو کی میخوای تموم کنی؟
گناه این دختر چیه که داری میسوزونیش توی اتیش نفرت و انتقام خودت
رهاش کن اون بچه رو نمیخواد میفهمی؟
ازش متنفره همونطوری که از تو متنفره

شاهو طوری به سمت من چرخید که صدای رگ به رگ شدن گردن شو شنیدم
ترسیده یه قدم عقب برداشتم که اون با صدای بلند و نعره مانندی گفت
_ تو از بچه من متنفری؟
تو غلط کردی که متنفری…
این بچه مال منه بزرگش می کنی جلوی چشمای پدر و مادرت بدون اینکه بفهمن پدرش کیه توی روشون وایمیستی و میگی می خوام بچمو نگه دارم بدون اینکه بگی منه شاهویی هم هست
باید قانعشوم کنی بچه رو بدون پدر به دنیا بیاری
می خوام از دور از عذاب کشیدن شونو حقیر شدنشونو ببینم

بعد تو حتی اگر ثانیه به این فکر کنی بلایی سر بچه من بیاری یا آزاری بهش برسونی تک تک آدمای خانواده تو جلوی چشمات آتیش میزنم
خوب میدونی که می کنم اینکارو……..
همه این دنیا منو خوب می‌شناسن حرفی بزنم پای حرفم می مونم پس خطا و اشتباهی نکن دختر خوب…

بفهمم داری چیکار می کنی یه قدم اشتباه تو باعث میشه خانواده ات تاوان اشتباهات تو پس بدن…
تهدیدتتش که تمام شد و بدون حرفی به سمت در اتاق رفتم
اما با صدای دکتر کنار در ایستادم

_ماه دیگه باید بیاید برای آزمایش غربالگری…

شاهو ابرو در هم کشید و گفت
_ این چه آزمایشیه

دکتر روی میزش خودکار شو کمی جا به جا کرد و گفت
_آزمایشی که روشن می‌کنا که این بچه کاملا سالم هست یا نه!

انگار حرف بچه که میشد شاهو سر هر چیزی کوتاه می‌آمد
این بچه شده بود خط قرمزی براش که دوست نداشت نه خودش و نه احدی ازش رد بشه
پس رو به دکتر گفت

_پس ماه دیگه میارمش همین جا…

خودتوکاراش انجام بده
میدونی که من وقت زیادی ندارم

کاش می فهمیدم که شاهو با این بیتا مطرب چه صنمی داره؟
اما اونقدرا هم زندگی به کام من نبود که بشینم راجع به این چیزا سوال کنم
پس بی سر و صدا از مطب بیرون اومدیم وقتی من توی ماشین نشستم شاهو جلوی یکی از داروخانه‌هایی همون نزدیکی بود ایستاد
تا نسخه‌ای که برامون پیچیده بودن و بگیره
توی فکر و خیال غرق بودم اگه همین الان از ماشین پیاده میشدم میرفتم یه جای خودم و گم گورمی کردم چه اتفاقی می‌افتاد؟

هنوز درگیر فکری بودم که توی سرم بود که در ماشین باز شد و شاهو کنارم نشست
با یک کیسه بزرگ پر از دارو ویتامین و این چیزها
کیسه روی جلکی صورتم تکون داد و گفت
_همشونو به موقع میخوری یکی رو هم از قلم نمیندازی

اشاره به کیسه کردم و گفتم
این همه قرص و دارو رو کجا بزارم پدر و مادرم اگه ببینن چی بگم؟

شونه ای بالا انداخت و گفت
_ خودت یه فکری به حالش بکن فقط اینو بدون یکی از این قرص‌ها جابجا بشه من میدونم تو
نمیخوام بلایی سر بچم بیاد ..

وقتی میگفت بچه ام مو به تنم سیخ شد حالم زیر و رو می شد احساس می کردم می خوام بالا بیارم

بچه ای که نامشروع بود بچه ای که با حیله و نیرنگ توی وجودم کاشته بود
بچه ای که هیچ حسی بهش نداشتم دوباره سکوت کردم
بحث کردن با این آدم هیچ سودی برای من نداشت
مسیری که می رفت به سمت خونه ما نبود مسیری بود که احساس می کردم منو به جهنم میبره

سراسیمه و ترسیده رو بهش گفتم منو کجا داری میبری؟

عینکش و جابه جا کرد و گفت

_خونه خودم

دستگیره ی در و چسبیدم و گفتم

اونجا مگه چه خبر چرا میخوای ببریم اونجا ؟
بدون خجالت بدون رحم و بدون هیچ احساسی جوابمو داد
_ دلم سکس میخواد اونم با یه دختری که توی شکمش بچه باشه کی بهتر از تو ؟
می خوام پسرم منو حس کنه نمیخوام فک کنه پدر و مادرش با هم قهر و دعوا دارن می خوام مهرومحبت رو بهش نشون بدم….

با شنیدن این حرف‌ها انگار راه نفسم بسته شد
هر چقدر سعی می‌کردم تقلا میکردم اکسیژن و به ریه هام برسونم نمیتونستم
چشمام داشت از حدقه بیرون میزد انگار که یک نفر دست های قویشو روی گلوم گذاشته بود و فشار می داد تا خفم کنه تا جونمو بگیره…

با احساس کردن خیسی توی لباس زیرم راه نفسم انگار باز شد

دستم به دستگیره در گرفتم و نالیدم

حالم خوب نیست حالم خوب نیست…
شاهو پاش و روی ترمز فشار داد گوشه خیابون پارک کرد و هراسون و نگران به سمتم چرخید و گفت

_ چی شده !
چی شده که حالت خوب نیست؟

ندیده بود حالمو یا حتی خودش و به ندیدن زده بود من داشتم جون میدادم و اون تازه میپرسید چیشده!

با ترطی که همه وجودمو گرفته بود به پایین تنم اشاره کردم و گفتم

خیس شدم لباس زیرم خیسه

کمی مات و مبهوت بهم نگاه کرد و تازه انگار به خودش اومد که دور زد و پاشو روی گاز فشار داد

داشتیم برمیگشتیم و همون مطب پیش همون دکتر
ولی اینبار ماشین گرون قیمتو خارجیه شاهو انگار داشت پرواز میکرد…

وقتی ماشینو کنار خیابون پارک کرد بدون اینکه خاموشش کنه سریع پیاده شد و دور زد و دسن زیر پاهای من انداخت و من از صندلی جدا کرد با قدم های بلند به سمت مطب دکتر رفت .
وقتی دوباره وارد اونجا شدیم
منشی با دیدنمون سرپا ایستاد و شاهو بدون در زدن در اتاق دکتر و باز کردو منو روی تخت گذاشت

دکتر که با دیدن ما واقعاً وحشت زده شده بود خودش کنارم رسوند و گفت

_چه اتفاقی افتاده الان که از این جا می‌رفتی حالش خوب بود …

شاهو موهاش و چنگ زد و گفت _نمیدونم نمیدونم چی شده توی ماشین گفت لباس زیرش خیس شده چه اتفاقی افتاده!

دکتر سراسیمه شلوارم و پایین کشید و با دیدن لکه خون بزرگی که روی لباس زیرم بود ترسیده گفت

_ خونریزی داره
بچه از دست میره

شاهو مشت به دیوار کوبید و گفت

_ نه نباید این اتفاق بیفته
این بچه نباید طوریش بشه

بیتا این بار با فریاد گفت
_ به فکر این بچه ای؟
این دختر بیچاره رو ببین داره از دست میره
باید ببریمش بیمارستان

اما این بار شاهو بود که مثل اتشفشان در حال انفجار فریاد زد

_ بیمارستان نمیشه خانواده اش میفهمن
هرکار می خوای بکنی همینجا بکن زود باش
باید یه کاری بکنی !

دکتر که مضطرب و نگران شده بود سراسیمه روی کاغذ چیزی نوشت به دست شاهو داد و گفت

_ زودتر اینارو بگیر و سریع برگرد دیر کنی خطرناکه برا بچه پس تمام سعی تو بکن کمتر از ۲۰ دقیقه اینجا باشی

شاهو وقتی درو کوبید از اتاق بیرون رفت من هنوزم خیره به سقف این اتاق بودم و نور امیدی توی دلم روشن شده بود
کاش کاش این بچه میمرد کاش همین الان تموم میشد

محکم دست دکتر و گرفتم و اون کمی به سمتم خم شد

به صورتم خیره شد آهسته زمزمه کردم کاری کن این بچه بمیره خواهش می کنم نباید زنده بمونه…
نباید تو این دنیا بیاد
کمکم کن بذار بمیره…

دستی روی صورتم کشید و گفت _همه چیز درست میشه بهت قول میدم این زبون بسته هیچ گناهی نداره

اشکی از چشمام روی صورتم سر خورد و روی بالش نشست

نالیدم این بچه حرومزاده اس یه بابای حرومزاده داره
کمکم کن خواهش می کنم یه کاری کن این بچه بمیره

گریه می کرد چرا گریه می کرد مگه آدم برای مریضش گریه میکنه؟

اشکش و با دست پاک کرد و گفت _نمیتونم بچه رو بکشم نمیتونم کاری بکنم که بمیره
خواهش می کنم منو ببخش…

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (10)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x