رمان خان زاده جلد سوم پارت 33

5
(1)

داشت منو خام می کرد که دوباره روی تخت خوابش باشم؟

که دوباره از من سوء استفاده کنه

اما نه خوب که فکر می‌کردم خام‌کردن نبود من چاره ای جز اینکه جلوی خواسته‌ها سرخم کنم نداشتم
حق هیچ مخالفتی هم نداشتم.

بغض کرده طوری که داشتم خفه میشدم چشم بستم و مانع از ریختن اشکام شدم.

نمیخواستم با گریه کردن جلوی یه ادم سنگدلی مثل شاهو بیشتر خودم و کوچیک کنم

شاهو دست روی صورتم کشید و گفت

_هرچی که راجع به من فکر می کنی درست همه حقا با تو اما من و تو توی این مسافرت میتونیم حداقل چند تا خاطره خوب از هم دیگه داشته باشیم مگه نه؟

چشم باز کردم و با چشمای اشکی بهش نگاه کردم و گفتم

من از تو خاطره نمیخوام چون چیزی با تو برام خاطره قشنگی نمیشه.

لبخندی زد و خودشو بهم بیشتر نزدیک کرد لباشو درست کنار لاله گوشم گذاشت و گفت

_ اما من محتاجم به اینکه از تو خاطره خوب داشته باشم و همراه خودم ببرم.

پسرم وقتی بزرگ بشه و از تو بپرسه من باید چند تا خاطره خوب براش تعریف کنم از مادرش

با عصبانیت محکم با مشت روی شکمم کوبیدم و گفتم

من این بچه رو نمیخوام نمیخوام بمیره می خوام بمیره

فریاد بلندی کشید و غرید

_داری چه غلطی میکنی میخوای به بچه من صدمه بزنی؟

به چشماش خیره شدم این آدم قوی بود این آدم خیلی قوی بود و من دختر ناز کرده پدرم هرگز توانی برای مقابله با همچین آدمی نداشتم.

خسته بودم و درست لبه ی پرتگاه ایستاده بودم.

باید هر اتفاقی که افتاده بود و به پدرم می گفتم اون موقع پدرم کمک می کرد همراهیم می کرد حداقل اون موقع اینقدر درمونده نبودم

با ضربه آهسته ای که به در اتاق خورد و ورود مردی که من اولین بار بود میدیدمش شاهو به اجبار از من فاصله گرفت و سرشو به سمت در چرخوند

_ چیزی شده فرید ؟چرا اومدی اینجا؟

فرید که انگار مرد معذب و سر به زیری بود سرشو پایین انداخت و گفت

_ میخواستم برم بیرون برای خرید نمیخوای باهام بیای؟

شاهو فاصله و از من بیشتر کرد و به سمت فرید رفت و گفت

_چرا باهات میام اما اول باید با زنت حرف بزنم که وقتی من نیستم مونس و پر نکنه…

فرید که انگار از این حرفش اصلا خوشش نیومده بود اخمی که روی صورتش نشست و گفت

_چی داری میگی برای خودت بیتاکی کسی رو نسبت به تو پر کرده ؟مگه بچه است شاهو ؟

شاهوبه سمت در اتاق رفت و در رو باز گذاشت تا قبل از اون فرید بیرون بره و گفت

_ تونمیشناسیش وقتی گریه های مونس و میبینه همه چیز یادش میره میشینه کنار منو دم از مهر و محبت و عشق و عاشقی میزنه

فرید نگاه گذرایی به من کرد و گفت

_نه که من مخالف حرف‌های زنمم
منم باهاش موافقم ترجیح میدم که کمی نرمش به خرج بدی و به‌جای انتقام به اینکه میخوای آینده تو چطور و با چه کسی بگذرونی فکر کنی

هر دو نفر از اتاق بیرون رفتن من موندم اتاق خالی که برای من کم از زندان نداشت.

با خروج این دو نفر زیاد طول نکشید که دوباره بیتا وارد اتاق شد و کنارم نشست این دختر اینقدر با دیدن من ناراحت می‌شد که می تونستم این ناراحتی رو از چشماش بخونم.

اما قدمی برای اینکه بخواد منو از این منجلاب نجات بده بر نمی داشت

پس هم صحبتی باهاش دردی از مت دوا نمی کرد.

توی سکوت بهش پشت کردم و اون با ناراحتی گفت

_ می دونم چه انتظاری از من داری اما باور کن نمی تونم.

شاهو برای من مثل برادرمه خیلی دوسش دارم نمیتونم کاری کنم که ناراحت بشه.

اون سالهای سال عذاب کشیده و الان وقتشه که به آرامش برسه

با بغضی که دوباره مهمون گلوم شده بود گفتم

به آرامش رسیدن اون یعنی خراب شدن زندگی من ویرون شدن خانواده ام
به تو هم میشه گفت انسان؟

تو میخوای من این همه سختی و درد و تحمل کنم و خانواده‌ام از هم بپاشه که شاهو به خاطر این دلیل واهی و انتقام پوچ به آرامش برسه؟

متاسفم یر به زیر شد و سکوت کرد حرفی برای گفتن نداشت چی میخواست به من بگه این آدم هر اتفاقی که می‌افتاد شاهو رو به من ترجیح میداد .

براش مهم نبود که چه اتفاقی برای من یا خانواده‌ام میوفته این زن فقط می خواست دوستش مردی که زندگی رو برام سیاه کرده بود به آرامش برسه.

وقتی اینطور سکوت می‌کرد حرفی برای گفتن نداشتم حرف زدن و بحث کردن با همچین آدمی راه به جایی نمی برد.

فقط لحظه شماری میکردم تنها بشم تا به پدرم زنگ بزنم تصمیم گرفته بودم همه چیز بهش بگم.

پدرم آدمی نبود که منو بازخواست کنه یا تمام تقصیراتو گردن من بندازه اون مطمئناً کمکم می کرد و جلوی این مرد در می اومد جلوی شاهو در می اومد و من کمی به آرامش می رسیدم.

پدرم نمی‌گذاشت بیشتر از این آزار ببینم.
بیتا که سکوت منو دید بدون حرف از اتاق بیرون رفت .

الان زمان مناسبی بود که به پدرم زنگ بزنم قبل از اینکه شاهو بخواد دوباره از من استفاده کنه قبل از اینکه بخواد دوباره منو لمس کنه یا منو به تختخواب بکشونه
باید به پدرم خبر می دادم و ازش کمک می گرفتم.

استرس بدی داشتم قلبم داشت از کار می افتاد و دستام میلرزید تمام بدنم عرق کرده بود و ترس توی وجودم رخنه کرده بود اما چاره ای جز این نداشتم…

شماره پدر و لمس کردم اسمش همراه عکسش روی صفحه گوشی به نمایش درآمد با دیدنش بغض توی گلوم بیشتر شد و اشک مثل سیل از چشمام سرازیر شد .

صداشو که شنیدم نفسم بند اومد چطور می خواستم این مرد و که بهم اعتماد داشت که همیشه پشتم در اومده بود اینطور بشکنم؟
اما مگه کار دیگه ای از دستم بر میومد انگار مکث من طولانی شده بود که پدرم نگران پرسید
_الو دخترم؟
چیزی شده چرا حرف نمیزنی مونس!

پدرم همیشه می‌گفت من ثمره عشقش هستم
میگفت من کسی هستم که اونو به عشقش برگردونده برای همین منو میپرستید و الان بدون شک برای من هر کاری می کرد پس با صدای بغض آلود و هق هقی که نمی تونستم پنهانش کنم به آرومی زمزمه کردم

کمکم کن بابا کمکم کن…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

52 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
black girl
black girl
1 سال قبل

واقعا بیتا شخصیت مزخرف و حال به هم زنی داره

Amin
Amin
2 سال قبل

شادی روح نویسنده صلوات

Shirin
Shirin
پاسخ به  Amin
2 سال قبل

کسی نیست واسه ما صلوات بفرسته .
بخدا این نویسنده با این پارت گذاشتنش ما رو کششششت

Mohammad
Mohammad
2 سال قبل

واقعا این چجور پارت گذاری هست مارو سیاه میکنی!؟

سال گذشت قرن جدید شد اما ما هنوز حرکتی از جنابعالی نديديم
واقعا اگر میخواهین مارو فیلم کنین بریم پی بقیه رمان ها….

محی الدین :)
محی الدین 🙂
2 سال قبل

میگم نمیخوای یه آپدیتی بکنی ؟ 😐مگه ما رو ایسگا کردی

Mohammad
Mohammad
پاسخ به  محی الدین 🙂
2 سال قبل

لطفا بذارید پارت جدید رو
چی شده چرا متوقف کردید رمان رو!!!

Shirin
Shirin
2 سال قبل

حداقل عیدی پارت جدید رو بهمون میدادی😐😐😒

ستیا
ستیا
2 سال قبل

نویسنده زنده است؟ اگه مرده بود هم آنقدر فاصله نمی‌افتاد واقعا که عرضه نداری ننویس عزیز

Zahra
Zahra
2 سال قبل

عید شد و این پارت نیومد 😑

ملیسا
ملیسا
پاسخ به  Zahra
2 سال قبل

خب وارد سال ۱۴۰۱ تا دو روز آینده میشیم اما هنوز پارتی دریافت نکردیم !!! واقعا حیف دو جلد به اون خوبی نوشته بشه و حالا این جلد به این صورت ……….

حداقل آیدی پیج اینستا که داره همین رمان رو پارت گذاری می‌کنه رو بزار تا بریم اونجا بخونیم

دوستان همین رمان در اینستاگرام در یک پیچ داره با همین نام پارت گذاری میشه و حتی دو جلد قبلی هم گذاشته شده و در حال حاضر داره جلد سوم رو میزاره متاسفانه من پیجش از گوشیم پرید و هر چقدر دنبالش گشتم پیدا نکردم اگر کسی پیدا کرد ممنون میشم ایدیش رو بزاره تا ما هم بخونیم
💗

هستی
هستی
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

میشه پیجشو بدین ؟

ملیسا
ملیسا
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
2 سال قبل

گلم ممنون میشم اگر ایدیش رو بدی

کیانا
کیانا
2 سال قبل

ولله اگر نویسنده خواب مرگ هم رفته بود نباید این رمان را اینطور بی صاحاب ول میکرد دیگه ماهی یک پارت هم نمیتونی بزاری؟
دل پیچه گرفتم از این پارت گذاری

مریم
مریم
2 سال قبل

واقعا خیلی مسخره هست
اگه نمیتونید تمومش کنید خب بزارید ما تموم کنیم و خودمون بقیه رو بنویسیم..
این مسخره بازیا چیه

..
..
2 سال قبل

بچه ها یکی دیگه بیاد بقیه رمانو بنویسه تموم شه بره😄😄

Shirin
Shirin
پاسخ به  ..
2 سال قبل

😂😂😂😂😂آره والا
منکه میگم شاید نویسنده رفته اون دنیا🙁

Shirin
Shirin
2 سال قبل

آهای نویسنده فقط میخوام از دستتون گرییییییییییه کننننننم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

...
...
2 سال قبل

یه ماه از پارت گذاری بینظیرت گذشت نمیخوای یه تکونی به خودت بدی؟؟؟

H
H
2 سال قبل

تو که رمانت و تموم نکردی بیجا کردی غلط کردی گذاشتی و رفتی پی زندگیت مگه ما مسخره توییم
مخاطب از دست میدی بد بخت اصلا بیا بگو ادامه نمیخوام بدم این اسکول بازیا چیه
هرچی با صبوری احترام باهات حرف میرنیم هار میشی یه آدم بی مسئولیت که ب ریشمون میخنده اگه قراره پارت ندی چرا از فصل اول گذاشتی ؛ یکم آدم باش اینهمه آدم و احترام قائل باش از اول دارم با احترام میگن الان میدونم لایق بدتر از این حرفایی

..
..
2 سال قبل

اقا قضیه این رمان چیه چرا مث ادم پارت نمیزاری سالی ی پارت چخبرته

H
H
پاسخ به  ..
2 سال قبل

تو که رمانت و تموم نکردی بیجا کردی غلط کردی گذاشتی و رفتی پی زندگیت مگه ما مسخره توییم
مخاطب از دست میدی بد بخت اصلا بیا بگو ادامه نمیخوام بدم این اسکول بازیا چیه
هرچی با صبوری احترام باهات حرف میرنیم هار میشی یه آدم بی مسئولیت که ب ریشمون میخنده اگه قراره پارت ندی چرا از فصل اول گذاشتی ؛ یکم آدم باش اینهمه آدم و احترام قائل باش از اول دارم با احترام میگن الان میدونم لایق بدتر از این حرفایی

P
P
2 سال قبل

دختره توی نادونی جهل خودش غرق شده و دست و پا میزنه خودش بعد از رابطه اول با دوتا حرف خام شد بعد اسمشو میزاره تجاوز اگه عقل داشت باید میدونست نباید مشروب بخوره😐😑😏

آمین
آمین
2 سال قبل

سلام،خسته نباشید…
فقط امیدوارم نویسنده درقید حیات باشه وبه خواب ابدی نرفته باشه….
کلاازخوندن رمان پشیمون نشین…. صلوات

لیلا
لیلا
2 سال قبل

نویسنده جان بیشتر حس نگرانی بهمون دست داده . حال و احوال خوله؟

مهشید
مهشید
2 سال قبل

نویسنده عزیز از پارسال تاحالا این رمانو هی کشش میدی خب عزیز من پارتا رو منظم و طولانی بزار تا هم خواننده راضی بشه هم زودتر تموم بشه هم اینکه وجدانت آروم بشه اصن وجدان داری ط مارو اینجوری گذاشتی تو خماری

...
...
2 سال قبل

پارت بعدی رو انشالله کی میزارید؟؟؟

R
R
پاسخ به  ...
2 سال قبل

ايشالا هر وقت پراید شد قیمت قبل…
این نویسنده عزیز فک کنم آلزایمر گرفته…

آمین
آمین
پاسخ به  R
2 سال قبل

سلام،خسته نباشید…
فقط امیدوارم نویسنده درقید حیات باشه وبه خواب ابدی نرفته باشه….
کلاازخوندن رمان پشیمون نشیم…. صلوات

مهرسا
مهرسا
پاسخ به  آمین
2 سال قبل

روزی یه خط از رمان رو مینوشتی الان تموم شده بود 😐😂.

علی رضا
علی رضا
2 سال قبل

گندش را در اوردید

دسته‌ها

52
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x