74 دیدگاه

رمان در پناه آهیر پارت ۱۳

2.8
(4)

شب تابستونی خنک و هوای دلچسبی بود.. من و آهیر روی چمن های یه پارک خلوت و تاریک، کنار هم، خونین و مالین، دراز کشیده بودیم و آسمون پر از ستاره رو نگاه میکردیم..

حسابی کتک خورده بودیم ولی بیشتر زده بودیم و کیفمون کوک بود..

_آهیر.. بنظرت آدم فضایی ها واقعا هستن؟

_آره

_پس چرا نمیان و خودشونو نشون نمیدن؟

_چون میدونن اگه خودشونو نشون بدن، مردمِ این دنیا دهنشونو سرویس میکنن.. اونام شناختن آدمارو

خندیدم و گفتم

_نخندون بابا فکم درد گرفت.. مثلا خواستیم بحث علمی کنیما

برگشت و نگاهی بهم کرد که فک کبود شده مو با دستم گرفته بودم و میخندیدم..

به صورت خونی و لب پاره شده ش نگاه کردم و با خنده گفتم

_درد نداری؟.. منکه نمیتونم حتی انگشتمو تکون بدم

خندید و زخم گوشه ی لبش تیر کشید و بازم خون اومد..

_من سِر شدم از بسکه خوردم و زدم

_زدی بیشتر.. وقتی در رفتیم همه شون داغون بودن

بلند خندیدیم و هردومون از درد زخمای صورتمون آخ و اوخ کردیم..

_توام خوب زدی.. اگه نمیگرفتمت دسته جارو رو میکردی تو ماتحتش

_دِ نخندون میگم دردم میگیره لامصب

نیم خیز شد و با خنده گفت

_وقتی یهو وارد معرکه شدی و دسته جارو رو بالای سرت گردوندی و فحش خواهر مادر بهشون دادی همشون هنگ کردن.. منم گفتم یاابالفضل اژدها وارد میشود.. خدا بروس لی رو بیامرزه

فکمو گرفتم و قهقهه زدم.. صدای خنده مون با ناله هامون قاطی شده بود ولی حال دلمون خوب بود..

قرار بود بریم دختربازی و حسابی به تیپمون رسیده بودیم و حتی من ادکلن آهیرو خالی کرده بودم رو خودم و اونم یه پس گردنی حسابی زده بود بهم که تمومش کردی..

_مثلا میخواستیم بریم دختربازی آهیر خان، ولی جنابعالی فردین بازی درآوردی و به فنامون دادی

_همه چی به کنار، فقط بوی ادکلن تو رو بگو که با هر لگد و مشتت پخش میشد تو هوا.. دهنت سرویس.. وسط دعوا خنده م میگرفت

_آخ فکم.. نخندون بیشعور.. نگا کن ببین فکم از جاش دراومده اینقدر درد میکنه؟

با خنده اومد جلوتر و فکمو گرفت تو دستش و گفت

_نه.. سر جاشه.. ولی ابروت بازم خون میاد

_آره بدجور میسوزه.. تخم سگ با کله اومد تو پیشونیم

_دیدی که کله شو طوری کوبیدم به دیوار که صدا سگ ‌داد

آهیر وقتی دیده بود یکی از پسرا با کله اومد تو صورت من، از بین دست و پای دو نفری که همزمان باهاشون درگیر بود خودشو بیرون کشید و اومد موهاشو گرفت و طوری کوبید به دیوار که یارو کم موند بیهوش بشه..

عصر که از خونه رفتیم بیرون مثلا به قصد دختربازی و الواتی، آهیر گفت که موتورش یه صدایی میده و باید ببره نشون تعمیرکار بده و بعدا بریم دور دور..

جایی که رفتیم پر بود از مغازه های مکانیکی و تعویض روغن و این سبک ها..

موتور آهیر مقابل یکی از مغازه ها بود و منتظر بودیم مرده نگاهی بهش بندازه که توجهمون به سر و صدای مردی از مغازه ی بقلی جلب شد..

یه مرد هیکلی و قالتاق، پسر کم سن و سالی با سر و روی سیاه و روغنی رو که معلوم بود شاگرد مکانیکه، کتک میزد.. ولی پسره زیر لگد و مشت های مرده جیکش درنمیومد و یه آخم نمیگفت.. ولی زیر ضرباتش مچاله شده بود..

آهیر دوید سمتشون و پسره رو از دست مرده گرفت و داد زد سرش که چیکارش داری ج….ش !

مرده با فحشی که آهیر بهش داد بیخیال پسره شد و حمله کرد به آهیر..

زود رفتم جلو که تنها نباشه ولی آهیر یه کله ی آنچنانی زد به صورت مرده که دماغش ترکید و خون فواره زد..

مرده بینیشو گرفت و آخی گفت و همه ی اجدادمونو فحش بارون کرد..

آهیر رفت طرف پسره که با اینکه آش و لاش بود ولی محکم وایساده بود و مرده رو نگاه میکرد که بینیش داغون شده بود..

دستی زد به پشتش و گفت

_خیلی حال کردم اونهمه خوردی آخ نگفتی پسر.. تو از این گنده لات مردتری، ایول

مرده بازم فحش داد که آهیر رد داد و رفت یقه شو گرفت و عصبی گفت

_خفه شو دیگه حرومزاده.. یه کلمه دیگه بگی دهنتو م….

تا خواستم آهیرو بکشم عقب و بگم ولش کن، مرده بلند داد زد

_یااااسر.. بیایین

یهو دیدم چهار تا قلچماق دارن میدون طرف ما و از برقی که تو چشمای آهیر دیدم فهمیدم که الان معرکه بپا میشه..

سه تاشون حمله کردن به آهیر و یکیشون رفت طرف مردی که با دماغ شکسته یه طرف وایساده بود و ناله میکرد..

سریع پریدم جلوی یکیشون و هولش دادم.. کلاه کپ سرم بود و تیپ پسرونه زده بودم به نیت دختربازی با آهیر، و طرف تو اون هیری ویری فکر کرد پسرم و باهم درگیر شدیم..

مشت محکمی حواله ی صورتش کردم و اونم یه مشت زد به چونه م که فکر کردم فکم شکست..
لگد محکمی به ساق پاش زدم و اونم با کله زد تو صورتم و ابروم پاره شد..

گیج و منگ شده بودم از شدت ضربه که دیدم آهیر از چنگ اون دو نفر خودشو رها کرد و اومد سر پسره رو گرفت و محکم کوبید به دیوار..

_چیکارش کردی ک…ش؟

تا به خودم اومدم دیدم سر و صورت اون یارو پر از خونه و رفیقاشم اومدن و سه تایی آوار شدن رو سر آهیر..

از دیدن آهیر با لب و بینی خونی، و تنها مونده بین سه نفر، از عصبانیت آمپر چسبوندم و جاروی دسته چوبی رو که گوشه ی مغازه بود برداشتم.. با دست خالی از پسشون برنمیومدم.. دویدم سمتشون و داد زدم

_چند نفر به یه نفر جا…های دیوث، خوار مادرتونو سرویس میکنم الان

با فحشایی که به سبک آهیر دادم بهشون برگشتن سمت من و منم با همه ی توانم با دسته ی جارو از خجالت همشون دراومدم..

آهیر دو تاشونو لت و پار کرد و منم هر چقدر که میتونستم با چوب زدمشون و حسابی هم خوردم..

ولی بدجور داغ کرده بودم و ول کن دعوا نبودم که آهیر دستمو گرفت و داد زد

_چند نفر دیگه دارن میان باید بزنیم به چاک

چوبو محکم زدم به نشیمنگاه یارویی که افتاده بود روی زمین و آهیر با خنده گفت

_ولش کن بدو

و رو به اون پسره ی شاگرد مکانیک هم، که با آچار فرانسه زده بود به پای یکی از مردا، داد زد که با ما بیاد و در بریم..

دیدم که از چند مغازه اونورتر سه نفر دیگه دارن میدون طرف ما و اونایی هم که زده بودیمشون میخوان بازم حمله کنن بهمون..

سه تایی دویدیم سمت موتور و آهیر سریع روشنش کرد و گفت

_بچسبین به موتور

و چنان با سرعت رفت که کم مونده بود از روی موتور پرت بشیم..
از پشت سرمون با داد و بیداد و فحش میدویدن ولی نتونستن بهمون برسن و من داد زدم

_فقط خدا کنه موتور تر نزنه

خندید و اونم داد زد

_اونقدرا مشکل نداره نترس.. محکم بشینین

وقتی کاملا از اون منطقه دور شدیم یه جایی موتورو نگه داشت و به پسره یه آدرسی داد و گفت

_فردا صب برو اینجا بگو منو آهیر فرستاده.. اوس قاسم هم بهت کار میده هم پدری میکنه در حقت.. مثل اون گنده لات اذیتت نمیکنه

پسره با خوشحالی رفت و من و آهیر با خنده به سر و صورت خونی و کبود هم نگاه کردیم و آهیر زد به پشتم و گفت

_تو نیازی به عمل نداری.. مردِ مردی رِفیق

_په نه په فک کردی وایمیسم کنار و تنهات میزارم که اونهمه آدم بزننت؟

نگاه معناداری بهم کرد و لبخندی زد..

_سوار شو بریم ستاره بازی

وقتی رفتیم تو یه پارک کوهستانی و روی قسمت بلندی که تپه مانند و خلوت بود دراز کشیدیم، منظور آهیرو از ستاره بازی فهمیدم..

آسمون بالای سرمون خیلی صاف و قشنگ بود و ستاره های زیادی دیده میشدن..

بعد از اینکه اتفاقات دعوا رو مرور کردیم و حسابی خندیدیم گفتم

_راستی چرا یهو رد دادی و یقه ی مرده رو گرفتی؟

_تحملشو ندارم که یه زورگو به یه ضعیف تر از خودش ظلم کنه

_شاید چون به خودت ظلم شده همچین حسی داری

_احتمالا.. ولی دلم میخواد میتونستم دهن همه ی کثافتای ظالم دنیا رو صاف و صوف کنم

نیم خیز شدم و روی آرنجم تکیه دادم و رو بهش گفتم

_یه چیز بپرسم ناراحت نمیشی؟

پک محکمی به سیگارش زد و نگاه عمیقی بهم کرد و گفت

_بعد از امروز که جونتو به خاطر من گذاشتی وسط، دیگه غیر ممکنه ازت ناراحت بشم.. کرِدیت تو دیگه پیش من بی نهایته خاله سوسکه

از حرفش و صداقت نگاهش ته دلم خوشی موج زد و لبخندی بهش زدم و گفتم

_برام سئواله.. تو که اینقدر آدم خوبی هستی چرا دزد شدی؟

نگاه کوتاهی بهم کرد و گفت

_بخاطر همین موضوع

_کدوم موضوع؟

_همینکه تحملشو ندارم ببینم یه قلدر بی ناموس به یه بدبختی ظلم کنه

_یعنی چی؟

_یه روز که تو حیاط زندان با سالار قدم رو میرفتیم، یه مردی رو آوردن.. یه مردی که سادگی و درستی از وجناتش میبارید.. یه گوشه ی حیاط نشست و سیگار کشید و گریه کرد.. با سالار رفتیم پیشش و سالار بلندش کرد و گفت گریه نکن مرد.. جرمت چیه؟.. برامون تعریف کرد که قرض داره به کسی و بخاطر ده میلیون تومن انداختتش زندون.. سالار گفت نگران نباشه پول کمیه و حبسش زیاد طول نمیکشه.. مرده گفت یه دختر بچه ی بیمار سندروم داون داره و زنش بی پول و دست تنهاست و خیلی نگرانشونه..
گفت که دستش تنگ بوده و بخاطر درمان بچه ش از یه نفر پول نزول گرفته و یه بار که نتونسته نزولشو بده اون از خدا بیخبر بهش فرصت نداده و انداختتش زندون..

آخرین روزای محکومیتم بود و سه ماهی از حبسم مونده بود..
محمودو هر وقت که میدیدم یا گریه میکرد یا طوری غرق فکر و غم بود که بدجور آتیش میزد به دلم..

همون موقع قسم خوردم که نزارم تو زندون بمونه و اولین کاری که بعد از آزاد شدن بکنم تلافی اشکای اون مرد باشه..

قسم خوردم که چند برابرِ اون پول ناچیز رو، که اون بی شرف نزول خور بخاطرش یه مردو انداخته بود زندون، از خودِ پدرسگش بگیرم و محمودو آزاد کنم..

اینطوری بود که آدرس اون زالو رو از محمود گرفتم و بعد از آزاد شدن اولین کاری که کردم رفتم خونه ش، و دار و ندارشو دزدیدم.. داستان دزد شدن من اینه

با تعجب گفتم

_یعنی واقعا دزد نیستی؟

_اگه منظورت اینه که خرجی خودمو از راه دزدی درمیارم یا نه، البته که نه.. من برای خودم دزدی نمیکنم افرا.. از دزدای بزرگتر میدزدم و میدم به اونایی که حقشونه..
از زالوهایی که خون مردمو میمکن و رحم نمیکنن بهشون، میگیرم..
من هیچوقت از خونه ی یه ثروتمندی که با درآمد حلال پولدار شده دزدی نمیکنم.. ولی دهن اونایی رو که دهن مردمو صاف کردن سرویس میکنم !

بلند شدم نشستم کنارش و گفتم

_یعنی چی، یکم شفاف سازی کن لامصب هنگیدم

_ببین من خونه ی همون یارو نزولخوره رو لخت کردم و با پولش قرض محمود و چند نفر دیگه از زندونیا رو دادم.. خونه نبود که خزانه ی سلطنتی بود.. با پولایی که چند برابر از مردم گرفته بود چنان ثروتی به هم زده بود که باید میدیدی.. تو گاوصندوقش سی و هشت تا قرارداد نزول با بهره ی خیلی بالا بود که خدا میدونه امضای چه آدمایی پایینش بود که چاره ای نداشتن و مجبور شده بودن پول نزول قرض بگیرن.. همشونو برداشتم و سوزوندم.. انقدر پول و طلا و جواهر تو خونه ش بود که تونستیم هفت تا زندانی مقروض رو با اون پول آزاد کنیم..

بعدش از اون کار خوشم اومد و از سالار خواستم آمار اونایی رو که بخاطر قرض زندانی میشن رو بهم بده.. و هر بار رفتم سراغ یکی از نزول خورای بی ناموس و پولایی رو که رو هم تلنبار کرده بودن ازشون گرفتم و دادم به صاحباشون.. الان متوجه شدی؟

_پس بگو یه پا رابین هودی و من خبر نداشتم

_رویایی نباش.. دزدی دزدیه بالاخره.. ذات و نفس عمل یکیه و نمیشه توجیهش کرد.. حالا چه از حرام خور بدزدی، چه از حلال خور، دزدیه و گناهه..
ولی من گناهش رو گردن گرفتم و اون دنیا اگه خدا ازم پرسید چرا از حسن دزدیدی دادی به حسین، میگم چون عدالتی رو که تو برقرار نکردی من برقرار کردم..
از اون پدرسگی که کرور کرور مال مردمو خورد و نزول خوری و اختلاس کرد و به هیچ بشری رحم نکرد، دزدیدم و دادم به حسینی که حقش ناحق شده بود.. الانم پای همه ی گناهام هستم.. اگه بنظرت گناه کردم منو بنداز تو آتیش جهنمت

_ولی من پایه تم.. دمت گرم.. بنظر من تو یه قهرمانی.. حالا اسمش هر چی میخواد باشه

_اسمش دزدیه بچه.. رابین هود و این حرفا مال قصه هاست.. پاشو بریم خونه کونمون نم کشید رو این چمنا

بلند شدم و رفتیم سوار موتور شدیم.. هنوز راه نیفتاده بودیم که یه چیزی به ذهنم رسید و فکرمو قاراشمیش کرد..
گفتم

_یه چیزی به ذهنم رسید.. تو اومده بودی خونه ی ما دزدی.. در حالیکه گفتی از پولدارای حلال خور دزدی نمیکنی

برگشت نیم نگاهی بهم کرد و گفت

_خب؟

_یعنی بابای منم پول حروم درمیاره؟

_خودت چی فکر میکنی؟

جوابش به معنی تایید بود ولی من نتونستم هضمش کنم و با آشفتگی پرسیدم

_راستشو بگو بهم

_راستش اینه که یه بار لابه لای صحبتای بابام با یکی از دوستاش شنیدم که میگفت مهندس حسن زاده تو ساخت و ساز ساختمونای فلان مجتمع از مصالح و آهن آلات درجه ۳ و بی کیفیت استفاده کرده ولی پول مصالح درجه ۱ و عالی رو از مدیر پروژه گرفته.. من همیشه با شنیدن این چیزا گوشامو تیز میکنم، و دزدی از مردم و خیانت رو یه جای ذهنم مینویسم برای روز مبادا..
روز مبادا هم خیلی طول نکشید و برای مداوای زن یکی از زندانیها پول لازم شد و من با عرض معذرت خونه ی شما رو پاکسازی کردم و پول طلاهای مادرت خرج عمل قلب یه زن شد

نمیدونستم بخاطر کار پست و دزدی پدرم ناراحت باشم، یا خوشحال باشم که پول وسایل خونمون خرج عمل یه آدم شده..

بی حرف و بی حرکت مونده بودم که آهیر کلاه کاسکتو گذاشت روی سرم و گفت

_زیاد فکر نکن.. پدر و مادرامون همیشه اونقدر که ما فکر میکنیم درستکار نیستن

_ترجیح میدم به کاری که تو کردی فکر کنم.. خوشحالم که جای طلاها رو بهت گفتم

همونطور که روی موتور برگشته بود و نگام میکرد، لبخندی زد و من نتونستم جلوی احساساتمو بگیرم و از پشت بغلش کردم و گفتم

_تو رابین هود منی.. آهیر هیرو

(هیرو : قهرمان)

خندید و گفت

_زبون باز زشت.. دزدی قهرمانی نیست

_تو قهرمانی.. حرف نباشه

‌‌………………………………

با عسل حسابی خیابونگردی کرده بودیم و خسته و کوفته وارد خونه شدم..
آهیر هنوز نیومده بود و رفتم تو آشپزخونه که یه چیزی برای شام درست کنم..

کمر درد شدیدی داشتم و با پیاده روی زیادی که کرده بودیم بدتر شده بود.. رفتم دستشویی و فحشی به خودم دادم که چرا رعایت نکردم و با این وضعم رفتم گشت و گذار..

تو آشپزخونه دنبال قرص مسکن میگشتم که آهیر درو باز کرد و اومد خونه..

سریع دستمو از روی دلم برداشتم و صاف وایسادم.. بدم میومد از ضعف و حالتی که تو این دوران داشتم و دلم میخواست زود عمل بشم و دیگه عادت ماهانه نشم..
دوست نداشتم آهیر متوجه حالم بشه و هربار شواهد قضیه رو بشدت ازش مخفی میکردم..

این اتفاق خیلی دخترونه بود و خجالت آور بود برای منی که ادعای پسر بودن داشتم.. ولی اینبار نمیدونم چم شده بود که درد امونمو بریده بود و نمیتونستم عذابی که میکشیدمو مخفی کنم..

از همون جلوی در نگاهی به گره ابروهام کرد و گفت

_چته خاله سوسکه؟

ناراحتی و عصبانیت از دل دردمو سر اون خالی کردم و عصبی گفتم

_خاله عمته.. چرا به من میگی خاله؟

_یعنی با قسمت سوسکش مشکل نداری با قسمت خاله ش مشکل داری؟

_بعله

_خب میگم عمو سوسکه.. ولی عمو مزه ی خاله سوسکه رو نمیده که

گوشه ی چشمی براش نازک کردم و گفتم

_بروفنی، ژلوفنی، هیچی نداری تو خراب شده ت؟

اومد نگاهی به پلاستیک داروها کرد و گفت

_داشتم لابد تموم شده.. چته کجات درد میکنه؟

بهش یه تنه زدم و گفتم

_برو کنار

بیخیال غذا درست کردن شدم و با دردی که داشتم روی تختم دراز کشیدم و مچاله شدم..

درد رفته رفته بیشتر میشد که آهیر وایساد مقابل در اتاقم و گفت

_خوابیدی؟

_کوری؟.. میبینی که خوابیدم

اومد نزدیک تختم وایساد و گفت

_چرا پاچه میگیری نسناس؟

از درد به خودم پیچیدم و گفتم

_برو بیرون حوصله ندارم

بجای اینکه بره، نشست روی تخت پیشم و گفت

_دل درد داری؟

از خجالت سرخ و سفید شدم و از اینکه فهمیده بود آب شدم..

_آره.. با عسل رفته بودیم بیرون، ذرت مکزیکی خوردیم دل درد گرفتم

نگاه معناداری بهم کرد و گفت

_میخوای کمرتو بمالم؟.. درد ذرت مکزیکی رو تسکین میده

دلم خواست لحافو بکشم روی سرم از خجالت و گفتم

_نه نه لازم نیست تو برو یه چیزی بخور، بخوابم خوب می……

نزاشت حرفم تموم بشه و دستشو گذاشت روی کمرم!..

گرمی دستش که نشست روی کمر دردناکم، انقدر خوب بود که یه لحظه چشمامو بستم و دلم خواست دستشو برنداره..

انگار فهمید حس خوبی بهم داده که آروم کمرمو مالید..

نوازش و ماساژ دستش خیلی آرومم کرد و کم کم از موضع خجالت و سرسختی دراومدم و شل شدم..

بقدری که آرزو کردم دستش بیاد روی شکمم و دردم کمتر بشه..

ولی فقط کمرمو میمالید.. بالاخره نتونستم جلوی خودمو بگیرم و وقتی پرسید “چطوره؟ خوبه؟” با صدای نشئه ای گفتم

_خیلی خوبه.. زیر دلمو هم میمالی؟

خنده ی موذیانه ای کرد و گفت

_زیر دلت کجاست؟

دستمو گذاشتم زیر نافم و گفتم

_اینجا.. مرکز درد اینجاست پدرمو درآورده.. یکم بمال تو رو خدا

_نه دیگه اونجا از قسمتهای ممنوعه ست

با التماس گفتم

_قسمت ممنوعه چیه بابا؟.. شکمه خب.. اصلا فکر کن من اصغرم یا یکی از دوستاتم

نگاهم کرد و گفت

_اصغر پریود نمیشه افرا.. برگرد ببینم

از خجالت لبمو گزیدم و خواستم بگم اصلا نمیخوام که دستش نشست روی شکمم.. دستش گرم بود و گرما و ماساژ بهترین تسکین دهنده بود برام..

انقدر مالش داد که دردم خیلی کمتر شد و از لمس دستش لذت میبردم که ناخودآگاه آهی از گلوم دراومد..

خندید و گفت

_از این صداها دربیاری قول نمیدم کبریت بیخطر باقی بمونما

از هولم سرفه ای کردم و گفتم

_خب درد دارم بی جنبه.. وقتی کتک خوردیم و همش آخ و اوخ میگفتیم از این حرفا نمیزدی

حرکت دستشو روی شکمم آروم تر و نوازش گونه تر کرد و با خباثت گفت

_اونموقع دستم اینجاها نبود

دستشو پس زدم و رفتم گوشه ی تخت و با اخم گفتم

_خیلی گاوی.. از درد من سوءاستفاده کردی.. گمشو بیرون

از روی تخت بلند شد و با خنده گفت

_میرم برات دارو بخرم وگرنه با این وضع چشمات که اینطوری خمار شده میترسم تو از من سوءاستفاده کنی

سریع چند بار پلک زدم و چشمامو گشاد کردم که خمار نباشم و گفتم

_هیچم خمار نشدم.. درد داشتم، درد.. نمیفهمی که الاغ

_کاچی درست کنم برات؟

_مگه از شب زفاف فارغ شدم بیشعور؟

_چای زنجبیل بدم بخوری؟.. چه میدونم، چی خوبه برات الان؟

_هیچی.. فقط تو از جلو چشمم بری کافیه

خنده ای کرد و در حالیکه از اتاقم بیرون میرفت گفت

_باشه حالا خجالت نکش.. خلاصه هر ماه همین موقع در خدمتم که بمالم

بالشمو برداشتم و طوری محکم پرت کردم طرفش که خورد به سرش و بلند قهقهه زد و رفت..

پشت سرش داد زدم

_شیرینی گردویی دارچینی بخر

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
اشتراک در
اطلاع از
guest

74 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نگین
2 سال قبل

سلام مهرنازجان😍
سه روزشدا😉دلم آب شد دیگه😂

نگین
پاسخ به  نگین
2 سال قبل

مرسی😘

آزاده
آزاده
2 سال قبل

وای نگین چقدر حوصله داری
؟؟
من اصلا نفهمیدم چی گفدی🤣🤣🤣

نگین
پاسخ به  آزاده
2 سال قبل

یا خدا😂😂
یعنی دوباره توضیح بدم؟😂

Mahad
Mahad
2 سال قبل

سلام مهرناز جون
از خدا میخوام حال مادرت هر روز بهتر و بهتر بشه ❤
امروز پارت جدید داریم؟؟؟😋🥺😂

MamyArya
MamyArya
2 سال قبل

ازااااااده 😫😫😫😫
آجی با گنگ بالات قشنگ کوبیدی تو مرکز کانونی احساساتم ک خواهری🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
ایلین عزیزدلم عشق شبیه هانده چقدر دلم میخواستت خوبی قشنگم بخدا قسم انقد این چند روز یادت بودم گفتم ببینم کنکور ایلی جونم چ طور بوده خیلیم واست دعا نمودم تو روبیکم ک فیلمای هانده رو میبینم میگم عه آیلین 🙈🙈🙈
ریحانم همین ک هستی و انقد محبت داری نهایت لطفیه ک میتونی در حقم بکنی قشنگم منم چشمای ناز و صورت مثل ماهتو بوسه بارون میکنم عزیزترینم❤❤❤❤❤💋💋💋💋💋💋💋
مهری عاشقتم ک من❤❤❤❤💋💋💋🤤🤤

ریحان
ریحان
پاسخ به  MamyArya
2 سال قبل

فدای تو خواهری خوشگلم…
.
تو عزیز دلی جان و جانان♥♥♥♥

آزاده
آزاده
پاسخ به  MamyArya
2 سال قبل

خو دیه
ما اینیم 😎😎😎💫

ayliiinn
عضو
پاسخ به  MamyArya
2 سال قبل

مررررسی زهرایی
.

خییلی به دعاهاتون احتیاج دارم
.
.
والا بد نبود
نمیدونم چی بگم!؟

Satrina
Satrina
2 سال قبل

راستی ادمین رمان درخواستی میزاره ؟؟
.
.
اگه میزاره پس لطفا اگه امکان داره《 رمان پنج لیتر خون از دست رفته 》و 《 رمان عاشقتم دیوونه ( جلد سوم )》 رو بزارید .

admin
مدیر
پاسخ به  Satrina
2 سال قبل

تو کانالمون میزاریم تو سايت نه

ریحان
ریحان
پاسخ به  admin
2 سال قبل

سلام جناب رنجبر.
.
چرا تو سایت نه؟!!
خوب تو سایتم قرارش بدین.
همینطور نصفه رهاش کردن تو اون یکی سایت…!
و خیلی از رمانای دیگه رو…
.
و همینطور اگه امکانش هست رمان عصاینگر
و ت مثل طابو رو تو سایت بزارین ادامش رو…
.
ساغول

آزاده
آزاده
پاسخ به  admin
2 سال قبل

بچه ها تایید نشه
.
.
عهههههههههه قادرر
سلاااااممممم قادرررررررررررررر
لطفا اینستا بک بده 😬

admin
مدیر
پاسخ به  آزاده
2 سال قبل

من که چيزي ندیدم

Satrina
Satrina
2 سال قبل

سلام دوستان من چند تا از فحش ها رو نفهمیدم
ج…ش و جا …. ی ا یعنی چی ؟؟؟
.
.
کی اینارو فهمید به منم بگید ؟😭😭😭😭😭
من هنوز لیست فحش های + ۱۸ تکمیل نشده

MamyArya
MamyArya
پاسخ به  Satrina
2 سال قبل

عزیزم اولی ج*ا* ک*ش بود دومی رو منم نمیدونم

MamyArya
MamyArya
پاسخ به  MamyArya
2 سال قبل

😆😆😆😆😆😆😆

Satrina
Satrina
پاسخ به  MamyArya
2 سال قبل

حالا معنیش چی میشه ؟
من بسیار منحرف تشریف دارم 😈😈😈🔞🔞🔞
.
.
من تو خماری موندم معنیشو به من بگید

Noora
Noora
2 سال قبل

مهرناز خبا من یه چی ازت می خوام 😂🤝🏻😎

Noora
Noora
پاسخ به  Noora
2 سال قبل

جناب مهراد راستین😎🤝🏻
.
.
ینی می خواستم یکیا پیدا کنی بتونم تصور کنم که خودم پیدا کردم 😎🤤

آزاده
آزاده
2 سال قبل

سالام بر مامی آریا
اولا که قلب واسه پمپاژ خون تنگ و گشاد میشه . عادیع 😎
دوما که من اصلا دلم تنگ نشده چون گنگم بالاس😎😎
سوما که خوبم خداروشکر

یه بنده خدا
یه بنده خدا
2 سال قبل

سلام به نازی جونم
خسته نباشی عزیزم 💫💫💫
.
دمت گرم داش مشتی 😉🤚🏻ارادت داریم😎
عجب فَحش هایی بود 😂😉
بی ادبی میشه اگه بگم تمام فحش ها رو فهمیدم 😁🙈🙊
.
یاد اون دورانی که دعوا نمیکردم بخیر 😌☝🏻
چپکی هم نگاه نکن 🤨 چیه انتظار داشتی من بچه به این خوبی مودبی دعوا کنم 😁😌😆
تا حالا حتی بک بار هم تو مدرسه دعوا نکردم و فحش ندادم 😁

ayliiinn
عضو
2 سال قبل

ریحونم من اون ور جوابتو دادما
فک میکنم ندیدی!
.
.
سلام عشقم خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ریحان
ریحان
پاسخ به  ayliiinn
2 سال قبل

سلام ماه تابانم
.
آیلی جااان منی تو….
فدای اون ریحون گفتنت بشم…اگه بدونی ریحون چقققدر دوست داره♥
.
از اینجا تاااا قلب خدا….مهربونی خدا…♥
.
فدات شم دیدم همونموقع .اما نشد جواب بدم …بعدش دیگه نرفتم اونور
.
جان و دلم من واسه عزیزای جونم همیشه هستم آیلی…شاید نزدیکشون نباشم اما قللبم اونقدری کشش داره که از دور بغلشون کنم و غرق بوسه…♥
.
و تو عزیز دلمی♥
.
هییییچوقت فراموشت نمیکنم
اینو مطمئن باش…
منتظر اون روز هستم که خوشحالیتو تو هر چیزی که دلت میخواد و خدا به قلبت هدیه میده رو ببینم♥
.

ayliiinn
عضو
پاسخ به  ریحان
2 سال قبل

واووو!
چقد رمانتیک گونه!
.
.
منم دقیقا اندازه همینا که گفتی دوسست داررم!
.
.
بیا بخلم!
.
.
اره اره منم هیچوقت نمیتونم شما رو فراموش کنم!

.
.
مرسی ریحونم
ایشالا..
منم منتظر اون روزم
.
.
ایشالا حال دلت همیشه خوب باشه جانیم

ریحان
ریحان
پاسخ به  ayliiinn
2 سال قبل

من واسه همه رومانتیک نمیشمااااا هخخخخ
.
مرسی فدای چشات…دوست داشتنتم مثل خودت قشنگه♥
.
بغللللللل…
سفففت …
بووووس…
.
تو که عشقی میدونم گوزلیم ♥
.
انشاالله دلبر من…
.
حتما همینطور میشه…

ayliiinn
عضو
پاسخ به  ریحان
2 سال قبل

بوس تفی کششدار تقدیمتتتتتتتت!

ریحان
ریحان
پاسخ به  ayliiinn
2 سال قبل

اوووف
مرسی
عااالی بووود
چسسسسبیییید
نمیزارم حال حالاها جاش پاک شه
هخخخخخخ
هخخخخخ

ayliiinn
عضو
پاسخ به  ریحان
2 سال قبل

ایولللل دمت گرم!
به منم چسبید!

ayliiinn
عضو
2 سال قبل

عهههههههه زهراااااااااا
دلم واست تنگ شده بوداااااااااا
.
.
.

ayliiinn
عضو
2 سال قبل

سهلام مهری!
چطوری تو جانیم؟؟؟؟؟؟

ریحان
ریحان
پاسخ به  ayliiinn
2 سال قبل

بوووووس گوش ماهی جاااانم♥
.
چااکریم
هخخخخخ
.
ناااز من به اسمایی که روت میزارم حساااااسمممم
.
میدونی که …هخخخخخ

ریحان
ریحان
پاسخ به  ریحان
2 سال قبل

باید کم کم برم و ملکه ی دریا بشم هخخخخ
.
محمد بیااا که از دست رفت ریحونت .دیر رسیدی
هخخخخخ

ayliiinn
عضو
پاسخ به  ayliiinn
2 سال قبل

مررسی منم خوبم
.

.
سخت بود ولی خوب دادم
خدا به دادمون برسه!

ayliiinn
عضو
پاسخ به  ayliiinn
2 سال قبل

ایشالاااا

Nikan
Nikan
2 سال قبل

خسته نباشی مهری جونم😍

MamyArya
MamyArya
2 سال قبل

سلام ب همگی. مهری جونم خدا میدونه از خوشحالی برا مامانت اشک شوقم اومد الهی ک به حق امروز ک دحوالارض هستش حال مامانت روز ب روز بهتر بشه و هیچ اولادی شاهد مریضی مامان باباش نباشه🙏
ازاده چ طوری عزیزم میدونی چقد دلم برات تنگ شده بود کجایی تو دخمل خوب چ خبر چیکارا میکنی.
(: عزیزم نمیدونم کی هستی ی حسی بهم‌میگه یاسی باشی آره قشنگم من خودمم تو کی هستی اگه یاسی هستی ک بدون دلم برات پودر شده از دلتنگی کجایی عزیزدلم چ میکنی خانوم بچه هات خوبن انشالله😉😉😉
اگرم یاسی نیستی ک خودتو بهم معرفی کن چون خیلی کنجکاوم کدوم نازنینی اینجوری ب یادمه🙈🙈🙈

ریحان
ریحان
پاسخ به  MamyArya
2 سال قبل

سلام به روی ماه خوشگلت زهرا گلی من♥
.
خوبی خوشی؟علی آقاتون خوبن؟دوماد خوشگل و خوشتیپ من چطوره؟الهی فداش بشم♥
انشاالله که همیشه به دل خوش کنار هم باشین و سلامت…زهرا جانو دلم تولد آریام رو گفتم که از طرف من بهت تبریک بگن…بازم خودم تولد قند و عسلم رو بهت تبریک میگم.مبارک هممون باشه عشقم♥
.
راستی آجی مهربونم جواب اون کامنتت رو نمیدونم دیدی یا نه اما اینجا بازم یدنیا بخاطرش ممنونم فدای اون چشمای تو دلیت و درنیومدنیت بشم هختخخ
.
عزیز دلمی تو آجی پراز تلاطم و آرامش دهنده ی من♥
.
اون عزیز دلی هم که فک کردی یاسمنمه یاسی نیست..دخی خوشگل کردمونه الناز عزیزمه♥

ریحان
ریحان
پاسخ به  MamyArya
2 سال قبل

زهرای قشنگم از فرماشات شخصی به اسم آیت الله ناصری هستش که شبی مثل شب بیست و پنجم ذی قعده اگه کسی برای دعا به در خونه ی خدا بره دست خالی بر نمیگرده…منم تو خلوت خودم تا جایی که ازم بر اومد واسه همه دعا کردم.البته روزه ی امروز خییلی برکات زیادی داشت که از من بر نیومد.الهی بحق امروز که رو ز گسترش زمین و پدیدار شدن کعبه، خانه ی خدا هستش و بنا بر فرمایش حضرت امیر المؤمنین اولین رحمت خدا بر زمین…بحق این رحمت که رحمتش شامل هممون بشه…شامل دل همون…و لباس عافیت تن همه ی مریضها و مادر مهر.نااز عزیزمون…الهی آمین
.
.
واسه عاقبت بخیر ی هممون دعا کنیم.انشاالله.هممه مریضا خوب بشه حاشون و همینطور مریض مد نظر من….

MamyArya
MamyArya
پاسخ به  ریحان
2 سال قبل

سلام خواهر خوشگل مهربون ریحان نازم خوبی گلم؟ خانواده عزیزت خوبن؟ همسر گرامی خوبن الحمدلله؟ قربونت برم عشق دلم منم خوبم عزیزم اریا و علی هم خوبن ب لطف خدا😘❤
ممنونم بخاطر تبریکت گل مهربونم محبت کردی انشالله ی روزی برسه محبت هاتو جبران کنم و تولد دخمل ناز و پسر جیگرت رو تبریک بگم 💋💋💋💋
عزیزدلم امیدوارم ک همیشه حال دلت عالی باشه زندگیت رو روال باشه و چرخ گردون ب تمایلات و ارزوهات بچرخه و لبخند از لبای قشنگت و ارامش از دل مهربونت کم نشه و سلامتی مهمون همیشگی زندگیت باشه❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مرسی ازدعا ها ناب و مخلصانه ات ریحان بانوی خوشگل منم تو این روز عزیز برا عاقبت بخیری و خوشبختی همه جونا دعا میکنم برای فناشدن این ویروس نحس و لعنتی از کره زمین دعا میکنم برا این ک خدا معجزه های قشنگش رو نشون همه مون بده هرکس مریضی تو خونه داره خدای بزرگ دست مرحمت ب سرش بکشه و شفای عاجل عنایت کنه ب مادر گل مهرنازعزیزمم کمک کنه تا هر چه زودتر سلامتی کامل به دست بیاره و سایشون بالا سر خانوادشون باشه. دعا میکنم ارزوی دل همه مون با حکمت خدا یکی باشه. ارزو میکنم انقد خوشحال باشیم ک هر لحظه خداروشکر کنیم و توانایی اینو داشته باشیم ک توی سختی ها تجربه های ارزشمند ب دست بیاریم و روز ب روز بهتر از دیروز زندگی کنیم و این که ثروت و فراوانی توی زندگی هامون بیاد و ب لطف خدا بی نیاز باشیم.
بابت معرفی النازم ازت ممنونم فرشته مهربون.
الناز جونم عزیزدل چند وقته باهات حرف نزدم وای ک چقد دلم برات تنگ شده بود بخدا قسم خوبی عسیس دلم؟

ریحان
ریحان
پاسخ به  MamyArya
2 سال قبل

مرسی آجی زهرای خوشگل من♥
کاری نکردم که فدای چشماتتت…
.
بابت کامنت بی نهایت قشنگت ممنونم.برای تک تک کلمات بی نظیری که گفتی…حرف به حرفش رو میبوسم تازنین زهرای من♥
.
الهی آمین واسه تموووم آرزو ها و دعاهایی که کردی…زنده باشی آجی.
بوس رو چشای قشنگت.بوس رو لوپای خوردنیت♥

Ania
Ania
2 سال قبل

عالی بود مهرناز جونم
مرسی ❤
خوشحالم ک حال مادرت خوب شده🤗
انشاالله ک همیشه سلامت باشن🤲❤
ب خودم امیدوار شدم از فحشایی ک سانسورشون کردی فقط یکی دوتاشو گرفتم چیه😌چنقده من بچ خوبیم اخه😌
.
.
اینجا من کامنت یه نگین خانومیو دیدم…
رتبه ۱۷ تجربی
ماشالا ماشالا بزنم به تخته✊
عزیزم من خیلی دوس دارم باهات حرف بزنم …
اگ این کامنت منو دیدی یه نقطه ای یه ایموجی چیزی بزار برام ک بدونم افتخار هم صحبتی دادی یه چن تا سوال ازت دارم 🙂❤

نگین
پاسخ به  Ania
2 سال قبل

مرسی عزیزم تو لطف داری😍
انشالا که رتبه برتر شدن روزی تمام کنکوری های عزیز سایت باشه☺☺

نگین
پاسخ به  Ania
2 سال قبل

فقط تو ازمن سوال داری یا از مهرناز؟😂😂

Ania
Ania
پاسخ به  نگین
2 سال قبل

از تو عزیزم❤🤗
من همینجا ازت بپرسم؟
یا شادی واتساپی روبیکایی یا پی وی همینجا؟

نگین
پاسخ به  Ania
2 سال قبل

همینجا بپرس عزیزم راحت باش😉

Ania
Ania
پاسخ به  نگین
2 سال قبل

باش …
امممم
واس هر درسی چن تا منبع داشتی؟
روزی چن ساعت میخوندی و روزی چن تا اختصاصی چن تا عمومی؟
واسه زیست و ریاضی منبعت چی بود؟
اولین ترازت؟
هرکدومو ک دوس نداشتی ج نده♥
ممنون❤❤❤

نگین
پاسخ به  Ania
2 سال قبل

من واسه هردرس یه کتاب بیشتر نخریدم
برای ریاضی هرسه تا پایه میکرو نقره ای
زیست هرسه پایه خیلی سبز
شیمی هرسه پایه میکرو نقره ای گاج
برای فیزیک هم کتابکار نخریدم چون پسرداییم رشتش فیزیک بود جزوه نوشته بود
بعد جزوه های اونو استفاده کردم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همه این کتابهایی که گفتم خودشون تست دارن اما من کتاب تست جامع کنکور گاج رو هم استفاده میکردم

ودرآخر یه نکته:تست رو برای یادگیری نزن
اول خوب کتاب رو بخون اونقدر که تمام مطالبش برات جا بیوفته ودرآخر فقط برای تمرین تست بزن مثلا بگو توی ده دقیقه ۷تا تست زدم واصلا صحیح وغلط بودنش مهم نیست
فقط مهارت تست زنی رو یادبگیر
چون اگر ب درستی وغلطی تستها فکر کنی دچار استرس وناامیدی میشی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من ازکلاس دهم فشرده شروع کردم ب درس خوندن اما اینجوری نبود که ازخوابم بگذرم وبخوام شبهاهم درس بخونم
من هرروز ۸صبح میخوندم تا یک ظهر بعد ساعت دو تا هشت شب میخوندم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزهای آخر درس خوندن وکمتر کردم وب مغزم استراحت دادم
حتی روز آخر اصلا درس نخوندم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعضی ها فکر میکنن اگر ازخوابشون،تغذیشون،تفریحاتشون بزنن وفقط درس بخونن همه چی حله اما اشتباهه
باید روال عادی زندگیتو داشته باشی و ب سلامتیت اهمیت بدی چون رو عملکرد مغز تاثیر داره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من یه سایت توی اینترنت طراحی کردم که اونجا رتبه وتراز ودرصد درسهام رو کامل نوشتم
فقط کافیه توی اینترنت (نگین صالحی شهرستان سپیدان)روسرچ کنی وجواب تمام سوالاتت درمورد درسهام وبگیری عزیزم😉😍

بازم اگر سوالی داشتی درخدمتم💞خوشحال میشم اگر بتونم کمکت کنم☺☺

نگین
پاسخ به  نگین
2 سال قبل

من هرروز دوتا ازدرسهای تخصصی رو میخوندم وسه تا عمومی
البته ب این توجه کن که عربی وادبیات وپشت سرهم نخونی
وفیزیک وریاضی رو هم پشت سرهم نخون
مثلا یه روز زیست وفیزیک بخون روز بعد شیمی وریاضی
برای زمین شناسی هم من خیلی تست نزدم چون پزشکی میخواستم برام اهمیت نداشت
زبان رو هم بااینکه ازبچگی کلاس میرفتم وبه گفته خودم مشکلی نداشتم اما سرجلسه حسابی به مشکل خوردم

Ania
Ania
پاسخ به  نگین
2 سال قبل

مرسی مرسی
خیلی زحمت کشیدی
قربونت❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

نگین
پاسخ به  Ania
2 سال قبل

خواهش میکنم😘❤
بازم سوالی داشتی درخدمتم🙏

Tina
Tina
2 سال قبل

رمانت مثل همیشه عالیه و حرف نداره و خیلی ممنونم که تو این شرایط بد روحی ای که داری پارت گذاشتی.واقعا از ته دلم خوشحلم که حال مادرت بهتر شده مهرناز جون الهی همیشه حالش خوب باشه و تنش سلامت

Nasim
Nasim
2 سال قبل

سلام مهرناز جانم🌹
خسته نباشی خانم نویسنده❤
مثل همیشه عالی😘
.
این آهیر و افرا قسمت فحش دونی مغزشون خیلی فعاله🙊😂
الان به مغز پویا و باهوشم خطور کرد یه ماشین فحش شویی اختراع کنم بذارم خونه اینا، روزی سه بار کله ی اینا رو بکنم توش، یه شست و شوی مغزی حسابی بشن😌😅
نظر مساعدت مثبت هست؟!😂
.
چقدر خوشحالم که خودت اومدی و جواب کامنت ها رو دادی دوستم😍❤

Nasim
Nasim
پاسخ به  Nasim
2 سال قبل

عزیزی😘❤
.
آخه اینا دارن تخلیه ی روحی میشن، از اونور روح پاک و فانتزی و فحش ندیده ی من پر میشه😌😂😂😂
.
پس اول باید این اختراعم رو روی تو امتحان کنم، مثل همون پرش روی نیزه که میخواستم بفرستمت ببینیم چی میشه😅
کنار اون یکی خالکوبی اینم بزن:
رفیق خیرخواه، طوفان
😂😂😂😂

Nasim
Nasim
پاسخ به  Nasim
2 سال قبل

نگو، آخه من دلم میاد بالایی سر تو بیاد😘❤
ولی خب در راه علم چاره ای ندارم😌
#نه_به_کمک نکردن به پیشرفت علم
😂😂😂😂😂

Nasim
Nasim
پاسخ به  Nasim
2 سال قبل

یه بنده خدا این اسمو روم گذاشت😘😂😂😂

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

خداقوت مهرناز عزیز روز قلم و بهتون تبریک میگم خداروشکر حال مادر عزیزت بهتره خدا برات حفظش کنه تا ابد‌‌.خدا همه مریضارو شفا بده الهی آمین.💚💚💚💚

ریحان
ریحان
2 سال قبل

اگه بگم از خوشحالی بغض کردم و خندیدم باورت میشه جزیره ی نااز من؟؟؟؟
.
الهی فدات شم….الهی شکرت
خوش خبر باشی😍😘
.
من ….همیشه کنارتم از همین فاصله تااااااااااااا
خلاصه کنارت هخخخخ
.
حال و هوام عوض شد بخدا♥

ریحان
ریحان
پاسخ به  ریحان
2 سال قبل

خدااا نکنه جیییییگر من
.
الهی همیشه خوب باشه
خوشگل چشم آهویی من
.
خوشحالم از حال خوشت جزیره…♥

محمدم گفت الهی شکر.امیدوارم همیشه صحت و سلامتی داشته باشین….
رااستی ناازم روز نویسنده رو بهت تبریک گفتم چت روم118 اونم اولین نفر تا سر ساعت 00:00به محمد گفتم تا اینجا یکم طول کشید هخخخخخ
.
بازم تبریک میگم نویسنده ی عزیز من♥
قربونت برم من مهر.ناازم
.
عشقمی سن…یاشا گوزلیم
.

ریحان
ریحان
پاسخ به  ریحان
2 سال قبل

فدای تو و مهربونایت
.
مرسی عزیز ریحون
ممنون بابت دعای قشنگت واسه آسیدم♥
.
اتفاقا محمدم امشب شیفتشه که پیش آسید باشه…خوشحال میشه بهش بگم….
عزیزمی تو♥

Noora
Noora
2 سال قبل

مهرنااااازم عالی بود جیگر
خیلی قشنگ بود 😎😎🤞🏻
آقا ولی من همه ی فوشا را فهمیدم😂😂
خیلی آهیر و افرا را دوست دارم عشقن
امیدوارم مامانت زود زود حالش خوب بشه و بیای عزیزوم 😍🍓💚💙

دسته‌ها

74
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x