رمان دل دیوانه پسندم پارت 101

0
(0)

 

 

خیلی دلم می خواست برم به سروش سر بزنم.

نمی دونم چرا.

 

ولی دوست داشتم برم.

باورم نمی شد. تمام مدت که حرف نزد

 

بخاطر تعهد کاری بود.

هرچی هم اذیت شد دم نزد

 

صبر کرد و سکوت.

و اون روز هم دیگه وقتی خیلی پا رو دمش گذاشته بودم

 

خواست از راهی وارد شه که جواب بده و ول کنم

 

چون من واقعا بیخیال نمی شدم.

و مشخص بود رفتم رو مخش.

 

انگار بهشم نگفته بودن من کیم.

و بخاطر چی می رم اونجا.

 

وگرنه احتمالا خونسرد تر برخورد می کرد.

 

نمی دونستم هنوزم اونجاست یا نه.

 

انگار تمام مدت داشتیم بازی می کردیم و خبر نداشتیم.

****

مدرکم اومد.

و دیگه می تونستم مشغول به کار بشم.

 

از این بابت خوشحال بودم. مامانمم که تصمیم گرفته بود به مناسبتش مهمونی بده

 

 

 

داشتیم مهمون ها رو می شماردیم و چک می کردیم.

 

که مامانم یهو خطاب به بابام گفت :

نمی خوای داداشت رو دعوت کنی؟

 

بابام اخم کرد و رفت تو فکر.

 

فقط بخاطر مازیار بود که جانب داری می کردن.

 

دوست داشتم بگم قضیه از چه قراره تا حساسیتشون کمتر بشه.

 

اما خب نمی شد.

بابام یهو گفت :

نه. نمی خواد.

 

مامانم ولی گفت :

آخه زشته.

ما با اونا که مشکل نداریم.

 

با پسرشون داریم. نهایت به خانمش می گیم پسرتون رو نیارید

 

_ میشه آخه زنگ بزنی بگی پسرتون نیاد؟

 

این بی احترامی بزرگ تریه.

_ ولی تو و داداشت همیشه با هم بودید

 

نمیشه که کلا هم قطع رابطه کنید.

 

_ نمی تونمم بذارم اون پسره نره خر بیاد.

 

وقتی دخترم رو بازیچه کرد زندگیش رو خراب کرد

 

 

 

نتونستیم چیزی بگیم. هر دو مون ساکت شدین.

 

حق داشت. پدر بود.

 

درسته که تصمیم گیرنده اصلی زندگیم من بودم.

 

ولی بالاخره دخترش بودم.

قطعا نمی خواست آسیبی بهم برسه.

 

تا الانم که هر بار خواستم بهم اعتماد کنه و زمان بده این کارو کرد.

 

ولی مازیار کاری کرده بود که دیگه نمی شد ازش دفاعی کرد.

 

مجبور بودم سکوت کنم.

 

اصلا اگه میومد ممکن بود اوقاتمون تلخ بشه.

 

چون بابا راضی به اومدنش نبود.

 

مامان هم نبود ولی میگفت زشته.

 

من دیگه چیزی نگفتم.

و بلند شدم رفتم توی اتاقم.

 

بایدم زودتر یه فکری برا مازیار می کردم.

 

نمی دونم.

شایدم باید خیلی کشش می دادم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (1)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.2 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
nah
nah
1 سال قبل

کل هفته دو تا پارتم نذاشتی،این چه مسخره بازیه که درآوردین؟

Sayna
Sayna
1 سال قبل

عالیه

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x