رمان دل دیوانه پسندم پارت 59

1
(1)

 

از چشماش خون می بارید.
جلوی دهنم رو ولی نگرفت.

با یه دستش دستام رو گرفته بود و با دست دیگش گلوم رو.
وحشت کرده بودم.

در حدی که فقط نگاهش می کردم و چیزی نمی گفتم.
فشار دستش رو عمدا یکم بیشتر کرد.

کنترلم رو از دست دادم و شروع کردم به جیغ کشیدن و کمک خواستن.

همون موقع در با ضرب باز شد و موسوی و دو سه تا پرستار اومدن داخل

فوری سروش رو از من جدا کردن. ولی سروش چشم ازم برنمی داشت

به سرفه افتادم و بلند شدم.
دست و پاش رو گرفته بودن و نمی ذاشتن تکون بخوره.

موسوی اومد سمت من و نگران گفت :
خوبید خانم یاقوتیان؟
چی شد؟

بدنم داشت می لرزید. حس کردم هر لحظه ممکنه پس بیفتم.
گریم داشت می گرفت

فقط به زور زمزمه کردم : میشه از اینجا بریم بیرون.
_ بله بله حتما.
همراه هم از اتاق سروش رفتیم بیرون.

و دیگه نفهمیدم چی کارش کردن.
روی صندلی نشستم. برام آب قند آوردن.

موسوی هم تمام مدت کنارم بود

یکم که حالم بهتر شد موسوی پرسید :
چی شد خانم یاقوتیان؟
چرا اونطوری بهتون حمله کرد؟

_ بهش گفتم مرخص شدی و باید بری.
صدام می لرزید.
_ یهو انگار جنون بهش دست داد.

ولی من مطمئنم اون حرکتش هم
عمدی بود.
_ عمد؟ چرا عمد؟

_ چون با کاری که کرده شما دیگه از اینجا بیرونش نمی کنید

موسوی به فکر فرو رفت.
_ خب چرا داره این کارا رو می کنه.

_ نمی دونم. واقعا نمی دونم.
و مشکل همین‌جاست.
به سرفه افتادم.

موسوی گفت : من امروز با استاد شفیعی صحبت می کنم که پایان نامه شما رو قبول کنن.

و دیگه اینجا نیاید. امروز دیگه جونتون به خطر افتاد.
اگه به موقع نرسیده بودیم…

راست می‌گفت وضعیت داشت بدتر و بدتر می شد.
وقتی گفت به شفیعی میگم اولش خیلی خوشحال شدم

ولی فوری اون خوشحالی از بین رفت.

چون نمی خواستم کارم رو نصفه ول کنم.
و برام مهم بود که بفهمم سروش دقیقا چشه.

چرا داره اون کارا رو می کنه

واسه همین میون درگیری های خودم پریدم وسط حرفش و گفتم :نه آقای موسوی.

فعلا چیزی نگید. می خوام خودم تمومش کنم.
جاخورد. حتما داشت تو دلش میگفت این دیوونه ای چیزیه.

_ هنوزم میگم سروش سالمه. و باید اینو ثابت کنم.

وگرنه همینجا نگهش می دارید تا به هدفاش برسه.

_ آخه خطرناکه خانم یاقوتیان
امروز بهتون حمله کرد. یعنی بازم احتمالش وجود داره.

دیگه نمی تونیم شما رو با اون تنها بذاریم.

_ نگران نباشید. یه راهی پیدا می کنیم که اتفاقی نیفته

_ چه راهی؟!
****
هیچی به مامان بابام نگفتم.
از موسوی هم خواستم حرفی نزنه.

ولی فکرم خیلی مشغول بود. مدام اون صحنه میومد جلوم.

و حتی گرمی دستاش و فشارش رو روی گلوم دوباره حس می کردم.

گردنم قرمز شده بود. مجبور شدم یقه اسکی بپوشم که معلوم نشه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x