رمان دل دیوانه پسندم پارت 60

0
(0)

 

تصمیم کشیک دادن توی تيمارستان عملی شد.
قرار شد من غروب برم اونجا.

و خیلی نامحسوس توی حیاط کشیک بدم. یا بشینم توی اتاق موسوی و از دوربین ها چک کنم

ببینم کی میاد و کی می ره.
کی یه چیزی واسه سروش می ذاره پشت پنجره.

شک ندارم همش برنامه ریزی شده بود.
حتی اتاق سروش که طبقه پایین بود و از پنجره به حیاط دسترسی داشت.

راستش خیلی استرس داشتم. چون دیگه موسوی هم نبود.

فقط، چند تا پرستار شیفت بودن.
که اونا هم سرگرم کارای خودشون بود

توی دفتر موسوی با استرس نشسته بودم و زل زده بودم به دو تا دوربین

یکی جلوی پنجره سروش و یکی هم توی اتاقش.
یه گوشه کز کرده بود.

از بعد اون درگیری بیشتر ادای دیوونه ها رو در می‌آورد و کارای عجیب غریب می کرد.

فهمیده بود در خطره.
و تمام اونا سیاستش بود

کاش حرفم رو باور می کردن. من دیگه یقین پیدا کرده بودم که سروش چیزیش نیست

و خودش می خواد که اونجا باشا

بماند که چقدر زمان برد تا مامانم رو راضی کنم شبو اونجا بمونم.

می خواست خودشم بلند شه باهام بیاد.
به زور تونستم متقاعدش کنم که نیاد.

توی خونه بشینه و از همونجا جویای احوالم باشه.
واسه همینم تند تند بهم پیام می داد.
چون گفته بودم خیلی زنگ نزنه.

ممکنه نتونستم جواب بدم. و یه وقت صدا بپیچه و بفهمن من اونجام.

اونوقت کارم خراب می شد.
ساعت از نیمه گذشته بود. یکمم خوابم گرفته بود.

ولی با قهوه خودمو سرپا نگاه داشتم.
ساعت یک، دیدم یه نفر اومد پشت پنجره اتاق سروش

چشمام و گوشام تیز شدن.

با چک این طرف و اون طرف یه چیزی گذاشت لای بوته ها و رفت.

حیف که نفهمیدم کیه. قطعا یکی از کارکن ها یا مریض های اونجا بود

چون کسی نمی تونست همینجوری وارد بشه.

وقتی که مطمئن شدم طرف رفته بلند شدم و قبل اینکه سروش بفهمه رفتم بیرون.

باید می دیدم چی اونجا گذاشته.
خیلی هم باید احتیاط می کردم.

خوب این طرف و اون طرف رو برانداز کردم که کسی نباشه.
خداروشکر فقط نگهبانی بود که اونم داشت چرت می زد.

با هاشم هماهنگ بودم.
رفتم کنار بوته ها. خوب این طرف و اون طرفشون کردم.

ببینم چیزی پیدا می کنم یا نه.
صدای افتادن کاغذ اومد.

یکم خم شدم که ببینم کجا افتاد که یکی از شاخه ها بدجور فرو رفت توی دستم.

به زور جلوی خودمو گرفتم که از سوزش ناله نکنم.
لب گزیدم. خیلی اذیت شدم. ولی کاغذه رو دیدم.

این بار با احتیاط بیشتری خم شدم و برش داشتم.
سریع لاشو باز کردم. تاریک بود نمی تونستم بخونم.

تا خواستم چراغ قوه گوشیم رو روشن کنم، صدای باز شدن پنجره اومد

مثل جت رفتم و پشت درخت قایم شدم
نفس نفس می زدم.
آروم خم شدم و نگاه کردم ببینم هست یا نه.

داشت لای بوته ها رو نگاه می کرد. دنبال همون کاغذه بود.
ولی هرچی گشت پیداش نکرد و با یه نوچ رفت داخل.

وقتی رفت نفسی از سر آسودگی کشیدم
حالا می تونستم کاغذه رو چک کنم. ببینم توش چیه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Aram
Aram
1 سال قبل

وییی چراااا همه رمانا جای حساس تموم میشه خببب 🥲

...
...
1 سال قبل

توروخدااااااااا یکی دیگهههههههه

معصومه
معصومه
1 سال قبل

یه پارت دیگه لطفا🙏🏻🙏🏻🙏🏻

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x