رمان دل زده پارت 19

1
(1)

صدای مادرش از پشت سرش شنید : چی شد پس چرا نمیای ؟
نگاه مضطرب سمیه از اینه ی کوچکش به سوی مادرش حواله شد
قبلاً ذوق دیدار آرمین را داشت و کلی آرایش می کرد و سودابه به شوخی می‌گفت کرم مالی کردی خودتو
اما هم اکنون بدون ذره ای آرایش و با صورتی زرد رنگ میخواست به ملاقات عشقش برود عشقی که دیگر او را جز پسر عمو چیزی نمی دانست که اگر این عشق را دنبال می کرد به بن بست میخورد …
ابرویش ، عشقش و غرورش همه چیزش به باد فنا می رفت و تقدیر چه بد تا کرد با او …. پول چه ها که نمی کرد تمام زندگی سمیه را از او در یک شب ربود
بغض چشمانش را احاطه کرده نگاهی دوباره به چهره اش در آینه ی کوچکش انداخت و آن را بست از جا برخاست و گفت : من آمادم
سودابه جا خورده به سر و وضع دخترش نگریست ! با این تیپ و شکل و شمایل میخواست بیاید ؟ گمان می کرد شوخیست و سمیه هنوز اماده نشده است اما گویی با همین لباس ها خواهد آمد
با اینکه لباس زیاد نداشت و همگی کهنه بودند اما هر وقت آرمین را می دید زیبا ترین لباس هایش را به تن می کرد و حالا چه ساده پوش شده بود
سودابه متعجب پرسید : با اینا میخوای بیای ؟ با این ریخت و قیافه ؟
نگاهی به سر تا پایش انداخته لبخندی کمرنگ به لب زد در پاسخ مادرش حرفی برای گفتن نداشت که اگر میخواست لب باز کند باید تمام قضایا را تعریف می کرد و می‌گفت امشب قرار است برای همیشه دور عشق بچگیم را خط قرمز بکشم و در گرداب تنهایی و کثافت فرو بروم !
استرس تمام وجودش را فرا گرفته بود و چاره ای جز تحمل نداشت به سمت کیف کهنه اش حرکت کرده روی شانه آویزش کرد و در تظاهر اینکه خوشحال است گفت : مگه چشه خیلیم خوبه !
صدای مادرش سوهان روحش شد
_ اینم حرفیه علف باید به دهن بزی شیرین بیاد !
هر دو از در خانه بیرون زده تاکسی را آن طرف تر دیدند که پارک کرده بود به سمت تاکسی زرد رنگ حرکت کرده روی صندلی عقب ماشین جای گرفتند
سلامی نثار پیرمرد مو سپید کردند و جواب گرمی هم شنیدند
پیرمرد آدرس مقصدشان را پرسیده ، آدرس خانه را دادند و پس از گذشت ده دقیقه ماشین جلوی درب خانه ایستاد
هر دو از ماشین پیاده شده ، سمیه به سمت شیشه ی پیرمرد حرکت کرده سر خم کرد و در حالی که در کیفش دنبال پول بود گفت : ممنون چقد میشه ؟
صدای پیرمرد متعجبش کرد وقتی گفت : بیست هزار !
مگر چقد راه بود و مردم از کی بی وجدان شده بودند ؟
می دانست کلنجار و چانه زدن به جای خوبی منتهی نمیشود چهار تا پنج هزاری به دست پیرمرد داده رفتن تاکسی را نظاره گر شد به سوی مادرش حرکت کرده گفت : چرا زنگ نمی زنی ؟
نگاه هر دو روی خانه ی حیاط داری بود که درب فلزی و زنگ زده ای داشت با یک زنگ !
سودابه زنگ را آرام فشرده اندکی بعد صدای شاداب هانا را شنید : بفرمایین تو زن عموی خوشگلم !
لبخندی لب های سودابه را در بر گرفته نفس در سینه ی سمیه حبس شد !
آیا توان رویایی و مقابله با چهره ی آرمین را داشت ؟ می توانست از پس نگاه او فرار کند آیا می توانست روی ضربان قلبش کنترلی داشته باشد ؟
سمیه عاشقانه در تقلای این عشق بود و در سوی دیگر از این احساس بچگی گریزان بود !
کیفش را روی شانه مرتب کرده نفس عمیقی کشید الان وقت لرزیدن و اضطراب نبود وقت تمام کردن همه ی ماجرا بود
دستش را مشت کرده با صدای تیک باز شدن در هر دو داخل حیاط شدند
امشب آتش این عشق را تا همیشه خاکستر میکرد چه در قلب ویرانه ی خودش چه در قلب دیوانه ی ارمینش***

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (10)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

18 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سپیده
سپیده
1 سال قبل

من الان متوجه شدم نویسنده ۶ روزه پارت نمیده چقدر من ب فکرممممم😂😂
عه مریض شده..الهی اشکال نداره انشالله زودتر خوب شه..🌹🌹

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
1 سال قبل

دوستای قشنگم مهسا (نویسنده) کرونا گرفتع بهتر شه براتون پارت میزاره

neda
neda
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

عه،ايشالا خوب شه…
خیلی وقت بود نخونده بودم
گفتم جمع کنم یبار بخونم حال بده 😂
اومدم دیدم همون جا ک میگ چیشد نمیای مونده بادم خالی شد خاهر 😂

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  neda
1 سال قبل

😂😂😂

neda
neda
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

الهم صلی علی محمد وآل محمد…

یبار زود پیداش شد 😂

زهرا
زهرا
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

سلام
ای جانم الهی هر چه زودتر شفا پیدا کنن

Shina
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

انشالله هر چه زودتر خوب بشه
ببخشید تا حالا نویسنده بهتر نشد؟؟

زهرا
زهرا
1 سال قبل

سلام ۴ روز پارت گذاشته نشده
نویسنده دیگه پارت نمیذاره؟؟

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
پاسخ به  زهرا
1 سال قبل

سلام نمی دونم
ب نویسندش پیام میدم بهتون اطلاع میدم

Mahsa
1 سال قبل

فک میکنی پارت نمیذازی خیلی زرنگی😑😑😑

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

پارت بعدی رو بزار دیگه اه الان چهار روزه پارت نزاشتی

کیمی
کیمی
1 سال قبل

که چی مثلا میخوای رمانت پر بازدید شع پارت نمیزاری 🐵

Fati
1 سال قبل

فک کنم دیگه پارت نمیزاره

ساسی
ساسی
1 سال قبل

بقیش کو پس 😒

شادی
شادی
1 سال قبل

سلام هیچ معلوم هست کی پارت میزارید الان دو روزه نزاشتید لطفا بگید کی پارت گذاری میکنی تاریخ و ساعت مشخصشو بگید لطفا

...
...
1 سال قبل

مهسا جان پارت امروز و نمیزاری؟

Mobin
Mobin
1 سال قبل

آخی واایی آرمین بمیرم سییت

ثنا
ثنا
1 سال قبل

تشکر از قلم شما

دسته‌ها

18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x