رمان دل زده پارت 27

0
(0)

آرمین پس از عوض کردن لباس هایش با لباس راحتی و خانگی وارد حال شده بی اراده نگاهش سوی دختر جوان را گرفت

 

 

میشد زمان بایستد و چند ساعتی را به صورت سمیه بنگرد آخر دلتنگش بود خب !

 

به محض ورودش به حال ، مادرش بود که خطاب به هانا گفت : پاشو شامو آماده کنیم دختر

و این حرف دلیلی شد برای از جا برخاستن سودابه و سمیه ، اما سمیه کجا ؟ بهانه ی خوبی بود که از دست نگاه آرمین بگریزد

لبخند زنان به زن عمویش نگریسته لب زد : منم میام کمکتون

زنعمویش با خوشرویی پاسخ لبخندش را با لبخندی طویل داده لب گزید : عزیزم شما بشین منو هانا سفره رو میچینیم ، ا سودابه بشین تو هم !

 

اما سودابه سرسختانه مقاومت کرده همراه با هانا داخل آشپزخانه شدند تا شام را مهیا سازند

هم اکنون فقط آرمینی بود که روی پشتی تکیه داده بود و با کنترل تلویزیون در حال بازی بود و تمام حواسش جلب سمیه و مادرش بود

سمیه همان گونه که به سمت آشپزخانه حرکت می کرد دوباره لب زد : اینطور که نمیشه زنعمو جان منم میام کمکتون

زنعمویش هم همراه او به آشپزخانه رفته با عجز نالید : آخه عزیزم شما مهمونین نمیشه که !

سمیه سرگردان میان آشپزخانه چرخیده به سمت کابینت حرکت کرد تا ظرف ها را بیرون بیاورد اما قبل از انجام این حرکت صدای هانا را شنید که آشپزخانه را در بر گرفت : سمیه جان تو برو پیش داداشم ، بدبخت نمی‌بینی چقدر دل تنگته !

روزی هزاران بار لعنت بر هانا ، این دختر شر و نامروت

آخر بگو سمیه ی طفلک چه بدی در حق تو کرده که این گونه برخورد می کنی ؟! وجدان ندارند این مردم گویی !

سمیه دستانش در هوا مانده نگاه هراسانش را به سودابه و زنعمویش دوخت !

نگاه هر دو که نه هر سه آنها بوی موافقت می داد که برود !

صدای مادرش را شنید : آره مامان جان راست میگه برو با آرمین حرفاتونو بزنین تا ما سفره رو می چینیم !

این میان سمیه مرد و کسی ندانست که برایش قبری بگیرند ، دفنش کنند

زنعمویش در حالی که قابلمه ی غذا را به دست گرفته بود به تایید حرف سودابه و هانا گفت : آره دیگه برو عزیزم !

عاجزانه باشه ی آرام و شمرده ای گفته با اضطراب از آشپزخانه بیرون زد ، قدم های آرامش روی زمین به رقص در آمده بی اراده نگاهش روی نگاه خیره ی آرمین ثابت ماند …

قلب هر دویشان حکم می کرد همینجا در عشق هم حل شوند اما سمیه قصد حل شدن نداشت ، منجمد می کرد

اصلا برای همین آمده بود !

دلتنگیش را کنار زد ، با اینکه خیلی دلتنگ آرمینش بود ولی دلتنگی را باید می بوسید و کناری می گذاشت !

آرمین اندوهگین تلویزیون را خاموش کرده بیشتر تکیه اش را به پشتی داد

چرا رفتار سمیه چنین سرد و دل خراش بود ؟ این رفتار سرد و خشک دلش را آزرده بود و قلبش را رنجور ساخته بود

انتظار رفتار گرمی از سمیه داشت ، گمان می کرد او هم دلتنگ است اما رفتارش حکم دیگری را صادر می کرد

سمیه آهسته با فاصله ای نسبتا زیاد روی پشتی دیگر تکیه داده نشست

اما مثل آرمین نگاه به عشق خود ندوخت ، بلکه به فرش گلدار و قرمز رنگ و کهنه ی زمین زل زد ، گویی در آن گل های رنگین روی فرش چیزی یافته باشد ، اما این میان

نگاه بی قرار و پر شرارت آرمین در حال تجزیه ی صورت سمیه بود و در دل چه مقدار حرص و جوش می خورد !

چرا سمیه اش بی محلش می کرد ؟

نگاه پر حرصش را به آشپزخانه دوخت ، آنها مشغول به چیدن سفره بودند و هیچ کدام حواسشان به این دو نبود فرصت را غنیمت شمرده در عرض ثانی لب فشرد : خوبی دختر عمو ؟

کلام پر حرصش موجب سر بالا آوردن سمیه شد ….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

14 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پناه
پناه
1 سال قبل

گاهی دلت میخواهد با وجود همه اصرارها برای ماندن بروی
گاهی هم منتظر یک تعارف کوچک برای ماندنی

#پناه

همه از دلتنگی وبیچارگی ارمین حرف میزنن
اما
هیچ کس از سختی دل کندن سمیه سخنی به میان نیاورد😔😢💔💘

پناه
پناه
پاسخ به  mahsanori
1 سال قبل

فدات عزیزم 💖

ثنا
ثنا
1 سال قبل

مرسی نویسنده جونم خیلی زیبا نوشتین

sanaz
sanaz
1 سال قبل

اخی بمیرم برا ارمین😢💔

Nahar
Nahar
1 سال قبل

چقدر ارمین گناه داره😑😞

tara rahimi
tara rahimi
1 سال قبل

امیدوارم آرمین بمیره پسره ی چندششش 😐👊

sanaz
sanaz
پاسخ به  tara rahimi
1 سال قبل

چرا خو پسر ب این خوبی😂😂

سپیده
سپیده
پاسخ به  tara rahimi
1 سال قبل

وای دلت میاد

mahsa
پاسخ به  mahsanori
1 سال قبل

اشکال نداره گلم ❤

tara rahimi
tara rahimi
پاسخ به  mahsanori
1 سال قبل

بار آخرت باشه 😂👊

سپیده
سپیده
پاسخ به  mahsanori
1 سال قبل

ن بابا خوبه

دسته‌ها

14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x