رمان دلارای پارت 116

5
(1)

 

دلارای گوشه دیوار سر خورد
خسته بود …
دلش خوابی آرام میخواست ، بدون دغدغه
ارام لب زد :
_هیچی درست نمیشه من فقط هر لحظه بیشتر تو این منجلاب فرو میرم
هومن سمت در خروجی رفت و جمله آخر را
گفت :
_حداقل میتونی دست و پا بزنی، میتونی برای آخرین بار بجنگی
_هیچ شانسی ندارم
_شانس همیشه هست
گفت و در را بست
دلارای ارام شکمش را لمس کرد و ناليد :
– من و ببخش

صدای هق هقش بالا رفت :
– ببخشید
ببخشید که با حماقت کشوندمت تو این دنیا اون زمان فکر میکردم همینکه تو بیای بابات نرم میشه من هنوز خودمم بچه بودم آخه مثل تو بی گناه …
– حق داری نبخشیم منم هیچ وقت مامانمو نبخشیدم خودم رو هم نمیبخشم…

نمی دانست چند ساعت بود که روی زمین سرد نشسته و منتظر هومن بود؛
حتی نمی دانست این چندمین بار است که صدای زنگ موبایلش داخل سرش می پیچد و افکارش را بهم می ریزد
حوصله ی هیچکس را نداشت
نمیخواست صدای هیچ کسی جز هومن را بشنود
همه آن ها دست به دست هم داده بودند تا دلارای به این نقطه برسد
آن ها هم اندازه دخترک مقصر بودند
دستی روی گونه اش که به تازگی خشک شده بود کشید و به در خیره ماند.
منتظر هومن بود، هومنی که رفته و هنوز برنگشته

آهی کشید
هوا کم کم روشن میشد نیشخندی زد هومن کجا مانده بود؟
رفته رفته ناامید می شد از آمدن هومن او هم با دیدن دلارای فرار کرده بود از او دلگیر نبود بلکه حق میداد
آلپ ارسلان دختر معصوم و دست نخورده ی حاج فرهمند که چادر از سرش نمی افتاد را پس زده بود
اگر هومن نامزدش را با شکم بالا آمده نمیخواست حق داشت…

با شنیدن صدای در بلند شد
حس کرد اشتباه شنیده است
با قدم های بلندی راهش را سمت در کج کرد
– هومن ؟
اشک هایش دوباره روی گونه اش سرازیر شدند.
– هومن، خوبی؟
چه سوال کلیشه ایی! اما با دیدن چشمان قرمز و صورت شکسته ی هومن جمله ی دیگری به ذهنش نرسید
دستش را گرفت
هومن بلافاصله دستش را عقب کشید
– عقد می کنیم!
چشمان دلارای گشاد شد

نمی دانست درست شنیده است یا نه حالش خوب نبود
توهم زدن بعید به نظر نمی رسید؟
هومن بی توجه به بهتش ادامه داد :
_طبق برنامه ازدواج میکنیم برای بچه شناسنامه میگیرم
با درد ادامه داد :
_به اسم خودم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

34 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Helma
Helma
1 سال قبل

بعله هم اکنون جنتلمن بازی😐😂

Nazi
Nazi
1 سال قبل

آخه چرا😐😐😐😐
چقد جنتلمن شد این هومن
البته برادر زادشه بچه ی دلارای
حق داره به عنوان یه عموی‌ خوب واسش پدری کنه

نویسنده مرسی ک هستی واقعا خسته نباشی
اینهمه طولانی مینویسی خسته نمیشی؟؟

Fatemeh Zeia
Fatemeh Zeia
1 سال قبل

آقا اگه رمان داشته باشیم ، چجوری میتونیم تو سایت بزاریم؟

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

نه ، جای دیگه نمیشه؟
تف به این دنیا

Fatemeh Zeia
Fatemeh Zeia
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

نه متاسفانه
برنامه دیگه ای نمیشه ؟

Sevili
Sevili
1 سال قبل

فقط یه سوال دارم ارسلان کجا گم شده😐😂
جون هرکی دوست داری یکم زیاد بنویس 💔💔
واینک من تاالان فک مکردم حامله نیس دارای
ارسلان دس کاری کرده ازمایشو😐💔😂شت

شادی❤
شادی❤
1 سال قبل

نویسنده فکر نکن رمانت خیلی جذابه
زیاد جالب نیست
من فقط و فقط بخاطر این میخونمش چون ژانر و موضوع رمان متفاوته

𝐒𝐚𝐛𝐚
𝐒𝐚𝐛𝐚
پاسخ به  شادی❤
1 سال قبل

اوکی ولی همین متفاوت بودنه جذابش کرده

آوا
آوا
1 سال قبل

بخدا خسته شدم
یا یه کم بیشتر بنویس
یا روزی ۲ پارت بزار
هر روز میمونم تو خماریش

Rasha
Rasha
1 سال قبل

من خیلی دوست داشتم ارسلان اینو بگیره ولی خو هومنم گنا داره الاااننن

شقایق
شقایق
1 سال قبل

خب این رمان دیگه کاملا زیباییش رو از دست داده.
دلارای تا دیروز فقط دوست داشت صدای ارسلانو بشنوه حالا دلش هوس هومنو کرده میگه دوست ندارم جز صدای هومن صدای کسی رو بشنوم؟🤣🤣خدایی ی چیزی زدن اینااا.

درصورتی که ارسلان بیاد هومنو کتک بزنه((((البته هومن مقصر نیستاا ولی خب اینطوری رمان دوباره خوب میشه)))) و جلوی همهههه دست دلارای رو بگیره ببره خونشون من از سر تقصیراتشون میگذرم😂😂
خودتونم پروئید و زیاد حرف میزنید.😒😂

شقایق
شقایق
1 سال قبل

از همین تریبون اعلام میکنم که…
من دیگه این رمان رو نمیخونمممممم!!!

فقط هومنو بدید دستم ی پس گردنی بزنمش عقلش بیاد سرجاش.😘😑😂

حدیث⚘
حدیث⚘
1 سال قبل

آورین آورین
چه عجب یه پیشرفتی کردی نویسنده جون
کلا تو این رمان که من ۴ ماه از وقتم رو براش گذاشتم فقط ۴ تا اتفاق ما رو هیجان زده کرد
1… هومن اومد خواستگاری دلارای
2… دلارای باردار شد
3… دلارای خواست خود کشی کنه
4… تصمیم هومن برا ازدواج با دلارای
به خدا این رمان خیلی خوبه ولی پارت گذاریش خیلی بده
نویسنده خیلی کم مینویسه
بدتر از نویسنده ادمین این سایت هست که به اعتراض های ما گوش نمیده

فاطی 85
فاطی 85
1 سال قبل

الان
هومن
چرا
داره
خودشو
فدا
می‌کنه
واسه
دلارای
احمق
😑
واییی
چقدر زیاد
نوشتم
دستم
درد
گرفت
😂
نویسنده
جان
لطفاااا
بیشتر
بنویس
دق
کردیم

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  فاطی 85
1 سال قبل

تو دیگه مثل نویسنده خودت و اذیت نکن دست درد می گیره فیزیوتراپی تو هم می رفتیم😂😂

یکی
یکی
1 سال قبل

نه دیگه اه هومننننن بکش کنارررر ینی چی، میخواد یه بچه حروم رو به اسم خودش بزنه اه این چه کاریه آخه، گفتم باز این هومن میفمه ولی انگار نمیفمه

Farzaneh
Farzaneh
1 سال قبل

هومن شده شوالیه رمان
ارسلان شده دیو سه سر
دلارای شده یکدانه دختر کهکشان راه شیری
😑😑😑😑

Ayda
Ayda
پاسخ به  Farzaneh
1 سال قبل

اخخ گل گفتی😂

Farzaneh
Farzaneh
پاسخ به  Ayda
1 سال قبل

والا بخدا بقران😶

...
...
1 سال قبل

این دیگه خیلی جنتلمنه🤣🤣

سوگل
سوگل
1 سال قبل

😢😢😢

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
1 سال قبل

اوکی…..
ولی
یکم طولانی ترش کن خب؟
من
دیگه چیزی نمی‌گم
اوکی
آیا باید گفت مرسی؟ مرسی از نویسنده
ولی مارا گیر نیاور فرزندم آری این چنین است

.....
.....
1 سال قبل

بیماری دیوانگی واگیر داره؟
ارسلان دیوانه بودی منتقلش کردی به دلارای، دلارای هم منتقل کرد به هومن… معلوم نیست هومن دیگه به کی منتقل کنه
بسه دیگه خاک به سرت خاک به سرم
هر چی دیوانه ای بوده توی این رمان جمع کردن
اه
منم دیوانه شدم

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط .....
...
...
پاسخ به  .....
1 سال قبل

آره به نظرم باید بریم دنبال واکسن بیماری دیوانگی دارا خطرناک میشه!

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
1 سال قبل

حتی دیگه حوصله ندارم راجب این رمان نظر بدم 😒😏

zohre
zohre
1 سال قبل

شقایق و شهروز و شریفه می خوان بدنیا بیان خوابه بی دلیل نبود

Tamana
1 سال قبل

میخاد عقدش کنهه شناسنامه ام برای بچش براش بگیرهههه؟؟؟😐😐😐💔😐😐😐😐😐

دسته‌ها

34
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x