رمان دلارای پارت 120

5
(4)

 

هنگامه دستی به موهای بلندش که آرایشگر بالای سرش بسته بود کشید

و برای چندمین بار پرسید :

_باز میذاشتیمشون بهتر نبود ؟

زن خندید

_از همین اول میخوای خواهر شوهر بازی رو شروع کنی دختر ؟

هنگامه چشم غره رفت

_چه ربطی داره ؟

زن مهربان لبخند زد

_شوخی کردم عزیزم به دل نگیر
آخه عروسم گفت موهاشو باز بزاریم

هنگامه چشمانش را در حدقه چرخاند

در یکی از بهترین سالن های زیبایی تهران بودند

همیشه خیال میکرد زن هومن را مثل خواهر دوست داشته باشد
اما هر کاری میکرد نمی توانست نسبت به دختری که با هر دو برادرانش بوده حس خوبی داشته باشد

با این همه قصد چوب لای چرخ شان گذاشتن هم نداشت

همینکه دخترک در کنار هومن خوشحال بود ، کافی بود

ارسلان هم که اهل عاشقی نبود

او را خوب می شناخت

استفاده اش را از دخترک کرده بود حال برایش تمام شده بود

امیدوار بود بحث های گذشته هیچ زمان در زندگی هومن و دلارای باز نشود

لب هایش را به هم مالید تا رژ لبش پخش شود و زیر لب گفت:

_ارسلان و دلارای که هیچی
تو ناز و نعمت بزرگ شدن
ولی من و هومن به اندازه کافی بدبختی داشتیم
دیگه حداقل تو ازدواج شانس بیاریم

همزمان در اتاق باز شد

سمت دلارای برگشت

ناخواسته لب هایش کش آمد

از قبل با خودش عهد کرده بود روی خوش به دخترک نشان ندهد
و خودش را سنگین بگیرد اما نتوانست

با ذوق خندید

_یا خدا چقدر خوشگل شدی

عجب هلویی

داداشم چطوری تا شب نخورت

دلارای بهت زده با خجالت لب گزید

دایره لغاتش با هنگامه زیادی تفاوت داشت

هنگامه بی توجه به او دورش چرخید

دامن پف دارش شبیه پرنسس ها نشانش میداد

آرایشش ساده بود

خودش اینطور خواسته بود

اما آرایشگر درباره چشم هایش به حرف او گوش نداده بود

آرایش چشم هایش غلیظ ولی بسیار زیبا بود

در یک کلام دخترک از عکس مدل هایی که روی دیوار سالن بودند هم زیبا تر به نظر می رسید

دختری که ناخن هایشان را درست کرده بود با خنده به تخته کوبید

_وایی ماشاالله

عالی شده اصلا نمی دونم چی بگم

آرایش به بعضی صورتا خیلی میاد

میشه چنتا عکس بگیرم برای پیج اینستامون؟

دلارای بهت زده سر تکان داد

حاج خانوم اگر می شنید خونش حلال بود

_نه ببخشید خانوادم حساسند

همین الانشم بعد از حرف های آن شب همه با او سر سنگین بودند

دختر که انگار برایش عادی بود سر تکان داد

_باشه عزیزم نگران نباش

هنگامه جلو رفت و موبایل را بالا گرفت

_اما من می تونم برای داداشم عکس بگیرم مگه نه ؟

حاضرین خندیدند و دلارای به اجبار لبخند زد

هنگامه نگاهی به عکس انداخت و لب هایش کش آمد

هومن هیچ زمان به او توجه زیادی نداشت

حتی ته قلبش اعتراف کرد. ارسلان بیشتر از هومن برایش برادرانه خرج کرده بود

حامی همیشگی اش ارسلان بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

59 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sevili
Sevili
1 سال قبل

دیگه توعروسی هم ارسلان پیدانشه یعنی…..😐🤝مارو ب کجا میبری نویسنده جان

۰۰۰۰
۰۰۰۰
1 سال قبل

ببخشید کسی هست کمک کنه‌،چرا پیامم حذف شد

۰۰۰۰
۰۰۰۰
1 سال قبل

سلام ببخشید من میخوام رمان بنویسم اما تا حالا اون رو برای بقیه نشر نکردم و نمیدونم به چه صورت هست و شرایطش چطوره،مثلا باید برای کی و چطور ارسال کنم یا در قبالش چه مبلغی رو دریافت میکنم اگه میشه لطفا بهم کمک کنید..

سپیده
سپیده
پاسخ به  ۰۰۰۰
1 سال قبل

سلام عزیزم من زیاد اطلاع ندارم
ولی اگه بخای رمانت رو توی یه سایت پارت گذاری کنی باید برای ادمین اون سایت بفرستی؛
مثلا مثل آتاناز که میخاد رمانش رو توی روبیکا برای فاطمه بفرسته که براش داخل همین سایت بزاره!!
تو هم میتونی رمانت رو برا ادمین بفرستی برات بزاره تو سایت😊

Zahra
1 سال قبل

این ارسلان کجاس پس:/؟

آنیسا
آنیسا
1 سال قبل

حاجی فازت چیه.

Fatemeh Zeia
Fatemeh Zeia
1 سال قبل

سس ماست
مرسی
نیازه باز بگم کمه یا میدونی؟

شیوا
شیوا
پاسخ به  Fatemeh Zeia
1 سال قبل

میدونه ولی به روی خودش نمیاره😂😐

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
پاسخ به  شیوا
1 سال قبل

آره 😂😂😂

zohre
zohre
1 سال قبل

یه حسی میگه آلپ ارسلان عروسی رو بهم میزنه

سلین
سلین
پاسخ به  zohre
1 سال قبل

سگ درصد😄

آرمیتا پاپی
آرمیتا پاپی
1 سال قبل

😂😂میگم اینا‌ چون خانواده اشون‌ حساسه‌ لابد‌ اهنگم‌ نمیزارن‌ تو عروسی‌ شون 😂😂😂
داراب‌ یا دامون‌ میاد دعای کمیل میخونه 😂😐
باورم نمیشه همچین‌ خانواده هایی‌ هست !!

Fatemeh Zeia
Fatemeh Zeia
پاسخ به  آرمیتا پاپی
1 سال قبل

😂😂
خانواده من نه خیلی سخت گیره نه اینجوری که میگی، اصن شورش درمیاد اینجوری

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Fatemeh Zeia
آرمیتا پاپی
آرمیتا پاپی
پاسخ به  Fatemeh Zeia
1 سال قبل

اره عزیزم اینطوری خوبه تعادل و عدالت باید‌ باشه برای همه چیز ♥️😘
این دلارای‌ اینا‌ شورشو‌ در آوردن‌ 😂🔪

لاله
لاله
پاسخ به  آرمیتا پاپی
1 سال قبل

تو رو خدا یه لحظه فقط یه لحظه فکر کنید تو عروسی دارن دعای کمیل میخونن😂
وایییییییییییییییییییی نمیری دختررررر
عررررررررر😂ررررررر😂😂😂😂😂😂😂

آرمیتا پاپی
آرمیتا پاپی
پاسخ به  لاله
1 سال قبل

😂😂😂😘♥️
اره دیگه‌ بعدش ارسلان میاد میگه دلاراییی‌😡این چیه، آهنگ آقاجون جنتلمن ساسی‌ رو بزار‌ یکم‌ حال کنیم ، دلارای‌ سرخ‌ میشه از خجالت و ابرو‌ ریزی‌ ارسلان‌ ،حاج خانوم‌ میزنه تو صورتش‌
ارسلان مست میاد میرقصه‌ اون وسط‌😂😂🤣🤣

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
پاسخ به  آرمیتا پاپی
1 سال قبل

ووووواااایییییی سمممممم

آنیل
آنیل
پاسخ به  آرمیتا پاپی
1 سال قبل

خدا بگم چیکارت نکنه دخترر😂😂😂😂😂😂😂دعای کمیل؟ 😂😂😂😂

سوگل
سوگل
پاسخ به  آرمیتا پاپی
1 سال قبل

😂 😂

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
1 سال قبل

حالا نخواستیم هر روز طولانی بنویسی ولی حداقل واسه فردا یکم دست و دلبازی کن دلارای قربونت بره 😂😍🌹🤍

Zahra
Zahra
پاسخ به  سارا(یکی)😂
1 سال قبل

ایشالله 😂😂

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
1 سال قبل

ولی نویسنده جان جون ننت یکم بیشتر بنویس به خدا ضرر که نمی کنی
بگی به ذهنم چیزی نمیاد عیب نداره
همین قدری که الان نوشتی صبح بنویس عصرم ادامش بعد همش وتو یه پارت بزار

اتاناز
اتاناز
پاسخ به  سارا(یکی)😂
1 سال قبل

این نویسنده اگر بخواد این کارو کنه که بعد از صد و بیست تا نمیکرد عششققممم
خلاصه برات بگم که خیلی لجبازه نویسنده بیا ی چیزی بگم که دلیل اینکه این رمان و این شکلی مینویسی چیییهه؟

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
1 سال قبل

میشه عکسش ارسلان نکبتم بذاری فاطی ؟

نارگل
نارگل
پاسخ به  دیجی تلما😜
1 سال قبل

وای اره فاطمه لدفن بزار😙😚

شقایق
شقایق
پاسخ به  دیجی تلما😜
1 سال قبل

عکس دلارای رو گذاشته مگه؟

سلین
سلین
1 سال قبل

من قلبم تحمل نداره
این همه خوشبختی محاله محاله
بنظرم دلارای یکی از بهترین رمانای این سایت فقط پارت هاش کمن که اینم از اینه که نویسندش یه کره خره😒😓

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  سلین
1 سال قبل

اصلا هم خ
شب‌های نیست این آرامش قبل توفانه تازه جریان داره شروع میشه

سلین
سلین
1 سال قبل

فک کنید ارسلان بیاد عروسی رو بهم بریزه دلارای رو بدزده🙈🖒

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  سلین
1 سال قبل

از یه طرف باید بگیم خیلی خره که بره از یه طرفم خوبه اگه ارسلان آدم شده باشه وگر هم هومن براش داستانی داشته باشه بدبخت نشه ولی دیگه خدا داند

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط سارا(یکی)😂
سلین
سلین
پاسخ به  سارا(یکی)😂
1 سال قبل

وای اره هومن خطر ناک شده😱

آتاناز
آتاناز
1 سال قبل

بزارید خلاصه رمان رو براتون بگم
خوب روزی بود روزگاری قصه ی ما از اون روزی شروع میشه که ی دختر با یک پسر ازدواج کرد در حالی که خوشحال نبود زندگی آنان خیلی جالب و خوب نبود تا اینکه اونا صاحب یک پسر میشن و اون پسر خیلی شاداب بود ولی اجازه نداشت با هر کسی دوستی کنه اون پسر خانوادش کاری کرده بودن که از مذهبی بودن خسته بشه ی شب که می‌ره آب بخوره میبینن باباش با ی خانم که مامانش نیست داره رابطه برقرار می‌کنه و چند ماه بعد اون خانم بدون اینکه ازدواج کنه صاحب بچه هایی به اسم هومن و هنگامه میشه ارسلان هنگامه رو مثل خواهر دوست داشت اما به هومن حسادت میکرد چون پدرش هومن رو بیشتر از ارسلان دوست داشت و خلاصه ارسلان می‌ره به خارج و وقتی هم برمیگرده به ایران خونه مستقل میگیره ‌‌ طی اینکه خارج بوده یک دوست پیدا می‌کنه و توی خارج با دختر های زیادی رابطه داشته و به دوستش میگه که به دنبال دختر متفاوتی باشه براش و ما از ی طرف داستان ی دختر داریم به نام دلارای ،دلارای چون خانوادش از خیلی چیزا منعش میکردن ارسلان رو می‌کنه الگوش و اینکه ناخواسته عاشقش میشه و وقتی که ارسلان داشته به دوستش می‌گفته برام دختر جور کن این می‌شنوه و می‌ره پیش ارسلان تا باهاش رابطه برقرار کنه ولی نمیشه و اینکه میره شماره علی رضا که دوست ارسلان بوده رو پیدا می‌کنه و می‌ره خونه ی ارسلان و با کلی زور باهاش رابطه برقرار می‌کنه و ارسلان از دلارای خیلی خوشش نمیاد و دلارای رو به زور به عقد هومن در میارن و دلارای برای اینکه کثافت کاریش معلوم نشه میخواد ازدواج کنه ولی هومن همه چیز رو می‌فهمه ولی اینقدر خره که می‌ره باهاش ازدواج کنههه
یعنی صد و بیست تا پارت اینقدر شد😐

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  آتاناز
1 سال قبل

آفرین 😂به خدا خلاصش اینجوری بیشتر در اومد تا هرپارت

اتاناز
اتاناز
پاسخ به  سارا(یکی)😂
1 سال قبل

😂😂
پس من فقط خلاصه نویسی کننمم🤣🤣
ننووییسسنننددهه بیا که کمک دستت شدم 😂😂

سپیده
سپیده
پاسخ به  آتاناز
1 سال قبل

کثافط چقد خوب نوشتی♥
مخصوصا چند خط اولش رو
۱۲۰ پارت رو تو ی پارت خلاصه کردی
خدا وکیلی عالی بود
یکم تلاش کنی ی نویسنده ازت در میاد💫

اتاناز
اتاناز
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

🤣🤣🤣
بش ی رمان توی چت روم گذاشتم ببین خوبه؟

سپیده
سپیده
پاسخ به  اتاناز
1 سال قبل

اره خوندمش برای پارت اول و اولین رمان خوب بود ولی تو پارت بعد یکم پیشتر در مورد کاترینا بگو
مثلا چند سالشه خواهر و برادر داره و…
ولی ژانر و موضوعش خیلی خوبه
با بقیه‌ ی رمانا متفاوته💖😍

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط سپیده
اتاناز
اتاناز
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

اوکیه حتما پارت بعد رو ی قسمتش اختصاص میدم برای توضیح درباره کاترینا♥️
فک کنم توی این مدت که مدارس تعطیله این رمان تموم بشه یا شایدم ی رمان دیگه بزارم تا اون موقع شایدم بیخیال شدم

سپیده
سپیده
پاسخ به  اتاناز
1 سال قبل

ببین نمیتونی مخ فاطی رو بزنی بزارش تو سایت براش😂
اینجور بهتره
ولی باید پارت هات طولانی باشه😽

اتاناز
اتاناز
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

فاطی مخ داره من بزنمش؟😂😂
به خدا طولانیییههه

سپیده
سپیده
پاسخ به  اتاناز
1 سال قبل

😂😂😂

اتاناز
اتاناز
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

مقسی😍😍♥️♥️

سپیده
سپیده
پاسخ به  اتاناز
1 سال قبل

😻❤

محفوظه
پاسخ به  آتاناز
1 سال قبل

کوتاه و زیبا

اتاناز
اتاناز
پاسخ به  محفوظه
1 سال قبل

😂♥️♥️

شقایق
شقایق
پاسخ به  آتاناز
1 سال قبل

همه توضیحات یک طرف و خط یکی مونده ب اخری هم یک طرف:))))😂😂

...
...
1 سال قبل

امشب تموم عاشقا باهم میخونن یک صدا میگن
دلی عاشق ترین عروس دنیاست
هوووووووو🤣🤣🤣🤣💛

Zahra
Zahra
پاسخ به  ...
1 سال قبل

چه باحال گفتی😂😂😂😂😂😂

آرمیتا پاپی
آرمیتا پاپی
1 سال قبل

😂😂والا خوب داداشاش‌ اجازه دادن‌ دلارای‌ بره‌ آرایشگاه !🤨
برم‌ داراب‌ و دامون‌ رو صدا کنم 🔪🔪😂😐

سپیده
سپیده
پاسخ به  آرمیتا پاپی
1 سال قبل

اینو خوب اومدی حرف حققققققققققققققق

نازی
نازی
1 سال قبل

نویسندههههههههههههههههههههههههههههه
عشقمی😉ببینم چی میشه😃

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  نازی
1 سال قبل

ریکشنه نویسنده به کامنت نازی
نویسنده :😒دو خط بنویسم واسه فردا نه بزار یکیش و کمتر کنم لوس نشن
😂😂

سپیده
سپیده
پاسخ به  سارا(یکی)😂
1 سال قبل

اِاِاِ زبونت لال😂😂

نازی
نازی
پاسخ به  سارا(یکی)😂
1 سال قبل

ویییییی نه همونم خوبه😂😕

نفس
نفس
1 سال قبل

ایوووووووووووووووووووووووووووووول
👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط نفس
نارگل
نارگل
1 سال قبل

وایییییییییییییییییی عروسیییییی دلیییییییی و هووووووومن
منتظر پارت بعدی هستمممممممممممممم
ممممممشتاقااااانهههه💃😍

ستایش
ستایش
1 سال قبل

چرا عکس گلاویژو گذاشتی😅

آرمیتا پاپی
آرمیتا پاپی
پاسخ به  ستایش
1 سال قبل

شاید گلاویژم‌ میخواسته بره‌ عروسی دلارای‌ وهومن‌ ،برای اینکه از عماد دور‌ باشه 😂😂😂🤣🤣

دسته‌ها

59
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x