رمان دلارای پارت 123

4
(4)

 

 

آرام تر گفت:

_من زن توام هومن

چند ساعت دیگه اسمت میره تو شناسنامم

حداقل یک امروز رو اینطوری رفتار نکن

هومن با اخم های درهم پایش را روی گاز فشرد

دلارای لب گزید و توضیح داد

_هنگامه مشکوک شد

اگر جلوی خانوادم اینطوری رفتار کنی
همه چیز بهم می ریزه

هومن از موضعش پایین نیامد

نمک نشناس نبود اما قلبش بد شکست

_رفتار من از الان تا به همیشه با تو همین شکلیه

دلارای بغض کرده سر تکان داد

_میدونی تو تنها راه نجاتمی مگه نه ؟

پس وقتی می دونی چرا نجاتم دادی ؟

چرا نذاشتی خودمو بکشم ؟

هومن کلافه پوف کشید

اشک هایش عذابش می داد

دستمال کاغذی از بسته بیرون کشید
و سمتش گرفت

_گریه نکن

این ازدواج تنها راهیه که من دارم

وقتی تو تنها راهمو قراره ببندی

چرا نذاشتی همه چیز تموم بشه ؟

هومن زیر چشمی نگاهش کرد

_پاک کن اشکاتو

زیر لب ادامه داد

_گند زدی به آرایشت

صدای زنگ موبایلش باعث شد

صفحه را بالا بیاورد

_این دیگه چی میخواد تو این اوضاع ؟

دلارای نا خواسته به صفحه خیره شد

اسم آلپ ارسلان برای ثانیه ای

قلبش را از زدن متوقف کرد

خواست دهان باز کند و التماس کند جوابش را ندهد که هومن تماس را قطع کرد

موبایل را روی داشبورد انداخت

_همین الان فقط امر و نهی و دستورات این آقا رو کم دارم

دلارای نفس راحتی کشید

موبایل خودش کجا بود ؟

خاموش در جیب مانتویی که هنگامه برایش می آورد

در دل دعا کرد آلپ ارسلان بویی از مراسم نبرده باشد
و تماسش برای موضوع دیگری باشد

سعی کرد آرام باشد

تا چند ساعت دیگر همه چیز تمام میشود

عقد که خوانده شد زن هومن محسوب میشد

تا چند ساعت دیگر فرزندش شناسنامه داشت

دیگر هیچ کس به خودش جرات نمی داد

اسم حرام زاده رویش بگذارد

و مادرش را هرزه خطاب کند

همین کافی بود

چه فرقی داشت که دیگر در چشمان هومن عشق نمی دید

سرمای نگاهش و زندگی تلخی که پیش رو داشت هم اهمیتی نداشت

اصلا دلارای کی خوشبخت بود ؟ که این بار بخواهد باشد

او به مشکلات ، آدم هایی که درکش نمی کردند، دوست داشتن گفتن های یک طرفه و اشک ریختن های شبانه عادت داشت

خانواده اش در برابر همه چیز پوست کلفت و پر رو بارش آورده بودند و آلپ ارسلان شکستن هایش را چند برابر کرد

حال هم نوبت هومن بود

مهم بچه بود

بچه‌ای که نمی دانست چطور در عرض همین مدت کوتاه به تنها نگرانی اش تبدیل شده بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

2 دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

37 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تیام
تیام
1 سال قبل

ادمین جون از کجا میدونی این رمان بالای ۳۶۰ پارته نکنه تو کل رمانو تمام و کمال داری اگه داری میشه بگی ازکجا باید این رمان و بقیه رمانارو بگیریم

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
1 سال قبل

ایشاللعع‌ارسلان‌بیاد‌جلوی‌همه‌زلیلششش‌کنه‌راحت‌شیم‌دختره‌گاو😂🚶🏼‍♀️بچه‌چهارماهه‌تو‌شکمشه‌دو‌قورت‌و‌نیمش‌باقیع‌
انگار‌حاج‌فرهنمند‌بدونه‌زنده‌میمونه‌احمقه‌ناموسا
دلم‌بر‌ارسلان‌میسوزه🥲🥺بیچاره‌بچم

هیچکس
هیچکس
پاسخ به  کراش ارسلان😂😐
1 سال قبل

آخه این انصافه ناموسن؟

کراش ارسلان😂😐
کراش ارسلان😂😐
پاسخ به  هیچکس
1 سال قبل

نه حتمن انصاف اینه که برای یه بچه ای ک پدرش از وجودش خبر ندارع پدری کنه هه

سکوت
سکوت
1 سال قبل

وی هنوزکه داخل ماشین هستن
چرا یه چیز جالب نمینویسی

ناهید
ناهید
1 سال قبل

اخه قربونت یکم طولانی شه اتفاقی میوفتع🤔اگ وقت نداری ی روز کار کن ی روز بنویس😊تا چش میخواد عادت کنه پارت تمومه😣😣😣

Helma
Helma
1 سال قبل

اول از همه چرا دلارای داره بیشعور میشه
دوم کمه
سوم چرا ارسلان هم هست هم نیست:/

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

دختره فرصت طلب پروووووو بمیره انشالله یه ملت راحت شن از دستش .

......
......
1 سال قبل

ادمین حداقل بگو کی تموم میشه 😒؟ کلا چن پارته این بی صاحاب🙂

سپیده
سپیده
پاسخ به  ......
1 سال قبل

بالای ۳۶۰ پارته

Fatak
Fatak
1 سال قبل

دیدین گفتم به تالار نمیرسن✌🏻😂😂

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  Fatak
1 سال قبل

باریکلا با هوش 😂👍

فاطی 85
فاطی 85
1 سال قبل

و بعد از ساعات طولانی دلارای یا همان عروسک متحرک به همراه شوهر آینده و پدر فرزند حرامزاده اش (البته به قول مردم) به طرف سالن عروسی در حال حرکت اند. اینم خلاصه امروز😂😂
والا من آزمون نمونه دولتی رو هم دادم ولی این هنوز شوهر نکرد
اگه تو زندگی واقعی هم امروز عروسی می کردن تا الان به خونشون میرسیدن😑🤣

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  فاطی 85
1 سال قبل

ای نویسنده مثل ویدئو چک می نویسه آرام آرام آرام😂😂

فاطی 85
فاطی 85
پاسخ به  سارا(یکی)😂
1 سال قبل

اِسلو موشِن 😂

آرمیتا پاپی
آرمیتا پاپی
1 سال قبل

واییی‌ که بازم‌ کمههه ،خیلی کمه‌ 😫😫😫
اینطوری که نویسنده ادامه میده طبق احتمالات‌ من ،تخمین‌ زده میشه که این رمان‌ تا سال‌ ۱۴۹۹ ادامه داره و همچنان دلارای‌ بدبخت و فَلَک‌ زده اس 😂😂
دلم‌ برای کراش‌ لعنتی ارسلان هم تنگ شده 😂🤣

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
پاسخ به  آرمیتا پاپی
1 سال قبل

او اصلا انگار نقشی تو داستان نداره

ستایش
ستایش
پاسخ به  آرمیتا پاپی
1 سال قبل

خیلی وقته پیداش نیست😂😂

omiii
omiii
1 سال قبل

هومن زیاد دم دراوردع قیچیش کن☹️😅

Reyhaneh
Reyhaneh
1 سال قبل

بین نوشته ها فاصله طولانی هستش و بخاطر همینم هست که انگار زیاد نوشته شده ولی خیلی کمه

جولیتِ رومیوو
جولیتِ رومیوو
1 سال قبل

…..

آتاناز
آتاناز
1 سال قبل

حس میکنم این پارت طولانی تر بود ممنون

سپیده
سپیده
پاسخ به  آتاناز
1 سال قبل

حست اشتبه مثل همیشه کم بود
رمانش خوبه ، خوب که نه عالیه
ولی پارت هاش کمن

Hasti
Hasti
1 سال قبل

ببین خیلی گاوی ارسلان

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
1 سال قبل

چه سیت بگم نویسنده زله شدیما 😒🤬

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
1 سال قبل

دیگه نه حرف میاد واسم نه فوحش 😐 بذارید برم تو نت سرچ کنم الان میام 😐😂😐

سارا(یکی)😂
سارا(یکی)😂
1 سال قبل

هووفففففففف🤦😑

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
1 سال قبل

😐

اوا
اوا
1 سال قبل

اه کوتاهه چرا نمیفهمه؟؟ بد جاهایی هم تموم میکنه نویسنده…….

دسته‌ها

37
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x