رمان دلارای پارت 170

2.8
(5)

 

– بفرمایید؟

– آقای ملک شاهان؟

مکثی کرد و سپس گفت:

– امرتون؟

– آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان دیگه درست میگم؟

امیدوار بود فکری که در سرش چرخ می‌خورد حقیقت نداشته باشد!

بی انعطاف تکرار کرد

– امرتون؟

اینبار افسر با لحنی که به وضوح از چند دقیقه‌ی پیش جدی تر شده بود گفت:

– گفته شده شما خانم دلارای فرهمند رو اینجا نگه میدارید درسته؟

ارسلان اخم کرد
حوصلشان را نداشت

_ خیر ، درست نیست!

خواست در را ببندد که مرد اجازه نداد
به سر تا پایش نگاهی انداخت و روی پیراهن تنش که دکمه‌هایش را هم نبسته بود مکث کرد:

_ کنار بایستید لطفاً ، باید یک نگاهی به خونه بندازیم

ارسلان با جدیت پوزخند زد

_ حکمتون کو؟

افسر ابرو در هم کشید

– گزارشی به دستم رسیده باید…

هنوز حرفش به اتمام نرسیده بود که صدای فریاد آشنایی در گوشش پیچید

– افسر خود بیناموسشه بگیرش!

چشمش از روی شانه‌ی افسر به داراب افتاد که شاخ و شانه می کشید!

پشت سر داراب حاج ملک شاهان ایستاده و خونسرد تسبیح می‌انداخت

ارسلان خیره به پدرش پوزخند زد
پس زهرش را ریخته بود!

افسر با توپ و تشر پر رو به داراب غرید

– برید عقب جناب برید عقب! یه کاری نکن شمارو جای ایشون بازداشت کنیم

داراب اما دوباره گردن کشی کرد

– ناموس خودتم از خونه ی مرد غریبه میاوردی بیرون همینقدر خونسرد بودی؟
باید میکشتمش
باید همونجا میکشتمش تا تموم بشه

ارسلان کلافه پلک‌هایش را روی هم فشرد

افسر پلیس حکمی که در دستش داشت را بالا گرفت و جدی گفت

– برید کنار باید خونه رو بگردیم ، حکم داریم
اگر مقاومت کنید مجبور میشیم با زور واردشیم

ارسلان نگاهی به برگه انداخت و دوباره پوزخند زد

_ عجب ، پس حکم دارید!
تو همه مسائل اینطور سریع حکم ورود میدن؟!

نگاهی به حاج ملک‌شاهان انداخت و ادامه داد

_ نظر شما چیه حاجی؟
به نظر شمام یک قسمت قضیه میلنگه نه؟

گفت و خونسرد از جلوی در کنار رفته و جلوتر از افسر وارد خانه شد

قبل از اینکه بیشتر پیشروی کنند صدایش را بالا برد

– اول خودم میرم تو ، اون حیوونو بیرون نگه دار
دوست دخترم لباس تنش نیست!

داراب با شنیدن جمله آتش گرفت

سمت ارسلان حمله ور شد و نعره زد

_ بی ناموس ، کثافت بی پدر مادر

سرباز و افسر پلیس او را نگه داشتند و حاج ملک‌شاهان بلندتر ذکر گفت

ارسلان خونسرد خندید
به هدفش رسیده بود!

داراب فریاد زد

_ نمیشنوی چی میگه جناب سروان؟
پشتش به کی گرمه که جلوی پلیس چنین گوهی میخوره؟

مرد تشر زد

_ آروم باشید دفعه آخره هشدار میدم

داراب میان دستان سرباز دست و پا زد
ارسلان شک نداشت فریاد هایش گلویش را می‌خراشد :

_ نمیشم! تا این حروم زاده آزاده آروم نمیشم

ارسلان بی اعتنا پوزخندی زد و وارد اتاق شد

به محض ورود چشمش به دلارای افتاد
رنگش مثل گچ دیوار بود و لب هایش از شدت استرس به کبودی می‌زد

اخم کرد

_ چته؟ پس نیفتی

دلارای بی جان لب زد

_ دا … داراب … صدای اونه؟

ارسلان با خونسردی خیره‌اش شد

– پاشو یه چیزی تنت کن!

دلارای بدن برهنه اش را در آغوش کشید

بدنش از شدت ترس به لرزه افتاده بود

فکرش را هم نمی‌کرد از داراب تا این اندازه وحشت داشته باشد اما بخاطر بچه اش می‌ترسید

از اینکه دوباره سمتش حمله ور شود و زیر مشت و لگدش جان دهد

ازینکه باز هم همه خونسرد به تماشا بنشینند

زانوهایش را در آغوش گرفت و مثل دیوانه ها زار زد

_ تو نمیذاری … مگه نه ارسلان؟
من … من اگر بالا آوردم … دلیل داشتم
یعنی خودت میفهمی … یک روز بهت … یک روز بهت میگم …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.8 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

49 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Idhsjs
Idhsjs
1 سال قبل

Nmibinm Kiria tamoome:( dg

مسیحا
مسیحا
1 سال قبل

دلی واقعا یه اسکول به تمام معناست از شخصیتش متنفرم 😐ارس چطور میتونه دوسش داشته باشه ؟

Ainaz1212
Ainaz1212
1 سال قبل

بیااااا سلعتتتت ۹ بشوووو

mehr58
mehr58
1 سال قبل

اخییی بیچاره دلارای

a̷t̷e̷n̷a̷
a̷t̷e̷n̷a̷
1 سال قبل

عزیزان وقتی نظرتونو مینویسید لطفا ب نژاد و قوم و قبیله توهین نکنید ترک و عرب و فارس لر و… هممون انسانیم و هممون هم عقل داریم.اومدین اینجا توهین کردین ب عرب واقعا کار زشتیه من خودم ترکم چندبار هم شنیدم میگن ترکا عیاشن و بی غیرت ولی دقیقا برعکس ب چیزی ک میشنوید اعتماد نکنید حتی چیزی ک با چشمای خودتون هم میبینید اعتماد نکنید.خلاصه خواستم بگم ب هم دیگ احترام بزاریم همه ناموس همدیگه ایم ب این چیزا کار نداشته باشین کی ترکه کی عربو…

aiso
aiso
پاسخ به  a̷t̷e̷n̷a̷
1 سال قبل

سلام عزیزم منم ترکم هر قوم قبیله هم بدی داره هم خوبی پس توهین اشتباه ترین کاره ممکن مگه ما خداییم عیبو ایراد نداشته باشیم

یاسمن
یاسمن
1 سال قبل

هوف کاش زود زود بزاری پارت

𝑫𝒊𝒏𝒂
𝑫𝒊𝒏𝒂
1 سال قبل

بچه ها من میخوام نظر خودم و بگم با توجه به اینکه یه تجربیاتی دارم
این رمان از نظر من خوب نیست چرا چون داره خانواده های مذهبی رو بد جلوه میده و اینکه تمامیِ شخصیت های رمان بر این مسئله ای ک رخ داده مسئولن چون همشون کم کاری کردن و این مشکل توی خانواده های زیادی توی جامعه، متاسفانه وجود داره. اینکه به نظر فرزند هاشون اهمیت نمیدن و فقط به فکر آبروشون و حرف مردم هستن… انسان یه بار به دنیا میاد، یه بار زندگی رو تجربه می‌کنه پس باید درست ازش استفاده کنه و به فکر دهن مردم هم نباشه چون دهن مردم همیشه ی خدا بازه تا حالا هم کسی نتونسته ببنده ک ما ها بخوایم دومیش باشیم پس برای خودمون زندگی کنیم به فرزند هامون احترام بزاریم براشون ارزش قائل باشیم و محدودشون نکنیم ، ن اینکه خیییلی دیگه آزاد و راحت باشن اما کلا هم محدود نباشن چون باعث میشه بچه عقده ای بزرگ شه و بلایی مثل ارسلان و دلارای به سرش بیاد
برای نویسنده هم آرزوی سعادت و خوشبختی دارم چون یقین دارم اینجور زندگی رو تجربه کرده و اومده از این تجربه یه رمان نوشته و میخواد ک بقیه هم بدونن همچین زندگی هایی وجود داره و یاد بگیریم محدود نکنیم
این رمان هم علاوه بر صحنه های مثبت ۱۸ و هر بدیِ دیگه ای ک داره باز هم یه نکات خوب و مثبتی داره مثل همین ک باید محبت به خوانواده هامون بکنیم تا دچار مشکلاتِ هر چند کوچک نشیم

مهر و محبت خرجِ خانواده هامون کردن رو یاد بگیریم تا دنیا جای قشنگ تری شه🙂🤍

fati
پاسخ به  𝑫𝒊𝒏𝒂
1 سال قبل

حرفات از خود پارت بیشتر بود
خواهر یا برادر😂
ولی بت میاد خواهر باشی نه؟

𝑫𝒊𝒏𝒂
𝑫𝒊𝒏𝒂
پاسخ به  fati
1 سال قبل

خواهرم عزیزم اسممو نمی‌بینی 🤣

Zahra
پاسخ به  𝑫𝒊𝒏𝒂
1 سال قبل

این رمان خانواده مذهبی رو بد نشون نمیده داره خانواده هایی رو نشون میده که فقط ادعای مسلمونی و با غیرتی دارن مثل همین خانواده دلی مثلا همین برادرش که میخواست گردن خواهرشو واسه مثلا غیرتش بزنه اصلا کی گفته یه همچین کاری درسته اینجور خانواده ها فقط ادعای مذهبی بودن میکنن هیچ دینی نگفته انقدر یه دخترو محدود کنن که کمبود محبتاشو با یکی دیگه جبران کنه

𝑫𝒊𝒏𝒂
𝑫𝒊𝒏𝒂
پاسخ به  Zahra
1 سال قبل

اره عزیزم کاملا حرفت درسته اما بعضی جاهاشو دیگ واقعا بد جلوه داده خانواده های مذهبی رو

مسیحا
مسیحا
پاسخ به  𝑫𝒊𝒏𝒂
1 سال قبل

مگه دروغه عزیزم؟ همینطورم هست فکر کنم از یه خانواده مذهبی یا شهید باشی باس همی احساس خطر کردی نه عزیزم ؟
بیشتر خانواده های این مدلی تو همین رمان به همین شکلن و شاید هم بدتر فقط ظاهر دارن ولی از صدتا آدم عیاشی که به چشم میبینیم بدترن من خودم به شخصه چندین بار تجربه اش رو با همچین آدمایی داشتم !
بالاخونه نمازخونه اس پایین خونه پارتی ؟؟؟

Tamana
Tamana
1 سال قبل

بیاین یه بار برای اینکه یه ذره پارتش زیادتربود تشکر کنیم🌹😐😂
جدی گفتماااااا

Tamana
Tamana
1 سال قبل

امروز پارتش زیادتر بودااا

fati
1 سال قبل

کل رمان چند پارته

پارمیدا
پارمیدا
1 سال قبل

توروخدا تو رو ابلفض پارتا تونو زیاد کنین ۲ یا ۳ تا پارت بزارین و زیاد تر کنین پارت خیلی کوتاه آدم تا پارت بعدی جون میده 🥀🥀🥀

qwertyuiop
qwertyuiop
1 سال قبل

ومنی که دقیقا نمیدونم چرا ادامه میدم اونم با این تری که به رمان زده😑

Sogol
1 سال قبل

دلی که میدونه ارسلان سگه چرا همش سر به سرش میزاره سگ ترش میکنه

ارزو
1 سال قبل

عاقاااا یه روز چه کوفتیو میگی همین الان بگوووو واقعا راه دیگه ای واسه زنده موندن داری ؟؟؟!!!!! من دیگه رد دادممممم😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭الهی رو داراب بالا بیاری😭😭😭😭دقیقا روش😂😂😂😂💔💔💔

Mehra
Mehra
پاسخ به  ارزو
1 سال قبل

انشاالله 💔🤣🤣

fati
پاسخ به  ارزو
1 سال قبل

آمین

Asaman
Asaman
1 سال قبل

من میمیرم تا فردا سر خاکم بیاید حلوا فراون😵🤮🤧 🥧🥧🥧🥧🥧🥧

ریحان
ریحان
پاسخ به  Asaman
1 سال قبل

ادرس بدبیایم بخوریم

:(🖤
:(🖤
پاسخ به  Asaman
1 سال قبل

خدانکنه

ایشالا مال دلیل میخوریم 🤣😉

کیمیا
کیمیا
1 سال قبل

شاید خیلیا الان به نظر من انتقاد کنن ولی عقیده ی من اینه نویسنده ی رمان بسیار فرد کم‌سواد و بی قید و بند و باریه ! 😏
مضمون این رمان دخترای کم سن و سال رو تحریک می کنه که برای رسیدن به پسر مورد علاقتون دست به تن فروشی بزنین تا عاشقتون بشن نویسنده ی رمان هم چون اگاهه با ساختن صحنه های مثبت هچده میتونه مخاطب جمع کنه این کارو می کنه و شخصیت دختر رو ضعیف نشون میده و آدم های مذهبی رو بد جلوه میده !
از طرفی داراب رو فردی خشن و نا مروت توی طول داستان به نمایش کشیده ، در صورتی که ارسلان و دلارای خیلی منفور و غیر قابل تحمل هستن ! وقتی ارسلان به ناموس خواهرش تعرض می کنه و خواهرش احمقه و زمینه ی کثافت کاری داره حق داره حتی ارسلان و دلارای رو بکشه ! من برای نویسنده ی کم سواد و احمق رمان دلارای متاسفم و پیشنهادم اینه فقط صحنه های ب ک ن ب ک ن بنویسه وقته سواد نوشتن نداره ! سواد نوشتنو نویسنده ای مثل هما اضفهانی داره نه شما ! مزخرف ترین رمان دنیا ! نویسنده ی احمق :!)🤗
این رمان هیچ ارزش ادبی داره ، نه انتهای پند آموزی ! ی رمان که مشخصه دختر بچه ی ۱۲ ساله اونو نوشته 😂⁦❤️⁩

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط kimia majd
Sogol
پاسخ به  کیمیا
1 سال قبل

به نظرم تو احمقی که به داراب حق میدی اگه اون برادر خوبی بود به دلی اونقدر محبت می‌کرد که محبت تو وجود ارسلان گدایی نکنه اگه دلی سمت ارسلان کشیده شد واسه گدایی محبت بود چون پدرو برادر خوبی نداشت

کیمیا
کیمیا
پاسخ به  Sogol
1 سال قبل

‌ ‌

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط kimia majd
کراشم ارسلان
کراشم ارسلان
پاسخ به  کیمیا
1 سال قبل

عزیزم خوب نخون بعدش این رمان این واقعیت خیلی ها همین جوری زندگی میکنن بین پسر و دختر فزق نیزارن
بعدش اگه یکم عقل شما قد بده میفهمی که اکه خانواده دلارای اونجوری باهاش نمیکرد دلارای عاشق ارسلان نمیشد بعدش این رمان داره میگه وقتی پدر خانواده میره زن صیغه میکنه از اونا بچه دارم میشه بعد جانماز آب میکشه باید پسرش اینجوری بشه (ارسلان اگه الان این شخصیت و داره بخاطر خانوادش اگه پدر ارسلان یکم عشق تو خونش بود یکم محبت میکر به بچش و زنش اینجوری نمیشد ) بعد کی حق داره بخاطر اینکه به یکی دادیم نارو بکشه الان نصف دخترا به خاطر دوست پسر داشتن میکشن اینا همه واقعیت عزیزم

Sogol
پاسخ به  کراشم ارسلان
1 سال قبل

باهات شدیدا موافقم بی گناه ترینشون ارسلان و دلی هستن که قربانی حماقتهای خانواده هاشون هستن

اسم
اسم
پاسخ به  کیمیا
1 سال قبل

موافقم
من ن تنها تو این رمان بلکه رمان های چرت زیادی بودن که خانواده های مذهبی رو خشن جلوه دادن اینکه تو خانواده های مذهبی اگه یه دختر باشه اونو محدود میکنن و حق انتخاب نداره و واسه حرفاش اهمیت قائل نیستن
این خانواده ها باور های غلطی دارن و اسم مذهبی با رفتار اشتباهشون بد جلوه دادن، این باور ها فقط تو خانواده های هست که رفتاری شبیه عرب ها داشته باشن.
درواقع اگه یه خانواده‌ای دین داشته باشه یعنی رفتار درستی داره هیچوقت یه بچه که تو خانواده درستی بزرگ میشه تا این حد رفتار منزجر کننده و اشتباهی از سر نمیزنه .

اگه مثلا من یه اشتباهی چه عمدا چه سهوا انجام بدم نتونم با خانواده در میان بزارم اگه بخوام اون و درست کنم چون میترسم که کسی متوجه بشه و شاید هم نتونم تصمیم درستی بگیرم چون تجربه کافی ندارم و ممکنه خرابترش کنم خانواده مذهبیه من به چه دردی میخوره وقتی نتونه یه ذره کمکم کنه و من بخاطر ترس از اونا توی مشکل افتادم چون اگه بگم بجای راهنمایی سرزنش و تنبیه میشم

پس درنتیجه اینجور خونواده ها مذهبی نیستن این کلمات «دین» و «مذهبی» بخاطر سواستفاده افراد زیادی که با این کلمات هر غلطی میکنن نفرت انگیز شدن

کفی جون
کفی جون
پاسخ به  اسم
1 سال قبل

من نمیدونم چرا هروقت اسم غیرت و کشتن و اینا میاد اولین قوم، قوم عرب هست ک ی قوم وحشیش میکنید. من ی دختر عرب هستم. تو خانواده ی ما نمیدونم چند سال پیش یکی از دخترهای طایفه مون با پسری فرار میکنه ک اون رو میکشن. بنظر من این ک یک طایفه اونقدر ارزش داره ک ابرو و حیثیت خودش رو فدای جون یک انسان ک خطا رفته با آگاهی کامل ب سمت رابطه ی نامشروع رفته و آبروی پدر و مادرش یا کل فامیلش رو از بین برده رو نداره . خیلی ها فقر محبت دارن، از سمت جنس مخالف یا از طرف کل اجتماع ولی خدا ب ما عقل داده ک ارزش خودمون رو بخاطر یک محبت علکی از بین نبریم. من پدرم رو سالها ندیدم، محبت از خانواده ندیدم ولی هر بار ک میخوام کار خلافی بکنم ک ارزش و آبروی خانوادم از بین ببره یاد این می افتم ک پدرم در کشور غریب داره سختی میکشه ک من در رفاه باشم. مادرم یادش میره ک ب من محبت کنه چون کل روز مشغول فراهم کردن روزمره گی هام هست. اینقد از دلارای و ارسلان دفاع نکنید چون ما انسان هستیم. عقل داریم باید موقع کمبودها ناقصی ها از عقلمون استفاده کنیم والا هیچ فرقی با حیوون نداریم چون اونها هم موقع کمبودشون هم دیگه رو می رند.

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط کفی جون
کراشم ارسلان
کراشم ارسلان
پاسخ به  کفی جون
1 سال قبل

ببین عزیزم‌ خدا عقل داده ولی تو به این فکر کن که اکه عقل داده ما چرا تا سالیان سال باید به حرف های خانواده گوش کنیم بعدشم شما عقلت میرسه احساس کمبود محبت نمیکنی خیلیا روحیه حساسی دارن سر این از کم بود محبت رنج میبرن قرار نیست که همه با این کمبود ها کنار بیان دلارای تو این رمان جز همون دسته هاس
اگه خانوادش یکم بهش محبت میکردن یا براش ارزش میزاشتن اینجور نمیشد تو خانواده دلارام همه باید به حرف بزرگ‌تر گوش کنن ولی خو ارسلان اینجور نبود سر ابن دلارای جذبش شد
بعدش
من اینو‌میخوام‌بدونم این زندگی برا ماس قاضی ام خداس حالا من بخوام فرار کنم با کسی یا بخوام‌ دوست شم با کسی به برادرم‌چه ربطی داره به خانوادم چه ربطی داره اگه آبروشون انقدر براشون مهم خوب بچه نمیاوردن ما که نخواستیم بیایم تو این دنیا اونا اوردن
بعدش الان اکه ببینی خیلی از همین پدران غیرتی تو دنیای واقعی دختراشونو میکشن سر چی با پسر مردم‌دوست بود این تو رمان نیس این زندگی واقعی اوکی

Mehra
Mehra
پاسخ به  کیمیا
1 سال قبل

نع عزیزم بنظرم، هر کی نظر خودشو داره و من به نظرت احترام قائلم ولی چرا تو بعضی از خانواده های مذهبی هستن آدمایی که خانواده هیچ ارزشی نداره و فقط به فکر آبرو اعتبارشون هستن، و همه ی کاراشون واسه چشم مردمه درسته غیرت و تعصب درسته ولی به جاش واقعا
دلارای بزرگترین اشتباهی که کرد هم آغوشی با ارسلان بود ولی اون دنبال محبت بود محبتی و مهری که خانوادش ازش دریغ کردند داشت تو ارسلان میدید و این شد بزرگ ترین اشتباهش 💔
به نظرم داستان خیلی خوبیه و حرف دل خیلیاست…

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Mehra
Asaadi
Asaadi
پاسخ به  کیمیا
1 سال قبل

حق گفتی😑

یاسمن
یاسمن
پاسخ به  کیمیا
1 سال قبل

ولی اتفاقا اگه داراب برادر خوبی بود نمیرفت سمت ارسلان که محبت ببینه میگفت من یه برادر دارم که تو هر مشکلم پیشم لوده منو دویت داشته بهم محبت کرده(وقتی نمیتونیم رمان بنویسیم فَشار نخوریم)

Nafas
Nafas
1 سال قبل

کممممهههه یک پارت اههه اینجوری رمان نوشتن ارزش نداره که

Nahar
Nahar
1 سال قبل

دلم میخواد مامور ی تیر بزنه ت بطن دلی ببینم بچش نمیمیره😐 ولی ن فک نکنم بمیره😮‍💨 حداقل این ارسلانو ی تیر هم بزنه ما راضی میشیم بعد مثل اون رمانا میشه ک دلارای میره ت مسجد نماز میخونه و میگه من بنده مهربونت میشم خدا فقط عشقم ارسلانو بهم برگردون و ی روز ک دلارای پیش ارسلان خوابه و سرش رو دستاشه دست ارسلان تکون بخوره و بگه د..ل..ا..ر..ای و دلارای بگه جانم عشقم و بعد بهم اعتراف کنن و ارسلان و دلارای و بچه در بطن دلی با شلوار کرگدنی و ارسلان با موهای ریخته شده (اونایی ک کله کچلشون برق میزنه) و ریشش اندازه ریش امیرکبیر نصف کله‌ش سفید و نصف دیگرش سیاه عروسی کنن؟😂😂😂😮‍💨

حنا
حنا
پاسخ به  Nahar
1 سال قبل

امیر کبیر!!!!
امیر کبیر ی مرد بسیار بزرگ بوده که خدمت زیادی به ایران کرده
دوست عزیز هر شوخی ای درست نیست!

𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
عضو
1 سال قبل

چیو یک روز به ارسلان میگی دلی ؟ زمانیکه بچه ی در بطنت میره کلاس اول ؟😂 یا شاید زمانیکه سن بچت شد اندازه ی خودت بعد یهو ارسلان میاد میگه من پدرتم 😂

دخی بی اعصاب
دخی بی اعصاب
1 سال قبل

چرااا یعنی دقیقا ۹۳خط یه کلمه ای دو سه خط کامل بود فقطط چی بگمم از بس تاسف خوردم الان غمباد میگیرم خوووو نزار هر سه چهار روزز جمع کن یه پارتش کن حالا اگه پول بدیم نویسنده باز قطره ای میفرسته

دسته‌ها

49
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x