رمان دلارای پارت 215

4.7
(3)

 

لبش را گزید و صدایش را بالا برد

_ رمز؟

ارسلان ثانیه ای بعد مثل خودش مختصر مفید جواب داد

_ شصت و هشت هفتصد و پنجاهو پنج

دکمه تایید را زد و منتظر ماند

به یک دقیقه نکشید که ارسلان با اخم در اتاق را باز کرد و همانطور که سمت آشپزخانه می‌رفت تنه ی محکمی به او زد

_ طلا جواهر سفارش دادی از حرصت؟
سر تا پات ضرره!

دلارای پوزخند زد

_ طلا جواهر نداشت وگرنه میگرفتم

قبل ازینکه ارسلان دوباره تحقیرش کند ادامه داد

_ خریدایی که خونه بابام میکردم مبلغش چندبرابر این بود!

البته که اغراق کرد اما از کودکی گران پوشیده بود

پارچه های چادری که حاج خانم می آورد تماما از فروشنده های عرب و جنس های غیر ایرانی و ترک خریداری شده بود

ارسلان با تمسخر بطری آب را بلند کرد

_ برای همینه میخواست شوهرت بده دیگه
مخارجت بالا بود دخترحاجی

دلارای جوابش را نداد

مثل بچه ها برای لباس های نوزادی ذوق داشت

به تصوراتش پوزخند زد
بچه بود دیگر
بچه ای با جنینی در شکم!

با شنیدن صدای زنگ از جا بلند شد

_ خریدامو آوردن

_ میارن بالا

_ میگیرم خودم

ارسلان غرید

_ بشین سرجات

دلارای پوف کشید و ارسلان با نگهبان تماس گرفت

چنددقیقه بعد خیره به مشماها و جعبه ها غرید

_ چه خبرته؟ مگه میخوایم بریم عروسی؟

دلارای بی حواس به جعبه ها خیره شد

کدامشان لباس های بچه بود؟
برای چیدن لوازمش شوق داشت حتی اگر زیر تخت و دور از دید چیده میشد!

_ اینجا هیچی نداشتم

_ آماده شو وقت نداریم

دست هایش را پر کرد و سمت اتاق ارسلان رفت

_ تا نیم ساعت دیگه آماده‌ام

ارسلان اخم کرد

_ اونجارو شلوغ نکن ، بذار اتاق بغلی

دلارای اعتنا نکرد

_ من هرجا باشم لباسامم باید همونجا باشه

وارد اتاق شد و در را بست

با لبخند وسیله های بچه را بیرون کشید و به بینی‌اش چسباند

_ الهی مامان فدات شه … بوی بهشت میده

با لبخند زیر تخت پنهانشان کرد و ایستاد

سمت آینه قدم برداشت و سعی کرد خونسرد باشد

_ میری پیش کسایی که منتظر ایستاده بودن تا داراب جونتو بگیره

موهایش را شانه کشید و دو طرف شانه هایش بافت

_ همونایی که زندگی رو بهت جهنم کردن

پشیمان شد
بافت را باز کرد
بچگانه و معصوم شده بود
نمیخواست بازهم شخصیت مظلوم داستان باشد

موهای بلندش را فر ریز کرد و آزاده روی شانه هایش ریخت

_ همونایی که انداختنت زندان
همونایی که نزدیک بود بچه‌اتو به کشتن بدن

کرم پودر را برداشت
کانسیلر و کانتور
لوازم آرایشی که هیچ زمان در خانه ی حاج بابا استفاده نکرده بود

سایه تیره رنگی زد و چندین دور مژه هایش را ریمل زد

خط چشم کشید و زیرلب زمزمه کرد

_ ممکنه خبر به بابا اینام برسه؟

رژگونه را کمرنگ زد و سرخ ترین رژلبش را برداشت

_ البته که میرسه…
به حاج خانم و روضه هاش!

خندید
چه شود!
بحث داغ تک دختر فرهنمد ها در مجالس زنانه

شلوارمشکی رنگ جذبش پاچه های کوتاه داشت

خلخال زیبایی دور مچ پایش انداخت و شومیز زیبای حریری پوشید که بلندی اش به سختی تا رانش می‌رسید

شال را در عقب ترین قسمت سرش انداخت و کفش های پاشنه بلند ساده ای پوشید

روبروی آینه که ایستاد بعد از مدت ها از دیدن خودش لبخندی روی لب هایش آمد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

54 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیرعلی دختر کش
امیرعلی دختر کش
1 سال قبل

وای مامانم اینا
امیرعلی تو تنها کاری بتونی بکنی پشه کشتنه

…..
پاسخ:چقدر گوه خور زیاد شده😂😔 

Aram
Aram
پاسخ به  امیرعلی دختر کش
1 سال قبل

اعتماد به نفست تو حلق حاجی اقای دختر کش 😑😂

........
........
1 سال قبل

رمز کارت زیاده😐
جان من پارت بذار

ربکا
ربکا
1 سال قبل

واتتتتتتت د هِر؟؟؟؟؟
رمز کارتش پنج رقیمیه😂😂😂
واقعا چنین چیزی وجود داره؟؟؟

Aram
Aram
پاسخ به  ربکا
1 سال قبل

نویسنده تازه به سن تکلیف رسیده چی ازش انتظار دارین 😂😂

(رویا)
1 سال قبل

ای بابا دیگهههههههه 😪 

سپیده
سپیده
1 سال قبل

فاطی چرا سایتتون اینجوره؟
پروفم رو نمیاره

...
...
1 سال قبل

در پاسخ دوست عزیز ک میگه ارسلان نمیتونه بچه دار شه چون شخصیتش خودش به درد نمیخوره

قابل توجه شما ک به وجود اومدن بچه نیاز به شعور و شخصیت نداره یک‌زن و یک مرد لازم است در اینجا و انجام رابطه ج.ن.س.ی بین اونها
با تشکر🙂🌹

صغرا دختر اصغر
صغرا دختر اصغر
پاسخ به  ...
1 سال قبل

😂 😂 😂 😂 😂

Sevili
Sevili
1 سال قبل

رمان دلارای رمان خوبیه فقط پارت دهیش کمه وگرنه اگر رمان بدی بود این همه خواننده نداشت مشکل پارت هایه کوتاهشه

تورو سننه قربونم بری
تورو سننه قربونم بری
1 سال قبل

وای بدجوری ب این رمانهع عادت کردم
سه روزهه نتامونو قط کردن داشتم ب گ.ا میرفتم. فاککک

Fateme
Fateme
1 سال قبل

دلارای داره میره عروسی باباش انگار😂😂😐

𝑫𝒊𝒏𝒂
𝑫𝒊𝒏𝒂
1 سال قبل

بیشعورِ عوضی لااقل یه نمه بیشتر ننوشت تا جایی که اری ببینتش

بی نام
بی نام
1 سال قبل

یادم آرایش بلد نبود ی زمانی. چه حرفه ای یاد گرفته ها

سپیده
سپیده
پاسخ به  بی نام
1 سال قبل

خودتم بلد نباشی بعد چند بار آرایش کنی راه میفتی

هستیشونم
هستیشونم
1 سال قبل

الان خیلی کلیشه ای میشه دلی میاد بیرون ارسلان میگه این چ وضعیتع گمشو درست لباس بپوش💔ارایشتم پاک کن 😐🤞 یا ارسلان میبوسدش و رژش پاک میشه🤢بمولا

سپیده
سپیده
پاسخ به  هستیشونم
1 سال قبل

هیچ کدوم نمیشه

ناشناس
ناشناس
پاسخ به  هستیشونم
1 سال قبل

نه بابا الان میگه اوع دختر حاجی به خودت رسیدی خوب کاری کردی برای ریدن تو آبروی بابام

mehr58
mehr58
1 سال قبل

چشم ارسلان 4 تا بشه

مادرهمسر آینده دلارای؛ پدر شناسنامه ای آلپ اردلان
مادرهمسر آینده دلارای؛ پدر شناسنامه ای آلپ اردلان
1 سال قبل

و در پایان یادی کنیم از آن شعر معروف که میگوید:

عاا بیا وسططططط

نرو دلارای

چه بدنی داری دلارای

علف میزنی دلارای

دیش دارای دیدان دیش دیش

یه آسه یه شاهه یه سرباز
قمار بازه قمار بازه قمار باز

ده و ده نه و نه یه هشتو

گرفته به بازی خواننده های رمانو

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ریمیکس بای روژی بانو

سپیده
سپیده

من رو زن داداشم غیرت دارم پس اسمت رو تغییر بده😐

Maedeh
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

هن!

سپیده Sepideh
سپیده Sepideh
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

نوااااااا

fati

😂😂😂😂😂😂😂😂

(جولیتِ رومیوو)فرش خونه ارسلان
(جولیتِ رومیوو)فرش خونه ارسلان
1 سال قبل

مگه شیک بودن فقط به اینه که ژینگول بازی دراری؟
البته این ارسلان شوهرشه دگه این تیپ بهش میاد

سارا
سارا
1 سال قبل

ادمی باشخصیتی پوچ وپرتی مثل ارس نمیتونه خودش روجمع کنه بعدمیخوادپدربشه والاچی بگم رمانش کلاخرکیه بچه روتورمان گذاشته زمان بخره واسه رمانش طولانی بشه وگرنه ارس اول بایدخودش روادم کنه بعدیا ادم تولیدکنه😅😅😅😅البته دلارای کجاومادرشدن همش ۱۷سالشه آی خداچقدرچرته این رمان سروتحش معلوم نیس کلایچی نوشته مااوسکلابخونیم

سپیده
سپیده
پاسخ به  سارا
1 سال قبل

رمان نخوندی ک اینو میگی
ب جرئت میتونم بگم ک رمان دلارای جزء بهترین رمانایی هس ک دارم میخونم
نویسنده قلم خوبی داره و میدونه چطور مخاطب رو جذب کنه ولی خب پارت ها کمن و این باعث شکایت خواننده میشه

Nazi
Nazi
پاسخ به  سارا
1 سال قبل

تو چه توقعی داری عقل دالارای همین قدر قد میده که برای مرد بدردنخوری مثل ارسلان میخواد بچه بیاره این اگه عقل داشت خودشو قبل ازدواج زیر یه پسر دختر باز نمینداخت

سپیده
سپیده
1 سال قبل

رمز کارتش پنج رقمه؟😐لعنتی رمزش هم خاصه😂

ستایش
ستایش
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

وایی تنها سوالم همین بود😅

یه خل ،به تو چه(سارا)
یه خل ،به تو چه(سارا)
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

😂😂😂نویسنده این رمان چیش عجیب نیست که این باشه من که تعجب نکردم

Zahra...
Zahra...
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

وایی منم رو این گیر کردم 😂 😂

نازلی
نازلی
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

رمز دومش بوده مال قبل از این دوران رمز پویاعه😂😂😂😂

ناشناس
ناشناس
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

مثل خودش به نظر من خیلی جذاب وجیگررر

Maedeh
1 سال قبل

آفرین 😉توی زندگیت ی کار درست کردی با همین فرمون برو جلو

asrin
asrin
1 سال قبل

سلام نویسنده خوشگلم❤ میشه بگی چطوری پست میزاری یا رماناتو مینویسی من هر کاری میکنم نمیتونم یه پست بزارم😁🤔

سپیده
سپیده
پاسخ به  asrin
1 سال قبل

باید ادمین باشی😐

asrin
asrin
پاسخ به  سپیده
1 سال قبل

هن ادمین؟؟ چطوری باید ادمین باشم 😂  😑  😅  🤐 

neda
عضو
پاسخ به  asrin
1 سال قبل

پروسه سختی داره 😂 😂 😂

asrin
asrin
پاسخ به  neda
1 سال قبل

مسخره میکنی؟😐🤕مگ من عنتر توام😂😂😂😂حالا اابگو دیگ چطوری

همتا
همتا
1 سال قبل

بالاخره از غم انگیزی در اومد

دسته‌ها

54
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x