لبش را گزید و صدایش را بالا برد
_ رمز؟
ارسلان ثانیه ای بعد مثل خودش مختصر مفید جواب داد
_ شصت و هشت هفتصد و پنجاهو پنج
دکمه تایید را زد و منتظر ماند
به یک دقیقه نکشید که ارسلان با اخم در اتاق را باز کرد و همانطور که سمت آشپزخانه میرفت تنه ی محکمی به او زد
_ طلا جواهر سفارش دادی از حرصت؟
سر تا پات ضرره!
دلارای پوزخند زد
_ طلا جواهر نداشت وگرنه میگرفتم
قبل ازینکه ارسلان دوباره تحقیرش کند ادامه داد
_ خریدایی که خونه بابام میکردم مبلغش چندبرابر این بود!
البته که اغراق کرد اما از کودکی گران پوشیده بود
پارچه های چادری که حاج خانم می آورد تماما از فروشنده های عرب و جنس های غیر ایرانی و ترک خریداری شده بود
ارسلان با تمسخر بطری آب را بلند کرد
_ برای همینه میخواست شوهرت بده دیگه
مخارجت بالا بود دخترحاجی
دلارای جوابش را نداد
مثل بچه ها برای لباس های نوزادی ذوق داشت
به تصوراتش پوزخند زد
بچه بود دیگر
بچه ای با جنینی در شکم!
با شنیدن صدای زنگ از جا بلند شد
_ خریدامو آوردن
_ میارن بالا
_ میگیرم خودم
ارسلان غرید
_ بشین سرجات
دلارای پوف کشید و ارسلان با نگهبان تماس گرفت
چنددقیقه بعد خیره به مشماها و جعبه ها غرید
_ چه خبرته؟ مگه میخوایم بریم عروسی؟
دلارای بی حواس به جعبه ها خیره شد
کدامشان لباس های بچه بود؟
برای چیدن لوازمش شوق داشت حتی اگر زیر تخت و دور از دید چیده میشد!
_ اینجا هیچی نداشتم
_ آماده شو وقت نداریم
دست هایش را پر کرد و سمت اتاق ارسلان رفت
_ تا نیم ساعت دیگه آمادهام
ارسلان اخم کرد
_ اونجارو شلوغ نکن ، بذار اتاق بغلی
دلارای اعتنا نکرد
_ من هرجا باشم لباسامم باید همونجا باشه
وارد اتاق شد و در را بست
با لبخند وسیله های بچه را بیرون کشید و به بینیاش چسباند
_ الهی مامان فدات شه … بوی بهشت میده
با لبخند زیر تخت پنهانشان کرد و ایستاد
سمت آینه قدم برداشت و سعی کرد خونسرد باشد
_ میری پیش کسایی که منتظر ایستاده بودن تا داراب جونتو بگیره
موهایش را شانه کشید و دو طرف شانه هایش بافت
_ همونایی که زندگی رو بهت جهنم کردن
پشیمان شد
بافت را باز کرد
بچگانه و معصوم شده بود
نمیخواست بازهم شخصیت مظلوم داستان باشد
موهای بلندش را فر ریز کرد و آزاده روی شانه هایش ریخت
_ همونایی که انداختنت زندان
همونایی که نزدیک بود بچهاتو به کشتن بدن
کرم پودر را برداشت
کانسیلر و کانتور
لوازم آرایشی که هیچ زمان در خانه ی حاج بابا استفاده نکرده بود
سایه تیره رنگی زد و چندین دور مژه هایش را ریمل زد
خط چشم کشید و زیرلب زمزمه کرد
_ ممکنه خبر به بابا اینام برسه؟
رژگونه را کمرنگ زد و سرخ ترین رژلبش را برداشت
_ البته که میرسه…
به حاج خانم و روضه هاش!
خندید
چه شود!
بحث داغ تک دختر فرهنمد ها در مجالس زنانه
شلوارمشکی رنگ جذبش پاچه های کوتاه داشت
خلخال زیبایی دور مچ پایش انداخت و شومیز زیبای حریری پوشید که بلندی اش به سختی تا رانش میرسید
شال را در عقب ترین قسمت سرش انداخت و کفش های پاشنه بلند ساده ای پوشید
روبروی آینه که ایستاد بعد از مدت ها از دیدن خودش لبخندی روی لب هایش آمد
وای مامانم اینا
امیرعلی تو تنها کاری بتونی بکنی پشه کشتنه
…..
پاسخ:چقدر گوه خور زیاد شده😂😔
اعتماد به نفست تو حلق حاجی اقای دختر کش 😑😂
رمز کارت زیاده😐
جان من پارت بذار
واتتتتتتت د هِر؟؟؟؟؟
رمز کارتش پنج رقیمیه😂😂😂
واقعا چنین چیزی وجود داره؟؟؟
نویسنده تازه به سن تکلیف رسیده چی ازش انتظار دارین 😂😂
ای بابا دیگهههههههه 😪
فاطی چرا سایتتون اینجوره؟
پروفم رو نمیاره
تازه گذاشتی؟؟ بعد چن روز میاره
در پاسخ دوست عزیز ک میگه ارسلان نمیتونه بچه دار شه چون شخصیتش خودش به درد نمیخوره
قابل توجه شما ک به وجود اومدن بچه نیاز به شعور و شخصیت نداره یکزن و یک مرد لازم است در اینجا و انجام رابطه ج.ن.س.ی بین اونها
با تشکر🙂🌹
😂 😂 😂 😂 😂
رمان دلارای رمان خوبیه فقط پارت دهیش کمه وگرنه اگر رمان بدی بود این همه خواننده نداشت مشکل پارت هایه کوتاهشه
وای بدجوری ب این رمانهع عادت کردم
سه روزهه نتامونو قط کردن داشتم ب گ.ا میرفتم. فاککک
دلارای داره میره عروسی باباش انگار😂😂😐
بیشعورِ عوضی لااقل یه نمه بیشتر ننوشت تا جایی که اری ببینتش
یادم آرایش بلد نبود ی زمانی. چه حرفه ای یاد گرفته ها
خودتم بلد نباشی بعد چند بار آرایش کنی راه میفتی
الان خیلی کلیشه ای میشه دلی میاد بیرون ارسلان میگه این چ وضعیتع گمشو درست لباس بپوش💔ارایشتم پاک کن 😐🤞 یا ارسلان میبوسدش و رژش پاک میشه🤢بمولا
هیچ کدوم نمیشه
نه بابا الان میگه اوع دختر حاجی به خودت رسیدی خوب کاری کردی برای ریدن تو آبروی بابام
چشم ارسلان 4 تا بشه
و در پایان یادی کنیم از آن شعر معروف که میگوید:
عاا بیا وسططططط
نرو دلارای
چه بدنی داری دلارای
علف میزنی دلارای
دیش دارای دیدان دیش دیش
یه آسه یه شاهه یه سرباز
قمار بازه قمار بازه قمار باز
ده و ده نه و نه یه هشتو
گرفته به بازی خواننده های رمانو
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ریمیکس بای روژی بانو
من رو زن داداشم غیرت دارم پس اسمت رو تغییر بده😐
هن!
نوااااااا
😂😂😂😂😂😂😂😂
مگه شیک بودن فقط به اینه که ژینگول بازی دراری؟
البته این ارسلان شوهرشه دگه این تیپ بهش میاد
ادمی باشخصیتی پوچ وپرتی مثل ارس نمیتونه خودش روجمع کنه بعدمیخوادپدربشه والاچی بگم رمانش کلاخرکیه بچه روتورمان گذاشته زمان بخره واسه رمانش طولانی بشه وگرنه ارس اول بایدخودش روادم کنه بعدیا ادم تولیدکنه😅😅😅😅البته دلارای کجاومادرشدن همش ۱۷سالشه آی خداچقدرچرته این رمان سروتحش معلوم نیس کلایچی نوشته مااوسکلابخونیم
رمان نخوندی ک اینو میگی
ب جرئت میتونم بگم ک رمان دلارای جزء بهترین رمانایی هس ک دارم میخونم
نویسنده قلم خوبی داره و میدونه چطور مخاطب رو جذب کنه ولی خب پارت ها کمن و این باعث شکایت خواننده میشه
تو چه توقعی داری عقل دالارای همین قدر قد میده که برای مرد بدردنخوری مثل ارسلان میخواد بچه بیاره این اگه عقل داشت خودشو قبل ازدواج زیر یه پسر دختر باز نمینداخت
رمز کارتش پنج رقمه؟😐لعنتی رمزش هم خاصه😂
وایی تنها سوالم همین بود😅
😂😂😂نویسنده این رمان چیش عجیب نیست که این باشه من که تعجب نکردم
وایی منم رو این گیر کردم 😂 😂
رمز دومش بوده مال قبل از این دوران رمز پویاعه😂😂😂😂
مثل خودش به نظر من خیلی جذاب وجیگررر
آفرین 😉توی زندگیت ی کار درست کردی با همین فرمون برو جلو
سلام نویسنده خوشگلم❤ میشه بگی چطوری پست میزاری یا رماناتو مینویسی من هر کاری میکنم نمیتونم یه پست بزارم😁🤔
باید ادمین باشی😐
هن ادمین؟؟ چطوری باید ادمین باشم 😂 😑 😅 🤐
پروسه سختی داره 😂 😂 😂
مسخره میکنی؟😐🤕مگ من عنتر توام😂😂😂😂حالا اابگو دیگ چطوری
بالاخره از غم انگیزی در اومد