رمان دلارای پارت 217

4
(4)

 

دلارای لبخند زد و سر تکان داد

_ بریم ، پدرشوهر عزیزمو بیشتر منتظر نذاریم

ارسلان سمت در رفت

_ فکر کردم مخالفی

دلارای سمت در قدم برداشت

صدای پاشنه های کفش را دوست داشت

حاج خانم هرگز اجازه پا کردن چنین کفشی را به او نمیداد!

_ مخالفم ، استرس دارم ، دستام یخ زده حالمم بده
ولی تو این چهل دقیقه ای که تو اتاق بودم با خودم فکر کردم به این نتیجه رسیدم انقدر بدبختی دیدم که این یکی توش گمه!
آب اصلی ریخته شده جمعم نمیشه
بذار دودش فقط تو چشم ما نره…

ثانیه ای مکث کرد و تصحیح کرد

_ تو چشم من نره!

ارسلان در آسانسور را باز کرد

_ پس این نقاب جدید دخترحاجیه!

دلارای آرام زمزمه کرد

_ نه حاجی مونده نه دختر بودنی…
این نقاب دلارایه
فقط دلارای

ارسلان نگاهش را روی بدنش گرداند و تا شب چند ساعت مانده بود؟!

_ هرچی هست مرموزه ، سرگرم کنندست!

دلارای از گوشه چشم نگاهش کرد

_ آلپ‌ارسلانم که عاشق سرگرم شدن!

ارسلان سوییچش را بالا آورد و پوزخند زد

_ زدی به هدف!

از سمت دیگر سوار شد و پاهایش را روی هم انداخت

سعی کرد استرسش را صورتش نشان ندهد

باید کنار ارسلان آرام می‌بود
باید امروز نقش بازی میکرد

هم در برابر حاج ملک شاهان و هم شب کنار آلپ‌ارسلان

تنها یک سوال باقی مانده بود که شک به دلش می‌انداخت

اگر پاسخ سوالش مثبت بود شاید شب باز هم برنامه اش را اجرا میکرد اما نه با دلش!
نه با دلارای واقعی
با دلارایی نقاب زده
روحش را بیرون در این خانه میگذاشت و جسمش را تقدیم ارسلان میکرد

_ آلپ‌ارسلان؟

ارسلان سری برای نگهبان تکان داد

مرد با تعجب بلند شد و با احترام ایستاد

نگاهی به سرووضع مرتب و شیکشان انداخت و در دل غر زد

_ پولدارا همشون دیوونه و دو قطبی‌ان!

ارسلان متفکر زمزمه کرد

_ هوم؟

بدون حاشیه پرسید

_ با اون دختره خوابیدی؟

ارسلا ابرو بالا انداخت

دلارای تکرار کرد

_ بگو ، راستشو بگو

_ میدونی که دروغ نمیگم

_ برای همین ازت پرسیدم
یا جوابمو نمیدی یا راستشو میگی

_ انتخابم اولیه!

_ بگو‌. تو از من نمیترسی فقط میخوای با سکوتت عذابم بدی

ارسلان کوتاه خندید و دلارای نفس عمیقی کشید

_ باهاش نخوابیدی مگه نه؟

ارسلان که زیرچشمی نگاهش کرد مطمئن تر شد

_ باهاش رابطه نداشتی

_ چیزی که زیاده دختر ، هر وقت بخوام تو اون برج صف میکشن

دلارای ناخواسته لبخند زد

حالش بهتر بود!

انگار سنگینی از روی قفسه سینه اش بلند شده بود

_ ولی نمیخوای…

_ اعتماد به نفستو گ***دم

لبخند دلارای عمیق تر شد

_ بی ادب

_ جای فکر به دختره به برنامه های شبت فکر کن رئیس! نشه که دختره تکرارشه

دلارای در آینه‌ی آفتاب گیر رژلبش را مرتب کرد

کم کم وارد محله های آشنا میشدند

قدیمی و با اصالت!

_ هیچ کدومشون دلی نمی‌شن

ارسلان نگاهی به کوچه آشنا انداخت

چه سال هایی در نوجوانی حاجی قصد داشت مجبورش کند به فیلم بازی کردن

به بستن دکمه های زیر گلویش و تسبیح دست گرفتن و پسر ملک‌شاهان ها بودن!

_ آره ‌… ادا تنگا و شل نکن!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سایه
سایه
1 سال قبل

بابا پارت دیگ اههه

ayliiinn
عضو
1 سال قبل

😂😂😂

Ubcgv
Ubcgv
1 سال قبل

Ggh

fati
1 سال قبل

هعی خدا اخر عاقبت این رومانو بخیر کنه منکه دیه سکوت

منوک
منوک
1 سال قبل

سقت نمیشی یه دوخط بیشتر بدی

تورو سننه قربونم بری
تورو سننه قربونم بری
1 سال قبل

ناموساااا دو خط بیشتـر مینوشتـی میمردییی بعضیتاون امدیدن که فقط ادمو بدین به گـــا

𝑫𝒊𝒏𝒂
𝑫𝒊𝒏𝒂
1 سال قبل

بعد ی چیز دیگه، اینکه چجوری توی ماشین پاهاشو روی هم انداخته 😐 مگه اومده خونه خاله؟!!! اصلا هر جور حساب کنی نمیشه 😂
مگر اینکه ماشینش کشتی باشه🤣

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط 𝑫𝒊𝒏𝒂
𝑫𝒊𝒏𝒂
𝑫𝒊𝒏𝒂
1 سال قبل

این جمله ی اخر که نوشته اره ادا تنگا و شل نکن، منظورش حرف ارسلانه یا جواب به دلی؟!! من اینو متوجه نشدم

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط 𝑫𝒊𝒏𝒂
Rasha
Rasha
پاسخ به  𝑫𝒊𝒏𝒂
1 سال قبل

ارسلان به دلی میگه در جواب دلی که گفته بود هیچکدوم دلی نمیشن

Eda
Eda
عضو
1 سال قبل

هعی😑

...
...
1 سال قبل

جونز

........
........
1 سال قبل

خیلی کوتا بود یه پارت دیگه هم بذارررر

mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالیه

رها
رها
1 سال قبل

چقدد کممممم☹️

*_*
*_*
1 سال قبل

نویسنده رسما ریده 😐  😂 

دسته‌ها

15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x