رمان دلارای پارت 220

5
(2)

 

نگاهی به حاجی انداخت و ادامه داد

_ انگار بی چشم و رویی تو خون ملک‌شاهاناست نه؟ تو هم بالا بری پایین بیای ملک شاهانی

دلارای وارفته لب زد

_ خدایا…

ارسلان سمت هومن که با چهره سفید رنگ و چشمان گشاد نگاهش میکرد قدم برداشت

_ بذار معرفی کنم داداشی ، حیفه نشناسنت بقیه

رو به مرد ها ادامه داد

_ در حق داداش من اجحاف شده حسابی!
به چشم شاگرد به پسر حاج ملک شاهان نگاه کردید

حاجی بازویش را گرفت و فشرد

_ نابودت میکنم ارسلان … برو گمشو بسه

ارسلان بلند تر گفت

_ معرفی میکنم ، پسر حاج ملک شاهان و برادر من ولی نه از مادرم!
از زن صیغه ای حاجی

هومن عربده کشان سمتش دوید اما مردها نگهش داشتند

_ ببند دهنتو بی ناموس این مزخرفات چیه؟

حاجی با رنگ سفید شده روی صندلی نشست و ارسلان خندید

_ تازه یک خواهرم دارم!
هنگامه … دارم بهتون میگم که اگر اومد اینجا بهش احترام بذارید
زنمو که با چشماتون خوردید حداقل حواستون به خواهرم باشه!

هومن فریاد زد

_ آشغال دروغگو

ارسلان خندید

_ داداش آروم باش
ملک‌شاهانا خروس جنگی نیستن
ملک‌شاهان باش ، سیاست داشته باش از پشت خنجر بزن

صدای پچ پچ ها بالا گرفته و دست حاجی روی قلبش بود

دلارای لرزان زمزمه کرد

_ بریم ارسلان توروخدا ، الان سکته میکنه

هومن عربده زد

_ ولم کنید … ول کن ببینم چه زری میزنه
حاجی چرا هیچی نمیگی به پسرت؟
گوه میخوره به مادر من تهمت میزنه

ارسلان خونسرد نگاهش کرد

_ نه داداش مشکل از مادر تو نیست
بابامون زیادی زن دوست بود!

هومن گیج و منگ سمتش حمله کرد و اطرافیان اجازه شروع دعوا را ندادند

اینبار شاکی سمت حاجی برگشت که با رنگ سفید شده خیره پسرهایش بود

دلارای بازوی ارسلان را گرفت

_ بریم…

_ نمایش رو شروع کردیم؟ تا آخر ازش لذت نبریم؟

دلارای محکم تر بازویش را کشید

_ بسه ارسلان دیگه چیزی نمونده که بخوای بگی
بریم توروخدا اینا خیلی بد نگاه میکنن
من میترسم

ارسلان به هومن که سرخ شده بود نگاهی انداخت و پوزخند زد

_ هیچ غلطی نمیتونن بکنن

دلارای دستش را کشید و او بدون هیچ مقاومتی راه افتاد

ادامه ماجرا زیاد هم جذاب نبود!

هومن عربده میکشید و با لگد به دسته های قالیچه جلوی مغازه می‌کوبید

دلارای لب گزید
دلش برای او می‌سوخت…

سوار ماشین که شد دهان باز کرد تا حرفی بزند که ارسلان بی حوصله

_ نمیخوام ازشون چیزی بشنوم ، افتاد؟
کاری که لازم بود رو انجام دادیم تموم شد رفت

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 3 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

12 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

اولین ضربه به باباش

Maedeh
1 سال قبل

دلارای دهنتو😐

Aram
Aram
1 سال قبل

دختر حاجی فازش چیه یهو زیبا و قدرتمند یهو ضعیف و وارفته اه اخرش نفهمیدم این رمان کی تموم میشه 😑😂

roya
roya
1 سال قبل

خداییش حق هومن طفلک نبود ولی دم دلی و اری گرم ناموصا خیلی خوب بود

هستی:)
هستی:)
1 سال قبل

دیگه هیشکی نمیدونه شبا کجا می‌ره این دختر حاجی..😂
کاش یکم ارسلان آدم شه..

دریا فرهمند
دریا فرهمند
1 سال قبل

اخیششش دلم خمک شدددددددد راجت شدممم دمت گرم پسر حاجی الحق که ارسلانی

پفک حلقه ای
پفک حلقه ای
1 سال قبل

دختر حاجی
تو که نمیشه مفتبر ما شی
پس حرف میزنی پشت سر ما
اینهمه چرا ؟
ازون طرف تا اینور تهران
راحت تا ۵ ماه با همیم
راحت تا ۱۰ ماه با همیم
عاشقم ؟ نه بابا ضعیفه اعصابا
یعنی تا فردا فابمی
کجا میبره این دخملی منو
بابام اینا منو لخت ندیدنو
من خواستم ثابت کنم حسن نیتو
از دست نمیدم این موقعیتو
چیلیم چیلیم با چیلیم
چی بود دادین پاچیدیم
تقاضادارم یه قسمت از رمان رو به ای اختصاص بدید ک. ارسلان واس دلی بخونه🙏 بسیار زیبا و تاثیر گذارع

پفک حلقه ای
پفک حلقه ای
1 سال قبل

میگم بچه توشکمش چرا رشد نمیکنه ک کسی بفهمه بچه داره
مردیم پ چرا نمیگه

𝑫𝒊𝒏𝒂
𝑫𝒊𝒏𝒂
1 سال قبل

اصلا انقدری پارت جذاب و بلند بود کف کردم🙄🙄

Sevili
Sevili
1 سال قبل

شت 😐

Tamana
Tamana
1 سال قبل

خب که اینطور🤔

دخی بی اعصاب
دخی بی اعصاب
1 سال قبل

گفتم الان هومن اون وسط میگه دلارای حامله اس ولی مثل اینکه قصه این بچه در بطن دلی سر دراز داره😑😑

دسته‌ها

12
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x