رمان دلارای پارت 223

4.5
(2)

 

در اخر حوله ی او را دور خودش پیچید و با همان موهای خیس از حمام بیرون زد

با دیدن جعبه ی روی تخت ابروهایش بالا پرید

کنجکاو یادداشت رویش را خواند

” با این برام برقص ”

بهت زده لباس را بالا آورد و هرلحظه متعجب تر شد

لباس رقص نبود!
حتی از لباس رقص های نیمه شب کلاب های آن ور آب هم باز تر بود

با خجالت به بند های چرم قرمز و مشکی اش خیره شد و لب زد

_ لخت برقصم بهتره که

در اصل لباس خواب بود
نگاهی به پرهای قرمز سر سینه هایش انداخت و حرفش را اصلاح کرد

به درد خوابیدن نمیخورد!

لباس را تنش کرد و روبروی آینه ایستاد

به نفس نفس افتاده بود

پوشیدن لباس و رد شدن از مرحله بندهای چرمش کم از کشتی گرفتن نداشت

موهای خیسش را کنار زد و با چشمان گرد شده به شکم برهنه اش خیره شد

طبیعتا بندهای چرم نمیتوانستند بچه را پنهان کنند

دستش را روی شکمش گذاشت و نگران پوف کشید

_ گاومون زایید

سمت کمد برگشت و یکی از ربدوشامبرهای ساتن هم رنگ لباس را که به تازگی خریده بود تن زد

روبروی اینه ایستاد

ست زیبایی شده بود

آرایش کرد
آنقدر غلیظ که چشمانش را خمار و کشیده نشان میداد

رژلب زرشکی رنگ را چند دور روی لب هایش کشید تا جایی که بیشتر به چشم می‌آمدند

موهایش را شلاقی کرد و پوف کشید

حال شاید دیگر شکمش زیاد به چشم ارسلان نیاید!

هرچند ربدوشامبر و کمربند پهن مشکی رنگش اجازه نمیداد شکم گرد کوچکش زیاد دیده شود

از اتاق که خارج شد خانه تاریک بود

هالوژن های بنفش رنگ سقف را روش کرد و با قدم هایی آرام سمت ارسلان رفت

بالاخره دیدش
پشت به او از روی تخت بلند شد و سیگار را در جاسیگاری خاموش کرد

دلارای جلوتر رفت و دستش را روی بازویش گذاشت

ارسلان خواست سمتش برگردد که اجازه نداد

آرام لب زد

_ بمون

خودش را آرام سمت باندهای کنار تی‌وی کشید و روشنشان کرد

آهنگ عربی که پخش میشد را رد کرد و موزیکی اسپانیایی و آرام گذاشت

ارسلان “نچ” بدخلقی زیر لب زمزمه کرد و او باز هم اجازه نداد سمتش برگردد

نمی‌توانست عربی برقصد!
حرکاتش برای بچه خوب نبود
آن چرخش های شدید کمر و شکم به جنین آسیب می‌رساند

اصلا کودک بی گناه تا همینجا هم زیادی قوی بوده است!

دستش را روی شانه ارسلان گذاشت و با یک حرکت سمتش چرخید و روبرویش ایستاد

موهای بلندش در هوا پخش شد و او با ناز دست هایش را دور گردن ارسلان حلقه کرد

_ با هم برقصیم…

ارسلان اعتراض نکرد
تنها در سکوت خیره لب ها و موهای لخت شلاقی اش ماند

دلارای بدنش را همراه آهنگ حرکت داد

حتی ذره ای اسپانیایی بلد نبود!
تنها از فیلم و سریال های عاشقانه کپی‌ میکرد
حرکاتش شبیه رقص عربی بود اما آرام تر!

_ دیگه لختشون نکن

لبخند زد
فر موهایش را دوست داشت؟!
موزیک اوج گرفت

دستش را روی شانه ارسلان گذاشت و چرخید

موهایش برای دومین بار به صورت او برخورد کرد

_ لخت بهم نمیاد؟

ارسلان بالاخره دستانش را دور کمرش حلقه کرد

_ فر بیشتر دوست دارم

دلارای دوباره خندید

_ اعتراف کن همه جوره خوشگلم!

آلپ ارسلان بدون مقاومت لب زد

_ خوشگلی

لبخند دلارای کمرنگ شد
گردن ارسلان را محکم تر گرفت و آرام پرسید

_دوستم داری؟

ارسلان با انگشت پوست کمرش را نوازش کرد

_ اینجا بودنت عادت شده

دلارای ناخواسته لبخند زد
از عادت شروع میشد ، وابستگی می‌آمد و بعد به دلبستگی ختم میشد!

_ وابسته شدی پسرحاجی!

سرش را روی سینه ارسلان گذاشت تا لبخند بزرگش بیش از این آبرویش را نبرد

_ ولی هنوز راه زیاده تا دلبستگی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

17 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fat_me_h__
Fat_me_h__
1 سال قبل

این بچه دلارای چرا بزرگ نمیشه شکمش همینجوری مونده بی*ناموس🙄😐😂

mehr58
mehr58
1 سال قبل

عالیه

زندگی
زندگی
1 سال قبل

حالا که اینترنت قطع هست باید بیشتر بنویسی

زندگی
زندگی
1 سال قبل

چرا اینقدر کم مینویسی

زندگی
زندگی
1 سال قبل

خیلی کمه

الهه
الهه
1 سال قبل

امیدوارم ایندفعه ارسلان ضد حال نخوره🙂

الهه
الهه
1 سال قبل

چرا دیگه هیشکی نظر نمیده😂

Fat_me_h__
Fat_me_h__
پاسخ به  الهه
1 سال قبل

اینترنتا ترکیده خواهر😂💔

Narges
Narges
1 سال قبل

چقدر کم خدایااا

negin
negin
1 سال قبل

دوست داشتم این پارتو
بلاخره یکم ارسلان مث ادم با این دلارای صحبت کرد

مهنا
مهنا
1 سال قبل

هیشکی نیس که همه پی درسن ماشاالله؟ یا چی خواهران و برادران گرامی؟ 😂💔

نجی
نجی
پاسخ به  مهنا
1 سال قبل

من ک دیگ بریدم از این رمان روزی سه چهار تا رمان دنبال میکنم اینم در کنارش فقط برای ارضای کنجکاویم ک آخرش چی میشه

مهنا
مهنا
پاسخ به  نجی
1 سال قبل

همچنین🥲

لال نمیری دلی
لال نمیری دلی
1 سال قبل

میگی حامله ای یا نهههه؟؟؟😭😭😭😭
بگو دیگه عاخه الان که همه چی اوکییه جان هوووومن بگوووووو
عاقا میگی یا خودم پاشم بیام تو رمان بگم ؟؟؟؟😑💔
عاخرشم خودم باید بگم
بنال دیگه😭😭😭😑😑😑💔💔💔

عسل
عسل
پاسخ به  لال نمیری دلی
1 سال قبل

نمیگه😅

ملورین
ملورین
1 سال قبل

فاک کمه

....
....
1 سال قبل

واو😂

دسته‌ها

17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x