رمان دلارای پارت 239

5
(2)

 

آلپ‌ارسلان ناخوداگاه از روی کاناپه بلند شد و دلارای تلخ لبخند زد

_ آره

زن پرده را کنار زد و دوباره درخواست کرد نزدیک شود

هم زمان با خنده سرتکان داد

_ همونه پس! نگران نباشید برای بچه‌ی بعدیتون از این استرس و وسواس ها روی وزن و بقیه موارد خبری نیست . من همیشه میگم پدر و مادر تازه با بچه دوم به بعد شیرینی بچه‌داری رو می‌فهمن. برای اولی انقدر استرس داری که نمیفهمی کی به دنیا اومد و دو سه ساله شد …

نگاه آلپ‌ارسلان روی صفحه سیاه و سفید خیره ماند

خدارا شکر کرد که چیزی تشخیص نمیدهد اما زن انگار قصد جانش را داشت!

انگشتش را روی صفحه گذاشت و ذوق زده ، طوری که انگار اولین سونوگرافی‌اش است با صدایی بچگانه گفت

_ سلام بابایی ، من اینجام

آلپ‌ارسلان دستش را به گوشه تخت گرفت و آب دهنش را فرو داد

لعنت به تو دلارای!
لعنت به روزی که مثل احمق ها تصمیم گرفتی قرص های جلوگیری را مصرف نکنی

_ این دستمه ، این پاهای کوچولومه
حیا میا هم اصلا ندارم پاهامو باز گذاشتم انگار نه انگار سه نفر اومدن مهمونی!

دلارای دستش را جلوی دهانش گرفت و اشک ریخت

آلپ‌ارسلان و او…
سونوگرافی و تصویر اهورا
ایرادی داشت اگر برای چنددقیقه بیشتر این خوشبختی دوام می‌آورد؟

_ اینم سرمه مامان و بابا
سالم سالمم و ان‌شاالله تا چندوقت دیگه میتونید بغلمم کنید
مامانمم درست گفته … احتمالا حسابی تُپُلی باشم و تا چندسال باید مواظبم باشید چون هرکس بیاد خونمون قراره لُپامو حسابی بکشه
الانم میتونید صدای قلبمو گوش کنید

آلپ‌ارسلان پلک هایش را روی هم فشرد و زن صدای ضربان را پخش کرد

_ حالم خوبه و دارم تو شکم مامانم شیطونی میکنم به شرطی که باباییم قول بده حواسش به مامانم باشه که دیگه استرس نگیره و این لکه‌بینی ها تکرارنشه!

دلارای با صورت خیس از اشک به آلپ‌ارسلان خیره شد

چرا احساس میکرد رنگ پریده و بهت زده است؟
اصلا مگر او حسی به پسرکش داشت؟

زن حوله‌ی یک بار مصرفی سمت آلپ‌ارسلان گرفت و او اخم کرد

دکتر اما انگار ترسی از ابروهای درهمش نداشت که با تحکم اشاره زد

_ لطفا به خانمتون کمک کنید

دلارای لب گزید و ارسلان بی توجه به دست دراز شده‌ی زن رو به او اشاره زد

_ پاشو

دکتر متوجه شرایط غیرعادی‌اشان شده بود

متوجه بی میلی مرد و عصبانیتش
متوجه غم چشمان دختر کم سن و ترسش

دستش را روی شانه دلارای گذاشت و تکرار کرد

_ ژل چسبناکه و مدت طولانی روی پوست بمونه ممکنه ضرر داشته باشه
لطفا کمکمش کنید تمیزش کنه

گفت و همانطور که می‌ایستاد با شوخی ادامه داد

_ مسئولیت پذیر باشید که بزودی سه نفره میشید و ارزو میکنید چنددقیقه این روزهای دونفریتون برگرده!

آلپ‌ارسلان تنها برای خفه شدن صدای زن حوله را از دستش گرفت و با انگشت هایی منقبض شده آن را روی شکم برآمده‌ دخترک کشید

دلارای ناخواسته لبخند زد

چه روزهایی که حسرت دونفره بودن بقیه را در جلسات سونوگرافی خورده بود!

دکتر بالاخره رضایت داد و با لبخند سمت میزش راه افتاد

_ پاشو عزیزم
گریه هم نکن کوچولوت حالش خوبه اما ترس و حال بد مامانشو حس میکنه
فیلم ترسناک، رمان غمگین ، هیجان زیاد ، بحث و دعوا و نگرانی تعطیل
یک محیط خیلی آروم و پر از آرامش تا زمانی که ان‌شاالله جوجه‌تونو به سلامت بغل بگیرید

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 3.5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

59 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکتر ماما دلی
دکتر ماما دلی
1 سال قبل

ای بابا کو پس رمان

چی بذارم اسممو؟نمیدونم
چی بذارم اسممو؟نمیدونم
1 سال قبل

هزار تا رمان قشنگ تر این خوندم چرا ارزش رمانتو میاری پایین آخه😐🗿

چی بذارم اسممو؟نمیدونم
چی بذارم اسممو؟نمیدونم
1 سال قبل

شورشو در آوردی دیگه ناموصن 😐😐
یعنی اگه حس کنجکاویم نبود قطعا ادامه نمی‌دادم

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

هعیییییی
دلم لک زده واسه یه بار پارت گذاری مثل قبلنا

maghare
maghare
1 سال قبل

دیگه شورشو درآوردید چه وضعشه؟

*_*
*_*
1 سال قبل

حالم دیگه داره بهم میخوره از این وضع پارت گذاری 😐 

Celestial
Celestial
1 سال قبل

کو پارت اه

...
...
1 سال قبل

امشب هم از پادت خبری نیست ؟ چرا اینجور پارت میزاری

Nazila
Nazila
1 سال قبل

۶ و ۴۰ شد و پارت جدید نیامد،هعی زندگییییی…

Nazila
Nazila
1 سال قبل

دو دقیقه تا پارت بعد،من میتونم تحمل کنم ارهیتبویویوزوزووزوز

هلیا‌خواهر‌هنگامه‌ ملک شاهان
هلیا‌خواهر‌هنگامه‌ ملک شاهان
1 سال قبل

ولی آخرش ارس عاشق دلارای میشه ها
چون من یه بنر از خیلی جلوتراش دیدم که فکر کنم واسه دلارای سر عمل اتفاقی میفته بعد ارس میگه پاشو دلی این بچه رو بدون تو نمیخوام 🌱

Arsalan
Arsalan

از کجا خوندی بگو بریم بخونیم راحت شیم اینکه سالی یدونه پارت میزاره

آذرخش
آذرخش

کجا خوندی؟
به ما هم بگو

Nazila
Nazila

اسپویل نکن دیگه خواهرشوهر جان

هلیا خواهر هنگامه ملک شاهان
هلیا خواهر هنگامه ملک شاهان
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

یه چنل بود تو یکی از پیام‌رسانا دنبالش میکردم
ولی همه بنراش درست از آب دراومدن
نمیدونم شایدم از خودشون درآوردن
اصلا هیچی معلوم نی
یبار اینجا جلوعه یبارم چنلی ک من عضوم
من الان ی یه پارت فک کنم جلوترم

Arsalan
Arsalan
1 سال قبل

کی پارت میزاری ؟ 🤐 

mehr58
mehr58
1 سال قبل

ای جانم نی نی  😍 

دریا فرهمند
دریا فرهمند
1 سال قبل

معلمومه بچه به باباش رفته خجالت نمیکشه😂😂😂پاهاشو باز گزاشته خجالتی هم در کار نیست
فک کنم نویسنده بمیره و این رمان تموم نشه ک نشه

نفس
نفس
پاسخ به  دریا فرهمند
1 سال قبل

سلاااامممم خووووبببییییی؟😃😍😂
منو یادته؟😐🤣🤣🤣🤣
چه دکتر اسکلیه نشسه بجا بچه حرف میزنه تازه جلو ارسلان حرفای بی ادبانه میزنه😐🤣

F.S
F.S
1 سال قبل

آنقدر داره طولانی میشه میترسم یهو بیفتم بمیرم بقیشو نتونم بخونم 😶 

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط F.S
من منم!اسم ندارم دنبال چی میگردی؟
من منم!اسم ندارم دنبال چی میگردی؟
پاسخ به  F.S
1 سال قبل

لامصب تو چرا انقد حق گویی؟انقد که استرس این رمانو من کشیدم احساس میکنم قراره از ی جایی ب بعد غیبش بزنه

My nazi
My nazi
1 سال قبل

خیلی حس بدیه….
چون خودت اینارو کشیدی😭

الی
الی
پاسخ به  My nazi
1 سال قبل

واقعا کشیدی؟

My nazi
My nazi
1 سال قبل

برای این پارت…میشه گریه کرد؟


ازهار
ازهار
1 سال قبل

بابا قرار نیست یسال بشینیم‌برا این رمان اههه تمومش کن دیگه زود به زود بزار پارتو

یکی
یکی
پاسخ به  ازهار
1 سال قبل

فک کنم قراره بشینیم ، چون داره به یه سال نزدیک میشه و معلومه که قراره خیلی چرت تر بشه و آخرشم مزخرف تموم شه، پس بهتره قید خوندنشو بزنیم 👌🏻

Behnam Barikani
Behnam Barikani
1 سال قبل

وای خیلی دیر به دیر پارت میزاری .یکم بیشتر بزار خدا خیرت بدع

هستی:)
هستی:)
1 سال قبل

دکتر کجای کاری اخه؟
زندگی دلارای ترکیبی از فیلم ترسناک و هیجانات منفیه😐

دسته‌ها

59
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x