رمان دلارای پارت 261

3.7
(3)

 

 

با خنده بچه را جلو اورد و ادامه داد

 

_ به دنیا اومد چند روز گذاشتیمش تو دستگاه انقدر ریز بود

 

ناخواستا فکر کرد برخلاف اهورا!

 

اهورا تپل بود

احتمالا با موهایی خرمایی

شاید فر شاید لخت

اما شک نداشت لپ هایش حسابی آویزان است!

 

به خودش که آمد نوزاد در آغوشش بود و با چشمان کاملا باز خیره نگاهش می‌کرد

 

پدرش درست گرفته بود

 

سبک بود!

نرم و دوست داشتنی

 

ناخواسته زمزمه کرد

 

_ چقدر بو میده

 

مرد همانطور که کمربند را دور گردن دردناکش میبست هرهر خندید!

 

_ احتمالا کار خرابی کرده داداش

بچه نداری که برات عجیبه؟

 

منظورش بدی بد نبود!

بو میداد

بویی محشر

بوی نوزاد می‌داد…

 

آرام زمزمه کرد

 

_ بچه‌ام هنوز دنیا نیومده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مرد دوباره خندید

 

_ اوه اوه

چند ماه دیگه اسیری پس

دختره؟

 

آلپ‌ارسلان به گل سر نوزاد خیره بود

 

همین چهار شوید روی سر کچلش را گل سر زده بودند!

 

لبخند زد

 

_ پسره

 

مرد با لبخند سر‌تکان داد

 

_ دنیا اومد واسه بعدی برنامه بریز داداش

دختر نداشته باشی بچه نداری

من دوتا پسر دارم جونم بهشون وصله

اما این یکیو که تو بیمارستان دادن بغلم تازه فهمیدم پدر شدن یعنی چی!

 

ناخوداگاه اخم کرد

 

پسر خیلی هم خوب بود!

نوزاد کچل ریزه میزه را با اهورا مقایسه میکرد؟!

دکتر گفته بود درشت است

میدانست از آن بچه های سرخ و سفید ميشود

 

مرد صدایش را بالا برد

 

_ خانم همین خوبه قربون دستت

فقط لطف کن یکی از این شیشه شیرا هم بده ما بریم

 

زن پشت میز برگشت

 

_ چه مارکی؟

 

شیشه شیرهارا روی میز‌ ردیف کرد و ادامه داد

 

_ شیشه قبلیش چی بوده؟

به همون عادت داره

 

 

 

 

 

 

مشمایی روی میز گذاشت و رو به ارسلان ادامه داد

 

_ داروی شما آمادست

نسخه‌اتونو بدید دارورو تحویل بگیرید

 

آلپ‌ارسلان خیره شیشه های شیر بود

 

هر کدام یک رنگ

 

اهورا کدام رنگشان را بیشتر دوست داشت؟

 

صدای زن در گوش هایش پیچید

گفته بود دلارای با سقط این جنین دیگر هرگز نمیتواند مادر شود

گفته بود آسیب جدی می رساند

دلارای هم میان گریه هایش جملاتی زمزمه میکرد

که بچه درد را حس می‌کند

 

به نوزاد در آغوش مرد خیره شد

 

اهورا شبیه به او بود

 

همانقدر نرم و بی دفاع

 

تمام مدت که نوزاد را در آغوش داشت مواظب بود از میان دست هایش سر نخورد!

 

مراقب بچه‌ی دیگران بود و برای مرگ بچه‌ی خودش عجله داشت

 

پاهایش را روی زمین کشید و عقب عقب رفت

 

زن پرسید

 

_ حالتون خوبه؟

 

آرام اما محکم زمزمه کرد

 

_ پشیمون شدم…

 

گفت و از داروخانه بیرون زد

 

باران نم نم می‌بارید

سرش را سمت آسمان بالا گرفت و دندان روی هم سایید

 

_ چی میخوای از جون من؟

اینا برنامه‌ی خودته نه؟

 

آسمان رعد و برق زد

باران پاییزی…

 

تلخ پوزخند زد

 

_ پس بچرخ تا بچرخیم

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
c87425f0 578c 11ee 906a d94ab818b1a3 scaled

دانلود رمان به سلامتی یک شکوفه زیر تگرگ به صورت pdf کامل از مهدیه افشار 3 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   سرمه آقاخانی دختری که بعد از ورشکستگی پدرش با تمام توان برای بالا کشیدن دوباره‌ی خانواده‌اش تلاش می‌کنه. با پیشنهاد وسوسه‌انگیزی از طرف یک شرکت، نمی‌تونه مقاومت کنه و بعد متوجه می‌شه تو دردسر بدی افتاده… میراث قجری مرد خوشتیپی که حواس هر زنی رو…
aks darya baraye porofail 30 scaled

دانلود رمان یمنا به صورت pdf از صاحبه پور رمضانعلی 2.3 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     چشم‌ها دنیای عجیبی دارند، هزاران ورق را سیاه کن و هیچ… خیره شو به چشم‌هایش و تمام… حرف می‌زنند، بی‌صدا، بی‌فریاد، بی‌قلم… ولی خوانا… این خواندن هم قلب های مبتلا به هم می خواهد… من از ابتلا به تو و خواندن چشم‌هایت گذشته‌ام… حافظم تو را……
aks gol v manzare ziba baraye porofail 43

دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم…
55e607e0 508d 11ee b989 cd1c8151a3cd scaled

دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه…
porofayl 1402 04 2

دانلود رمان آرامش پنهان به صورت pdf کامل از سمیرا امیریان 4 (5)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:       دلارا دختری است که خانواده خود را سال ها پیش از دست داده است و به تنهایی زندگی می گذراند. روزی آگهی استخدام نیرو برای یک شرکت مهندسی کامپیوتر را در اینستا مشاهده می کند و برای مصاحبه پا به این شرکت می گذارد…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

242 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زهرا پیرهادی
زهرا پیرهادی
1 سال قبل

خاک بر سرت با این پارت گذاشتنت که علافمون کردی لاشی پوفیوز الدنگ

Malihe
Malihe
1 سال قبل

توروحت نویسنده سادیسمی🤬

هیچکس
هیچکس
1 سال قبل

یعنی چی که ملتو علاف خودتون کردید؟
بابا چرا انقدر داستان رو کِش دادید؟
بعد پارت ۱۶۲ کو؟ عمش چی شد؟ مگه نرفته بود رشت؟ بچه مگه پسر نبود؟ چجوری شد دختر؟ اصن کی ارسلان چشاش آبی بود؟ آبروی هر چی نویسندس رو بردید
یا نزار یا عین آدم بزار پارتارو

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

آفرین دقیقاً

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

سلام من یه پیشنهاد دارم امیدوارم همه پایه باشن از این به بعد هیچ کامنت و نظری برای پست رمان نمی ذاریم . فرقی نمیکنه از اینجا بخونیم یا سروش باید نشون بدیم که یه آدم مریض برامون ارزشی نداره همین پیام های ما نشون میده که مثلاً این نویسنده چقدر طرفدار داره درحالی که من شخصاً اگه ببینمش توی صورتش می گم از کنار شعور اصلاً رد نشده .

هانا
هانا
پاسخ به  فاطمه
1 سال قبل

ایدی چنلی که میزاره این پارتارو میدی؟

نیلو
نیلو
پاسخ به  فاطمه
1 سال قبل

میشه بگی تو سروش کانالش چیه

Parham
Parham
1 سال قبل

نویسنده عزیز حتی اکه نمیتونی به هر دلیلی پارت بدی باید اطلاع رسانی کنی
البته درصورت داشتن شعور

یه کسی
یه کسی
1 سال قبل

پارت ۱۶۲ رو هم گذاشته بود بعد پاک کرد مشخص بود نویسنده اصلی ننوشته

Aylin
Aylin
1 سال قبل

فاتحه مععععع صلواااااات روحشون لا شاد نویسنده ی قضمیت

Mmm:)
Mmm:)
1 سال قبل

پارت بزاریننننننننننننن خب ما رو علاف خودتون کردینننن چ وضعشع
دوستانننن ی رمان قشنگ پیشنهاد ببین

Yas
Yas
پاسخ به  Mmm:)
1 سال قبل

جگوار . اسطوره. سرخ.

یه خسته
یه خسته
1 سال قبل

این اولین رمان آنلاینی بود که خوندم 😐
توبه کردم به خدا من دیگه از این غلطا نمیکنم 😂
نویسنده‌ی رو مخ WTF؟!!!!!!!!!! 😒

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط یه خسته
...
...
1 سال قبل

ای بابا این چع وضعیه آخه اه عجب اشتباهی کردم این رمانو شروع کردمممممم بابا از ۴ دی پارت ندادین خب تو که بلد نیستی رمان بنویسی حداقل سریعتر اینو جم و جورش کن تموم شه دیگه حالا هی کشش دادنت چیه وقتی نه بلدی رمان بنویسی نع پارت بزاری

فاطمه
فاطمه
پاسخ به  ...
1 سال قبل

👏🏻 👏🏻 👏🏻 👏🏻 👏🏻 👏🏻

...
...
پاسخ به  فاطمه
1 سال قبل

والا😬👊

زهرا
زهرا
1 سال قبل

من که میگم تو هرکی هستی خیلی خری

زهرا
زهرا
1 سال قبل

نویسنده ۱۱ روزه رفتی تو کما؟ خب شماها که مسئولیت پذیر نیستین چرا رمان آپ می‌کنین تو سایت؟اه

reyhaneh
reyhaneh
1 سال قبل

دیگه شورش در اومده
این دیگه چه مسخره بازیه آخه
وقت تلف کردن برا این رمان مسخره ترین کاری بود که میتونستم بکنم
واقعا که …

mmmmmmm
mmmmmmm
1 سال قبل

چرا اینجوری شد 🥴 🥴 🥴 پس پارت جدیده کووووو چرا شده مث بازار دلارررر یه روز بالا یه روز پاییین نویسنده پشیمون شد دق میدی چرا؟؟؟چرا ادمین پاسخگو نیست

Yas
Yas
پاسخ به  mmmmmmm
1 سال قبل

عزیزدلم اول نفسسس عمیققق بکش بعدم چه ریطی به آدمین داره نویسنده پارت نداده بیچاره آدمین چیکار کنه

....
....
1 سال قبل

بابل تموم کن این بازی کثیفو دیگه
اگه نمی تونی خب رمان ننویس یه ساله مارو معطل خودت کردی الانم که دیگه یاپارت نمی دی یا پارت مزخرف می دی
اسکل😑😑

سارا
سارا
1 سال قبل

واقعا این چه سایتیه دیگه! اصلا به خواننده احترام نمیزاره شما توی سایت نوشتید توی این روز ها این رمان ها پارت های جدیدی میزارن ولی اصلا طبق برنامه پیش نمیرن لطفا اول رمان رو به پایان برسونید بعد منتشر کنید

My nazi
My nazi
1 سال قبل

یعنی نویسنده مارو اسکول کرده…؟😑
ای سگ تو روحتتتت دلارای

Maedeh
1 سال قبل

فک کنم من تنها کسیم که دل از خواندن این رمان کندم🙄😂ولی احساس میکنم همتون خماریدا😂😂ای بابا💔

نورا
نورا
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

من میرم از اول میخونم این رمانو 😄

Yas
Yas
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

اره خوش بسعادت خواهر ما موندیم تو خماری🙄🥺

سارا
سارا
پاسخ به  Maedeh
1 سال قبل

اره جون عمت تواگه رمان نمیخوندی اینجادقیقاچه غلطی میکنی بروباباخودت خری البته چندنفرروهم مثل خودخرکردی

Pari.kh
Pari.kh
1 سال قبل

ولی خدایی پارت نده بهتر از اینه که یه پارت افتضاح بده نویسنده هم نمرده عزیزان گاو بوده فکر کرد خعلی چیزیه نشسته رمان نوشته الان پشیمون شده داره به زندگی گاویش در چمنزار ادامه میده

دسته‌ها

242
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x