رمان دلارای پارت 283

5
(3)

 

 

جمیله بالاخره نفسش را بیرون داد و کمی آرام گرفت

 

با چاپلوسی تایید کرد

 

_ کاری میکنیم هاتف خان انگشت به دهن بمونه آقا

دخترا رو آماده میکنم و…

 

آلپ‌ارسلان جمله اش را قطع کرد

 

_ همشون نه! حتی یک حرکت اشتباه نمیخوام حمیله

فقط یکیشونو بفرست

 

جمیله خندید

 

_ حوریا رو میفرستم ، کارشو بلده خیالتون جمع

 

_ حوریا نه ، جدید میخوام

حوریا تو تخت نصف مردای دبی خوابیده!

 

_جور میکنم آقا

 

آلپ‌ارسلان بی حوصله سر‌تکان داد

 

_ این بچه رو هم بردار‌ ببر

فرداشب رد شه درباره اینم توضیح میخوام

خود سر شدید همتون

 

جمیله هاوژین را در آغوش کشید

 

_ فکر میکردم مادرش به کارمون میاد ولی بدمصب خیلی اذیت می‌کنه

 

_ ردش کن تا فرداشب بره رد کارش

 

 

 

 

 

 

 

جمیله دو دل بود

 

هم از عصبانیت آلپ ارسلان میترسید و هم حرفی برای گفتن داشت

 

بالاخره دل را به دریا زد و به جای خارج شدن از اتاق گفت

 

_ چندماهه اینجاست آقا

کلی خرجش شده

ببینیش نظرت عوض میشه

ازون دختر ایرونیا و فیسای خاصه که شیخای عرب براش له‌له میزنن

بالاخره دیر یا زود راه میاد

 

آلپ‌ارسلان پوزخند زد

 

روی تخت لم داد و هم زمان که سیگارش را روشن میکرد به چشمان زیبای هاوژین اشاره زد

 

_ چشماش به دختره رفته؟

 

جمیله خندید و با آب و تاب تعریف کرد

 

_ رنگش نه ولی چشمای جفتشون سگ داره

 

آلپ‌ارسلان دود را بیرون فرستاد و با تمسخر ابرو بالا داد

 

_ پس برای فرداشب اونو بفرست

بذار سگش پاچه‌ی هاتف رو بگیره!

حالیش کن چی ازش میخوایم

بگو میخوام کاری کنه اون مردک شب موندگار شه

 

 

 

لبخند جمیله خشک شد

 

دخترک سرکش بود

 

بعد از ماه ها نتوانسته بود رامش کند

 

از زیبایی و لوندی اش کم هم گفته بود اما تا به حال حتی به درستی رقصش را هم ندیده بود!

 

چندباری مجبورش کرده بود بین دخترها برقصد اما دلارای دل به کار نمی‌داد

 

به همین زودی از او رقاص دلبری که آلپ‌ارسلان میخواست در نمی آمد

 

ارسلان خاکستر سیگارش را تکاند و پوزخند زد

 

_ چی شد؟ چاییدی

 

_ آقا … دختره هنوز‌ کار داره

مثل اسب وحشی میمونه

رام میشه ولی نه به همین زودی

 

آلپ‌ارسلان ابرو بالا انداخت

 

بدنش نمی آمد بعد از این همه گند زدن های جمیله درس خوبی به او بدهد

 

_ پس یه کاری میکنیم جمیله!

 

جمیله با اشتیاق نگاهش کرد و او ادامه داد

 

_ تا فرداشب اگر رامش کردی و مادر این توله هاتف رو راضی نگه داشت که هیچ

میمونی سر کارت

وگرنه تو هم همراهش میندازم بیرون

چطوره؟

 

 

جمیله مضطرب و مطیع سر تکان داد اما آلپ‌ارسلان از دیدن رنگ پریده اش لذت می‌برد

 

_ ملتفتش کن کارش با نیم ساعت رقصیدن تموم نمی‌شه

میخوام با هاتف کاری کنه که خودش پیشنهاد داشتنش رو بده!

داشتن یکی از دخترای من!

 

جمیله دیگر از شدت استرس نمیتوانست روی ما بایستد

 

تنها یک چیز میدانست

 

حتی اگر شده دلارای را سلاخی کند او فرداشب کارش را درست انجام خواهد داد

 

راه دیگری نداشت!

 

_ خیالت راحت باشه آقا

درستش می‌کنم

 

آلپ‌ارسلان پوزخند زد

 

نگاهش به هاوژین افتاد

 

چشمانش قرمز و مظلوم شده بود

 

انگار دیگر طاقت دوری مادرش را نداشت

 

دود را بیرون فوت کرد و با چشم در را نشان داد

 

_ به سلامت

 

و نگفت که به جان بچه دعا کن

 

که اگر او نبود هنوز بازخواست ها تمام نمی‌شد

 

دخترک با لپ های آویزان و اخم های درهم به دلش نشسته بود

شک نداشت با تعریف هایی که شنیده بود مادرش هم میتواند دل هاتف را به دست بیاورد!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

77 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
F.S
F.S
11 ماه قبل

ارسلان پدصگ خوبه بچش تو بغلته و برا مامانش نقشه میکشی

آیسل
آیسل
11 ماه قبل

اگه دلی هاتفو موندگار کنع دیگه به کل این رمانو ول میکنم تامام 😐
اصلا هم وسوسه نمیشم ادامشو بخونم۰۰
ولی فک کنم قبل از اینکه بره سراغ هاتف گیر ارس بیوفته و….. نقطه ها رو پر کنید پیخ پیخ ارسلان دلی و پیخ پیخ میکنه اون دنیا 🤣 😂

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط آیسل
مادر ارسلان:)
مادر ارسلان:)
پاسخ به  آیسل
11 ماه قبل

با اون قسمت که میوفته دست ارسلانم موافقم

یه دیوونه که عاشق این رمانه
یه دیوونه که عاشق این رمانه
11 ماه قبل

دوستان تو رو خدا میشه واسه مامانم دعا کنین خیلی مریضه خواهش میکنم 😭😭😭

✞ΛƬΣПΛ✞

انشاالله زود خوب شه عزیزدلم خودتو ناراحت نکن توکلت بخدا باشه

.........Aramesh..
.........Aramesh..

ایشالا که زود خوب میشه نگران نباش توکل کن به خدا عزيزم

نفس
نفس

چرا اینقدر تو این رمان دلارای بد جلوه دادن

مهی
مهی
11 ماه قبل

هیجان انگیز بشد ولی نمیتونم پیش بینی کنم
احتمالن نیاد

حنا
حنا
11 ماه قبل

دوستان یه سوال خارج از بحث🤦🏻‍♀️
آخه کسی رو نمی‌شناختم ذهنش مث کاربرای اینجا خلاق باشه…
میخوام واسه آنلاین شاپ آرایشیم اسم بزارم چه اسمی به نظرتون خوبه…؟!
البته اگه پیامم تایید شه😅

مهی
مهی
پاسخ به  حنا
11 ماه قبل

مایلی شاپ

حنا
حنا
پاسخ به  مهی
11 ماه قبل

مرسی

مهی
مهی
پاسخ به  حنا
11 ماه قبل

گرل اسکای

هییییی
هییییی
پاسخ به  حنا
11 ماه قبل

اتل‌ متل توتوله

حنا
حنا
پاسخ به  هییییی
11 ماه قبل

ممنونم🙂😅

*****
*****
11 ماه قبل

اوه اوه جالب شد
آقای ارسلان هاتف چقدر کاسب شد
دلارای بَده
چرا داری پس بچه شو
چطور تو این همه شلوغی کلاب اینقدر مهم شد
خداییا
.
.
.
.
با تشکر از آن هایی که با ریتم خوندن 😂😘
*برگرفته از اهنگ تتلو حرمسرا*

منتظر پارت بعدی دلارای ،فاطی
منتظر پارت بعدی دلارای ،فاطی
پاسخ به  *****
11 ماه قبل

😂😂

ننه هاژوین
ننه هاژوین
11 ماه قبل

حرفم با اون دوستی که میگه ارسلان عاشق دلی نمیشه پس عشق چیه. اگه نمخاست در به در دنبال دلارای نمگشت اون مرد که هر شب با یکی از وقتی دلارای رفته دیه نتوانسته با کسی باشه

ناامید از عاشق شدن ارسلان
ناامید از عاشق شدن ارسلان
11 ماه قبل

الکی داریم خودمونو اذیت میکنیم بابا
پیوند این دوتارو تو اسمونا هم ننوشتن اون وقت ما داریم توی این سایت دنبالش میگردیم
ارسلان اگه یک درصد هم با این دوتا زندگی کنه فقط به خاطر دخترخودشه که اونم اگه دلارای با این کاراش بزاره ارسلان پیداشون کنه…وگرنه ارسلان صدساله سیاه عاشق دلارای نمیشه

مادر ارسلان:)
مادر ارسلان:)
پاسخ به  ناامید از عاشق شدن ارسلان
11 ماه قبل

از بچم ناامید نباش

پرستو
پرستو
11 ماه قبل

جالب شد

اهورای دلارای :)))
اهورای دلارای :)))
11 ماه قبل

اخه عزیزان
ارسلان خواسته دلی بیاد جلو چشه خودش و هاتف برقصه و دلبری کنه
و اینو دلارای میدونه
و دلارای میره اینو ب ارسلان میگه

Roya
Roya
11 ماه قبل

حییی

Roya
Roya
11 ماه قبل

پارت۲۸۴:
جمیله سر تکان داد و به سوی دلارای رف

دلارای که پشت در ایستاده بود با باز شدن در یکه خورد
جمیله با ان ناخن های قرمز و مژه های بالدار قضیه را توضیح داد

دلارای که تا حالا زیر کسی نخوابیده بود غوفا ب پا کرد

جمیله کشیده ای در گوشش زد و گف دختره ی بیببب
گومیخوری رو حرفم حرف میزنی
وسایلتو جمع کن سیکتو بزن

حالا دلارای موند و بچه ای که دست باباشه …

Busy bee
Busy bee
11 ماه قبل

دیداری در کار نیست دلی فرار میکنه و حق میدم فرار کنه 😑 خدا نصیب نکنه آدم عاشق همچین جونوری بشه که گسترش تجارت‌ش مساوی با پرورش هرزه هاست

Fati
11 ماه قبل

دادش دیگه لج نکن بازم بزار تروخداا🥺☺️😊

SaR
SaR
11 ماه قبل

خیلی پروییه به خدا😐
نویسنده اصلا راضی نیست که شما این‌جا به این صورت پارت‌های فروشی رمانش رو بخونید بعد نه تنها می‌خونید بلکه بهش توهین هم می‌کنید که چرا دیر پارت میدی!
تا چه حد حق به جانب!!!!

Sana
Sana
پاسخ به  SaR
11 ماه قبل

نویسنده یک سال پیش که ادمین رمان دلارای رو گذاشت خودش زیر رمانش کامنت گذاشته بود ناراحت هم نبود😑

...
...
پاسخ به  SaR
11 ماه قبل

عزیزم همه نویسنده ها یه جا پارت رایگان میذارن یه جا وی آی پی که اون پولیه ..این پارت های رایگان هم ازبس جیگرتو خون می کنن با بی نظمی که خودت میری میخریش والا اگه راضی نباشه صدجا هم بگردی رمان رو پیدا نمی کنی ..
پرو هم خودتی که آدم درستی بودی که راضی بودن یا نبودن مهم بود برات اینجا چیکار می کنی ؟رطب خورده منع رطب کی کند ؟!
حق به جانب هم عمته .. یعنی این سایت با کلی ادمین و مخاطب شعورمون نمی رسه که تو بیای برامون از فرهنگ و ادب حرف بزنی

SaR
SaR
پاسخ به  ...
11 ماه قبل

لابد شعورتون نمی‌رسه که همچین کاری می‌کنید دیگه

مادر ارسلان:)
مادر ارسلان:)
پاسخ به  SaR
11 ماه قبل

ما پررو
ما حق به جانب
تو که آدم خوبی، تو که گلی، تو که حق به جانب و پررو نیستی بین ما چیکار میکنی؟ اینجا چه……
تو چرا نشستی پارتا پولی اونو میخونی برو پول بده بخر بخون اینجا چه گوهی… چه غلطی میکنی؟ منظورمه!
نویسنده خودش گوگل داره میتونه سرچ بزنه ببینه ی ادمین داره اینجا پارتای اونو میزاره یا نه؟! میتونه بخونه پیامای اینجا رو پس تو گاله رو باز نکن و ردیف کن هرچی سر زبونت میاد اوکی؟
واسه ما شاخ شده
بکش کنار بزار باد بیاد بابا😏🤟🏾

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط مادر ارسلان:)
SaR
SaR
پاسخ به  مادر ارسلان:)
11 ماه قبل

من این سایت خارق‌العاده اتفاقی آشنا شدم و خودم vip رمان دلارای رو دارم.. می‌خوای عکسش رو بفرستم://////
انقدر پرو نیستم من مثل شماها…
حالا انقدر فشار نخور😑

Mahsa
Mahsa
11 ماه قبل

تورو ب هرکی میپرستی اینارو باهم رو در رو کن الان باز نیای بگی دلارای بچه‌رو زده زیر بغل در رفته😭😭😭😭😭😭😭

چشم به راه جین شی
چشم به راه جین شی
11 ماه قبل

فکر میکنم اینجا دیگه دلارای فشار میخوره و میره پیش ارسلان میگه بیشرف زنتم😐

*****
*****
11 ماه قبل

گّهی زین به پشت گّهی پشت به زین
این داستان راز بقا😁
ارسلان و کلابش دختر های مردم رو جمع می کردن و پیش کش شیخ ها می کردن ، حالا هم خودش با دست های خودش زنشو پیش کش شیخ ها می کنه

Parham
Parham
11 ماه قبل

واویلا

SAMA
SAMA
11 ماه قبل

وای باورم نمیشههه دو روز پشت هم پارت داد انقدری که الان ذوق کردم اگر رتبه اول تجربی می‌آوردم ذوق نمیکردم😂😂

من دارم رمان یه نویسنده بیشعور و می خونم
من دارم رمان یه نویسنده بیشعور و می خونم
پاسخ به  SAMA
11 ماه قبل

فکر کنم یه چی خورده توسر نویسنده …..حالا بیا چشم نزنیم و سپاسگذار باشیم

دسته‌ها

77
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x