رمان دلارای پارت 78

5
(2)

 

شباهت عجیبی به هنگامه داشت

چش و ابروی هر دو تیره بود و بینی خوش فرم و استخوانی داشتند

کمی شبیه به الپ‌ارسلان

حرفش را اصلاح کرد

در اصل شبیه به حاج ملک شاهان

چشم و ابروی هر سه شان به او شباهت داشت

ان ها حرف می‌زدند و دلارای نمی‌شنید

در دل به خودش دلداری داد

” توهم زدی …
مگه میشه؟!
هومن و هنگامه خواهر و بردار ارسلانن؟!
پس چرا ارسلان از هومن نفرت داشت؟”

موهایش را زیر شالش فرستاد وپوف کشید

نمیدانست مروارید خانم چه گفت که همه به خنده افتادند

” اگر واقعی باشه چی؟!
اگر واقعا هومن برادر ارسلان باشه…”

ناخواسته پوزخند زد

دلارای فرهمند ، همسر هومن
آلپ ارسلان می‌شد برادرشوهرش!

کم مانده بود به گریه بیفتد

صدای مروارید در خانه پیچید :

_ اگر بگم هومن برای حاجی مثل ارسلانه دروغ نگفتم
این بچه پدر نداره
هنوز دنیا نیومده به رحمت خدا رفتن
مادرشونم مریض احوالن
برای همین ما خدمت رسیدیم

حاجی حرف همسرش را ادامه داد :

_ اگر ارسلان چشم راستم باشه هومن چشم چپمه

صدای پوزخند پر کینه هنگامه آنقدر بلند بود که به گوش همه رسید

حاجی چشم غره ای به او رفت و با محبت رو به هومن نگاه کرد :

_ اگر ذره ای به این پسر مطمئن نبودم پا جلو نمیذاشتم حاجی
میدونم دلارای تک دختره
هومن رو به چشم کسی که برای من کار می‌کنه نبین
آینده هومن و زنش تامینه حاجی
من ضمانت میکنم!

جمله آخر را چنان با تحکم و غرور گفت که هنگامه دندان روی هم فشرد تا خانه را ترک نکند

حاج فرهمند لبخند زد :

_ حرفت سنده

_ لطف داری ولی تعارف نیست
دخترت و همه دوست داریم
به همون مکه ای که باهم رفتیم قسم برای من فرقی نمی‌کرد برای ارسلان بیام جلو یا برای هومن

دلارای در دل فریاد زد

اما برای من خیلی فرق می‌کنه!

_ ارسلان از خون خودمه و برام سخته که بگم اما اونقدر تو تربیتش موفق نبودم

دلارای زیرچشمی با خشم نگاهش کرد و هم زمان هنگامه ابرو در هم کشید

_ اما همیشه گفتم به هومن افتخار می‌کنم
مطمئنم که هر دختری رو می‌تونه خوشبخت کنه

اینبار مروارید هم اخم کمرنگی کرد

ارسلان هرچه بود باز هم پاره تنشان بود
تنها فرزندشان!

بحث را تغییر داد
حاج خانم اجازه نداد قبل از شام بروند

برای دلارای ماندن یا رفتنشان اهمیت نداشت

چند دقیقه ای را با بی میلی در اتاق با هومن صحبت کرده بود

همان حرف های روتین و سوالات کلیشه ای

همه چیز برایش حوصله سر بر بود…

مروارید تعارف کرد :

_ زحمتتون نمیدیم ، ان‌شاءالله یک شب دیگه

دلارای بی حوصله به مادرش نگاه کرد

_ این چه حرفیه خوشحال میشیم
مروارید جان زنگ بزن آقا ارسلانم بیاد
دورهم باشیم

دلارای با شنیدن اسم ارسلان صاف ایستاد

اگر می‌آمد قیامت به پا میشد

برای ارسلان که فرقی نمی‌کرد چه کسانی حضور دارند

نه از خانواده خودش خجالت می‌کشید و نه با خانواده او رودربایستی داشت

مضطرب با انگشتان دستش بازی کرد

_ ارسلان سرش شلوغه ، فکر نکنم بتونه بیاد

_ گفتن که ضرر نداره

_ آخه اون تو مراسمای خودمونم به زور پا می‌ذاره
کلا بچه‌م چون ایران بزرگ نشده زیاد با این روابط فامیلی و دوستانه کنار نیومده هنوز

مروارید سعی داشت توجیه کند اما حاج ملک‌شاهان پوزخند زد :

_ این همه بچه خارج بزرگ میشن
همشون همینقدر از آدم به دورن؟!

هنگامه با خشم نگاهش کرد :

_ به اینطور افراد میگن درون‌گرا!

_ نپر وسط حرف بزرگ ترت دختر جون

هنگامه دهن باز کرد تا جواب دهد که هومن دستش را فشرد :

_ هنگامه!

حاج خانوم خندید :

_ حالا یک زنگ زدن که ضرری نداره مروارید جان

مروارید ناچار سر تکان داد

جو کمی آرام شد

بحث بر سر فوتبال و اخبار بین مردها راه افتاد و هنگامه با موبایلش مشغول شد

دلارای اما خیره دهان مروارید شده و از استرس به جان گوشه های ناخنش افتاده بود

بالاخره مروارید به حرف آمد :

_ سلام مادر ، حالت خوبه؟ صدات چرا گرفته؟

دلارای بغض کرده در دل جوابش را داد

( چون از اینکه موقع خواب چیزی روش بندازه متنفره!)

مروارید کلافه پوف کشید :

_ الهی قربونت برم این چه عادتیه آخه؟
از بچگی از سرت نیفتاد
حداقل یک ملافه بکش رو خودت اینطور سرما نخوری

دلارای لبش را گزید
دلش تنگ شده بود…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4 (8)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 3.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
IMG 20240405 130734 345

دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی 4.7 (9)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر…
149260 799

دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم 5 (2)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه…
اشتراک در
اطلاع از
guest

72 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آرزو
آرزو
1 سال قبل

من این روز توی ۳۰ ثانیه خوندم پادت ها کم هستن ولی تا اینجای رمان بد نبوده ☹️😊

آتنا💗
آتنا💗
1 سال قبل

واییییییی کمه اههههههههههههه 💔🙁☺️

سوگل
سوگل
1 سال قبل

سلام فاطمه جان میگم نمیشه همراه پارت هایی ک میزاری عکسی از شخصیت ها بزاری مخصوصا این دو تا عتیقه دلی و ارس تو گوگل ک سرچ میکنم عکسای متفاوتی میاد نمیدونم کدومه ممنون میشم عزیزم اگه میشه بزار♡♡

سوگل
سوگل
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

مرسی میخوام ببینم این ارسلان چه تحفه ایه ک اینقدر دلارای سنگش رو ب سینه میزنه🌹🌹

atena
atena
پاسخ به  سوگل
1 سال قبل

ارسلان کراشمه ها باهاش کاری نداشته باش

سوگل
سوگل
پاسخ به  atena
1 سال قبل

باشه😂🤣❣️

atena
atena
پاسخ به  سوگل
1 سال قبل

قربون ادم چیز فهم😂

شادی❤
شادی❤
پاسخ به  atena
1 سال قبل

😶🌸😑🌸

ضحا
پاسخ به  سوگل
1 سال قبل

والا🥴

ارغوان
ارغوان
1 سال قبل

چرا این قدر دخترا رو ضعیف نشون میدید
اون از داداشای عتیقه ی دلی اونم از ارسلان چرا هر بلایی دوست دارن سر دلی میارن والا من تا حالا این جوری شو ندیدم خیلی از واقعیت ب دوره

atena
atena
پاسخ به  ارغوان
1 سال قبل

چرا اینجور چیزا هست…

الهه
الهه
1 سال قبل

اصلا این دو تا هیچی شون ب هم نمیخوره
ن ب دلی ک آبروی هر چی دختره برده و
اندازه‌ی ی ارزن غرور نداره
ن ب ارس ک ماشاِلله کوه غرورهه

کوثر
کوثر
1 سال قبل

اههههههههه جای حساس باید این پارت تموم شه¿¿¿¡¡

نیلو
نیلو
1 سال قبل

کم میزاری!!!پارت هات خیلی کمن..

مری
مری
1 سال قبل

ککککککککککممممممممممهههههههههه😔

اولین اسم آتاناز ولی از این به بعد آناهید
اولین اسم آتاناز ولی از این به بعد آناهید
1 سال قبل

سلام دو روز نبودم چی شده ؟ وایی توی این دوروز داشتم به شدت خر میزدم امتحانم رو قبول بشم ولی این که مارو می‌ترسوند آخرش امتحان رو لغو کرد گفت میخواستم برید بخونید اووفف حالا نه که اصلا نمی‌خوام اینارو ولش کن ولی چرا یکی نام کاربری منو برداشته؟☹️ این همه اسم گذاشته اتاناز چراا؟
هععیی میگم این سولومون چرا نیستش ؟ ای کاش بود می‌خندیدم باهم بدون اون انگار این رمان یک چیزی کم داره این رمان بیشترش کامنتاش قشنگه

آناهید
آناهید
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

بزار بزار🥳
راستی چرا سایت تغییر کرده ؟ قبلا قشنگ تر بود

سوگل
سوگل
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

آره عزیزم من پایه ام بزار
فقط لطفا از این سوسول بازی ها نباشه
رمان خیییییلی ترسناک بزار ممنون میشم💓♥

atena
atena
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

بزاااار ایده خوبیه😂
فاطمه تو چندسالته؟

atena
atena
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

عععع پیش پیش مبارک گلم.
دانشگاه هم میری؟

atena
atena
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

هااااااااااان؟
مطب چی؟
پزشکی خونده باشی باید تا اخر عمرت دانشگاه بری.
مامایی خوندی؟😂
اسکلم کردی؟😂

ضحا
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

دکی جون،ما تو یه روز به دنیا اومدیییم.ولی ازم ۱۰ سال بزرگتری😂

atena
atena
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

پس دکی جون قراره همکار شیم😂

المیرا
المیرا
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

شوخی میکنی فاطی؟😐😂
چ رشته ای خوندی؟

P:z
P:z
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

اع شما هم خردادی هستی
منم ۲۷ خرداد بدنیا اومدم😊

ضحا
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

ایشالله همیشه موفق باشی و پیشرفت کنی❤️

سوگل
سوگل
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

آره ولی ترسناک نباشه ترستاااااااااااااااااااااک
باشه😅😇

رمان خور
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

عالیه من ک ۴پایه ام😃

ضحا
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

بزاااار❤️❤️

سوگل
سوگل
1 سال قبل

دلارای آبروی هر چی دختره برده یعنی واقعا اندازه ی یه ارزن این دختر غرور نداره!!

شادی❤
شادی❤
1 سال قبل

سلام
عزیزم بخدا به هر چی می‌پرسی قسم پارت هایی که می زاری خیلی کمن😕

یا پارت ها رو زیاد کن یا حداقل زود،زود بزار💋

Atena
Atena
1 سال قبل

خاک بر سر این درازای که ارسلان این همه بلا سرش آورده بازم میگه دلتنگش هست
خاککککک

atena
atena
پاسخ به  Atena
1 سال قبل

عاشقه دیگ چیکار کنه…
عشقت هرچقدر هم بد باشه بازم ادم میخادش

آوا
آوا
1 سال قبل

خیلی پارت هات کمن واقا که 😐❤‍🩹

آتاناز
آتاناز
1 سال قبل

ای تو روحت خو بیشتر بنویس

Maryam
Maryam
1 سال قبل

کمه بود🙂
ولی واقعا خانواده این دلارای زیادی افراطی هستن
من و خانوادم اهل نماز روزه هستیم اما هیچوقت از افکار تاریک و نادرست نداریم خداروشکر
آزادی داریم اما سو استفاده نمی‌کنیم
وقتی خانواده هایی مثل دلارای حتی نزارن بره دانشگاه عقده میشه و آخرش هم این میشه که عقده هاشو تو تخت یه پسر غریبه خالی کنه🙄🙄🙄🙄

atena
atena
پاسخ به  Maryam
1 سال قبل

ما هم اهل نماز و روزه هستیم ولی اینا دلیل بر عقاید افراطی و خرافاتی نمیشه هرچیزی حد و اندازه ای داره

زهرا♡
زهرا♡
1 سال قبل

نویسنده جان یه وقت چیش نخوری با این پارت دادنت🧿🧿👏👏

مهساا
مهساا
1 سال قبل

این چ وضع رمان دادنه؟؟؟؟؟🧐

حالا
حالا
1 سال قبل

درک میکنم تا حدودی ماجرارو

Zzز
Zzز
1 سال قبل

والا ما مسلمونیم درست ولی دیگه اسیر که نیستیم این بپوش اون بپوش . این بخر اون نخر با این ازدواج کن با این نه اون دوست داشه باش اینو نه والا اگه به این میگن مسلمانی من یکی که این ها رو رعایت نمیکنم درست نماز و روزه رو باید انجام بدن ولی دخالت کردن زیاد هم باعث میشه طرف زده بشه از اون کار متنفر بشه حالا من نمیگم که ولشون کنید به امان خدا ولی خوب یه حریم شخصی هست

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Zzز
atena
atena
پاسخ به  Zzز
1 سال قبل

دقیقا باهات موافقم خداروشکر خانواده من اینطوری نیستن.
ما حتی حق انتخاب دینمون رو نداریم از وقتی ک بدنیا اومدم تو گوشم خوندن دینم اسلامه.
کلا همه چیز زوریه.

m.t
m.t
پاسخ به  atena
1 سال قبل

چرا حق انتخاب نداری شما میتونی در مورد اسلام تحقیق کنی و اگر نتیجه مطالعاتت این شد که نمیخوای مسلمان باشی اشکالی نداره چون توی اسلام هیچ اجباری نیست(لا اکراه فی الدین) ولی اینو در نظر داشته باش که بین خوب و بد کدوم رو انتخاب میکنی
🙂🙂🙂🙂☘

atena
atena
پاسخ به  m.t
1 سال قبل

حرفت کاملا درسته ولی من دیگ اگ بخام دینمو تغییر بدم ک واویلا اون دنیام تباهه ولی از اول اختیارشو داشتم اونموقع اره میتونستم.

الف.صاد
پاسخ به  Zzز
1 سال قبل

خیلی از افراد هنوز هم اینطور هستند من دیده‌ام…

آنا
آنا
پاسخ به  Zzز
1 سال قبل

💘😞

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط آنا

دسته‌ها

72
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x