رمان دلارای پارت 80

3.5
(4)

 

نفس عمیقی کشید و سمت در رفت اما پشیمان شد

عقب برگشت و روبه روی اینه ایستاد

خودش هم باورش نمیشد اما با حماقت رژلبش را پررنگ کرد و حتی قسمت کوچکی از موهایش را روی پیشانی اش ریخت

وارد پذیرایی شد

هنگامه زیرچشمی خیره اش بود ، مادرش کنار گوشش غر میزد و داراب چشم غره میرفت اما اهمیتی نداشت

چشمان او خیره ی آلپ‌ارسلان بود

تیپ رسمی اش را دوست داشت

کت شلوار مشکی رنگ و موهای درست شده اش را

با صدایی لرزان سلام کرد

ارسلان بدون اینکه نگاهش کند زیرلب با بی تفاوتی جوابش را داد :

_ علیک!

ثانیه ای مکث کرد و زیرچشمی خیره اش شد و همانطور که از سیگارش کام میگرفت با پوزخند ادامه داد :

_ دخترحاجی

دلارای با اخم سرش را سمت مخالف برگرداند

انگار ارسلان طلبکار هم بود!

در دل غر زد

(چه انتظاری داشتی
مثلا معذرت خواهی کنه؟!
ارسلان هیچ وقت اشتباهشو قبول نمیکنه)

دقیقاً همچین انتظاری داشت

اگر معذرت خواهی می کرد می بخشیدش

دلش تنگ شده بود….

حال که او را دیده بود می فهمید چقدر این مدت دلتنگ بوده است

نفس عمیقی کشید و کناره دامون نشست

سعی کرد به ارسلان نگاه نکند

صدای مادرش از آشپزخانه آمد :

_ دلارای بیا میز رو بچین

مروارید نیم خیز شد :

_صبر کن منم کمک کنم دخترم

قبل از اینکه کامل بلند شود ارسلان با بدجنسی بازویش را گرفت

_ بشین مامان شما ، کمرت درد میگیره
میچینه خودش

دلارای دندان روی هم فشرد و لبخند زد :

_ حق با آقا ارسلانه خاله مروارید
کاری نداره الان میچینم شما زحمت نکشید

از جا بلند شد و همانطور که میز شام را می چید به صحبت‌های آنها گوش داد

دامون از اقتصاد می‌گفت و حاج ملک شاهان هم هر چند دقیقه نظری میداد

ارسلان اما بی حوصله سیگار دود می‌کرد

پارچ نوشابه را که روی میز گذاشت سوال ارسلان بهت زده اش کرد :

_ چه خبره امشب همه اینجا جمع شدید؟

پدر دلارای خندید :

_ مگه شما خبرنداشتی ارسلان جان؟
هر چند حق هم دارید
توی یک خونه زندگی نمی کنید
اینقدر مشغله ها تون زیاده که خبرا دیر میرسه
امشب….

قبل از اینکه جمله پدرش تمام شود صدایش را بالا برد :

_ بابا

سرها سمتش برگشتند

ارسلان با اخم و بقیه با تعجب

به ابروهای بالا رفته‌شان خیره شد و نفس عمیقی کشید

با صدای لرزان ادامه داد :

_ شام … بفرمایید سر میز

قبل از اینکه پدرش اعتراضی کند مروارید خانم بلند شد :

_ راست میگه دیگه والا سرمون رفت از بحث های فوتبالی و اقتصادی
یک شب دور هم جمع شدیم اما همین یک شب نمی تونید این بحثارو تموم کنید

به احترامش همه بلند شدند و دلارای نفس راحتی کشید

سر میز که نشستند حاج خانم خسته صندلیش را عقب کشید و نشست :

_اگر کم و کسری هست به بزرگی خودتون ببخشید

تعارفات شروع شد و بعد همه که ساکت شدند صدای ارسلان بلند شد :

_ فلفل هست؟

حاج خانم با چشم و ابرو به دلارای اشاره زد

_ آره پسرم دلارای الان میاره

دلارای بدون اعتراض از سر میز بلند شد و با فلفل برگشت

قبل از این که بنشیند ارسلان با سرگرمی نگاهش کرد

لیوان نوشابه را روی میز گذاشت و گفت :

_ اگر کمی یخ هم بهم بدید ممنون میشم

دلارای کلافه نفسش را بیرون فرستاد و بلند شد

این بار با یخ برگشت و بلافاصله پشت میز نشست

صدای موبایل ارسلان در فضا پیچید ارسلان نگاهی به جمع انداخت و بعد از مکث کوتاهی خواست بلند شود که حاج خانم گفت :

_ بشین تو پسرم الان دلارای موبایل رو برات میاره

دلارای بهت‌زده به مادرش نگاه کرد :

_ مامان!

حاج خانوم چشم غره رفت

مروارید ضربه آرامی به دست ارسلان زد :

_ پاشو پسرم خودت
بزار این دخترم غذاشو بخوره دیگه

حاج خانم دوباره چشم غره رفت :

_ دلارای!

دلارای کلافه نفسش را بیرون فرستاد و عصبی از جا بلند شد :

_ نه خاله مروارید الان میارم مشکلی نیست

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 2.7 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…
رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی

رمان شولای برفی به صورت pdf کامل از لیلا مرادی 4.1 (9)

7 دیدگاه
خلاصه رمان شولای برفی : سرد شد، شبیه به جسم یخ زده‌‌ که وسط چله‌ی زمستان هیچ آتشی گرمش نمی‌کرد. رفتن آن مرد مثل آخرین برگ پاییزی بود که از درخت جدا شد و او را و عریان در میان باد و بوران فصل خزان تنها گذاشت. شولای برفی، روایت‌گر…
IMG ۲۰۲۴۰۴۱۲ ۱۰۴۱۲۰

دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست 4 (4)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می…
aks gol v manzare ziba baraye porofail 33

دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف 5 (2)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب…
اشتراک در
اطلاع از
guest

166 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Liosa
Liosa
1 سال قبل

در وبسایت رمان دونی فقط میشه رمان خوند؟.؟
مثلا نمیشه یه رمان نوشت؟

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
1 سال قبل

من رو دامون و هومن کراش زددممم ای کاش ارسلان از زندگی دلارای بره دلارای هم یکم از این حس لعنتیش بگذره (خدایی اصلا من به عشق نه باور دارم نه چیزی آخه یک جوری میگن عشق به غریبه ها آدم فک می‌کنه یک حسایی متفاوتند فقط عشق خواهر برادر یا بچه و مامان یا بابا) والا این هومن گناه داره ارسلان بیشعور … مگه چیش از هومن بهتره؟

Bad boy
Bad boy
1 سال قبل

.
.
.
من امروز تو پارت جدید نیستم چون میرم موتور سواری🙃🤘

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Boy
آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
پاسخ به  Bad boy
1 سال قبل

الهی شکر خدایا نمردیم و طمع راحت شدن هم قراره بچشیم فقط جون هر کی دوست داری دیگه برنگرد

Bad boy
Bad boy
1 سال قبل

زودتر پارت بعد رو بزار 🥲

Bad boy
Bad boy
1 سال قبل

شما چرا انقد کیر میدین به من؟

atena
atena
پاسخ به  Bad boy
1 سال قبل

این چه طرز حرف زدنه؟
مطمعنم خودت از قصد اینطوری نوشتی:/

Bad boy
Bad boy
پاسخ به  atena
1 سال قبل

تو ک از پسرای بد خوشت میومد چی شد؟💔🤐
I’m bad boy 🤟👣

atena
atena
پاسخ به  Bad boy
1 سال قبل

گفتم بد نه بی ادب:/

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
پاسخ به  Bad boy
1 سال قبل

من دیگه حرفی ندارم واقعا حرفی ندارم جواب ابلهان خاموشیست

آذرخش
آذرخش
1 سال قبل

بچه ها دیجی کجاس ؟کم پیدا شده🤔

دیجی توووون🙂
دیجی توووون🙂
پاسخ به  آذرخش
1 سال قبل

دیجیِ دربه درتون درحال خر زدن با کتاباس 💔💔💔💔💔💔

Bad boy
Bad boy
1 سال قبل

مجبور نیستین حتما زیر کامنت من کامنت بزارین😂😂🤟

atena
atena
پاسخ به  Bad boy
1 سال قبل

اخه دوستت داریم😂

Ana
Ana
پاسخ به  Bad boy
1 سال قبل

آخه دوست داریم نمیشه که

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Ana Tttt
atena
atena
1 سال قبل

پسر بد کجایی دلم برات تنگههههه😂😂

Bad boy
Bad boy
پاسخ به  atena
1 سال قبل

پسر بدیم از الا بت بگم نزن خودتو با م

atena
atena
پاسخ به  Bad boy
1 سال قبل

من پسرای بد رو دوس دارم😂😂😂

آدم ادمی
آدم ادمی
پاسخ به  Bad boy
1 سال قبل

پسر تو چته منم پسرم اینقدر غد نباش بچه جون لات بازی در نیار اینا همگی عروسای ایندمن

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
پاسخ به  آدم ادمی
1 سال قبل

😯 عروس رو فاکتور بگیرم لات بازی و غذا بودن رو خوب اومدی

دم ادمی
دم ادمی
پاسخ به  آتاناز 🌹
1 سال قبل

🤣باش

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
پاسخ به  آدم ادمی
1 سال قبل

اشتباه تایپی بود غد

Bad boy
Bad boy
پاسخ به  atena
1 سال قبل

ادمین چی گف؟:کرم از خوده درخته
دنبال بحث میگردیا

atena
atena
پاسخ به  Bad boy
1 سال قبل

من حال میکنم وقتی به بقیه گیر میدم

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
پاسخ به  atena
1 سال قبل

به همچین آدمایی مریض میگن ممررییضضض

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

اره من دیدم تو صفحه اصلی هست فعلا

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
1 سال قبل

اهم اهم
دعوا بده آشتی خوبه دعوا بده آشتی خوبه دعوا نکنین
بیاید دست به دست هم دهیم تا جهان رو جای بهتری کنیم بیاید کاری کنیم که تا یک قرن دیگه فقط داداش ها و بابا ها و دایی ها و عمو ها و پدر بزرگ ها وجود داشته باشن و اگر کسی یکی از این موارد نباشه ان را شهید گم نام کنیم

Rasha
Rasha
1 سال قبل

چقدر مامان دلارای اسکله جدا
خو اخه خوده ارسلانه پا داره خبرش میاره این بدبختو چرا خی میکشونه دنبال یه چیزی هی پیعه😐😑

Sania
Sania
1 سال قبل

واااااااااای

Sania
Sania
1 سال قبل

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Rasoool
Sania
Sania
1 سال قبل

فاطمه جان کجا زندگی میکنی؟؟؟؟؟؟؟

Sania
Sania
1 سال قبل

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Rasoool
Sania
Sania
1 سال قبل

پارت بیشتر بشه فاطمه جان .آخه کنار اسمت نویسنده نوشته .راستی اسم نویسنده کیه؟؟؟
دختره یا پسر ؟؟؟

Sania
Sania
1 سال قبل

رمان به اندازه کامنت ها جذاب نیست

آدم ادمی
آدم ادمی
1 سال قبل

این تنها دلی رو باس و داری قشنگ سرشو کنی زیر آب بابا اسکل کم بگو دلارای آمل شاسکول 😖🤣

هانی
هانی
1 سال قبل

بابا یکم بیشتر بزار جان ارسلان ک کراشمه
و اینکه ارسلان چرا نمیفهمه کونمون پاره شد

دسته‌ها

166
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x